«فیلم‌های سفارشی دور ریز اموال عمومی است»

امیر فرض‌اللهی در روزنامه‌ی شرق نوشت: «رییس سازمان سینمایی گفته به فیلم‌های مبتذل پروانه نمایش نخواهد داد و برای سینمای مستقل احترام قایل است. این گفتار را به فال نیک می‌گیریم و در این راستا نکاتی را یادآور می‌شویم.

آن چیزی که باعث آبرو و اعتبار سینمای ایران شده نه فیلم‌های سفارشی است که همه‌شان دورریز اموال عمومی است و تاثیری ماندگار در جامعه ندارد و دل خوش‌کننده برای عده‌ای است و به‌ شدت تاریخ مصرف دار؛ نه جایزه‌بگیرانی که هیچ دغدغه‌مندی از جامعه ایران ندارند و تنها با برداشتی ناقص و خیالی از اجتماع، به دنبال موفقیت شخصی‌اند. حلقه مفقوده سینمای ایران پس از سال ۱۳۸۸سینمای مستقل و دغدغه‌مندی است که دل در گرو مردم دارد برخاسته از زیست فیلمساز در میان مردم است و هیچ تکلفی در روایت و ارایه واقعیت‌های زندگی و مشکلات مردم در آن نیست؛ از دل هنرمند برمی‌خیزد قصه‌های آنان را روایت می‌کند مردم را به تامل وا می‌دارد و بر رفتار مردم و حتا تصمیم‌گیران تاثیر می‌گذارد. سینمایی که به دلایل متعدد در دهه نود خورشیدی فقدانش به‌شدت درک شد و سینماگران دغدغه‌مند اجتماعی عرصه‌ای برای مجال در این سپهر شریف و نجیب نداشتند. درشت‌ترین این دلایل، شرایط سیاسی بود که در جامعه ایران پس از ۸۸ پدید آمد؛ ناخودآگاه و خودآگاه شرایط برای ادامه حیات این نوع سینما بسته شد. در واقع این هم خواست حکومت بود هم ترس مدیران از این نوع سینما. از سویی دیگر به‌دلیل پرخطر بودن شرایط عدم اطمینان برای بازگشت سرمایه، تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران هم در این موضوع همدست شدند تا سینمای دغدغه‌مند، اجتماعی و مستقل در یک دهه گذشته عرصه‌ای برای تولید و نمایش نداشته باشد و معدود آثاری هم که ساخته شد با توقیف‌های شدید و عدم دریافت پروانه نمایش یا اعمال سانسور‌های فراوان روح آثار را از بین برده و این نوع سینما در محاق اغما رفت. این ظلم و جفا در حالی صورت گرفت که اساسا این نوع سینما، ماهیت سیاسی نداشت و بیشتر حاصل زیست بدون تکلف و عادی هنرمندان و درک عمیق آنان از معضلات و دغدغه‌های اجتماع ایرانی است. زیستی که سرشار و توام با زندگی است و هرگز تعابیر کج‌فهمی بر آن نمی‌چسبد. اکنون در ایران بیش از یک دهه است که این نسل به انزوا رفته و در حال تولید فیلم‌های زیرزمینی‌اند یا که در خارج با آثار دو دهه پیش‌شان در حال عکس انداختن‌اند. بدون شک اگر ریاست سازمان سینمایی می‌خواهد ریشه آثار مبتذل را بسوزاند و عرصه اکران را از چنگ این نوع سینمای سطحی که به دنبال ارضای نیازهای آنی مخاطب می‌دود، برباید؛ باید که به سینماگران دغدغه‌مند و دلسوز که آیینه اجتماع هستند مراجعه کند و با اعطای آزادی‌هایی برای احیای هویت واقعی سینمای اندیشه‌ورز که هم مخاطب عام را هدف قرار می‌دهد و هم برای مخاطب داناتر قابل تامل است، گام‌های مهمی بر دارد و از این رفتار هراس نداشته باشد، چراکه این رجعت باعث زنده شدن واقعی سینما در ایران شده و به قهر عمومی فراگیر مخاطب با