نقد دو روحانی دیگر به شبهه در «کرامات و معجزات»

در پی انتشار یادداشت «سخن تامل انگیز مرجع محترم تقلید، جناب آیت الله وحید خراسانی» [لینک] که «پاسخ شاگرد آیت الله وحید خراسانی به سیدعطاءالله مهاجرانی» [لینک] را در پی داشت، دو مدرس دیگر حوزه علمیه قم نیز به وی پاسخ دادند.
متن این دو