سینما در ایران پایان می‌دهد. نگاهی به سیاهه توقیفی‌های بیست سال اخیر سینمای ایران گویا و ناظر بر این سخنان است. آثاری همچون موشو ساخته محمدرضا عالی‌پیام، پوسته ساخته مصطفی آل‌احمد، سبز کوچک بهترین اثر غلامرضا رمضانی. صدسال به این سال‌ها از سامان مقدم. او بهترین اثر رهبر قنبری. هفت پرده بهترین فیلمنامه سعید عقیقی تاکنون و بهترین اثر فرزاد موتمن… اینها مشتی است نمونه خروار که آثار درخور تامل و اگر بخواهیم با فیلم‌های دهه نود خورشیدی مقایسه کنیم شاهکاری است که با کج‌سلیقگی و سلیقه‌محوری برخی مدیران و اشتباهی گرفته شدن سلیقه آنها با خطوط قرمز، به محاق توقیف رفته و سینمای اجتماعی را در ایران به قهقرا برده‌اند. از این اسامی که بگذریم سی سال خانه‌نشینی محض فیلمساز نابی همچون فریدون گله و هل دادن عبدالرضا کاهانی، محمد شیروانی و مهدی نادری به سوی ساخت فیلم‌های زیرزمینی یا مجبور شدن برخی برای ادامه حیات با ساخت فیلم‌های مبتذل و سطحی خانم یایا… سامورایی در برلین. اینها که نام برده شد هیچ‌کدام اثری سیاسی نبوده و با کوته‌نظری محض به چاه ویل توقیف رفته است. هیچ‌کدام از این آثار نه برای خود مطرح‌سازی فیلمسازان ساخته شده نه آثاری ضد هستند و اتفاقا تماما از سر دلسوزی و دغدغه‌مندی ساخته شده و نیت ساخته شدن این‌گونه آثار خیر و اصلاحی است و با ایده‌مندی قابل توجه و ذوق خاص در کارگردانی ساخته شده و رفع توقیف‌شان باعث آشتی فراگیر مردم با سینما در ایران می‌شود. صد البته اینها همه آثار توقیفی دو دهه اخیر نیست و به این اسامی آثار دیگری هم می‌توان اضافه کرد که آثاری شاخص است. بلاهایی که سر محسن امیر یوسفی برای آشغال‌های دوست‌داشتنی آمد وصف‌ناشدنی است. او مگر در این اثر چه چیزی را روایت کرده که شایسته این‌گونه بی‌مهری باشد؟ غیر از اینکه با یک نگاه ملی؛ خانواده‌ای را نشان داده که تکثر افکار و رویکرد دارند و تمثالی از یک کشور و تفاوت‌هاست و پیام دوستی، تحمل و مدارا دارد؟ آیا این فیلم که نگاه ملی دارد شایسته معرفی به دنیاست یا کارهایی که بی‌هویت و پر از تعلیق هرمنوتیک است و فهم مخاطب را به هیچ می‌انگارد؟ گاهی باید برای قضاوت و تحلیل درست و دوری از بی‌انصافی از نمای بزرگ و درشت یک اثر هنری را نگریست. فردی که متولی سینمای کشور است اگر مثل یک پدر واقعی به انصاف و عدالت رفتار نکند هویت خودش را زیر سوال می‌برد. در ادوار مختلف مدیریت‌های سینما، آسیب‌های این افت را دیده‌ایم. صبر می‌کنیم تا ببینیم رییس جدید سینمای ایران چقدر به حرف‌هایش پا بند است و سینما در دوران مدیریت خزاعی در کدام گونه‌ها ادامه می‌یابد و چقدر سینمای نجیب مستقل اجازه می‌یابد که تجدید حیات داشته باشد و شاخه‌های بی‌برگی ابتذال در سینما را بخشکاند. حوصله می‌کنیم تا ببینیم آیا ابتذال در سینما کمرنگ می‌شود و به سینماگران مستقل چقدر اجازه و فرصت داده می‌شود که آثار قابل تامل بسازند و آیینه اجتماع ایرانی شوند و سینمای ایران را از کویر بی‌انتهای ابتذال نجات دهند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا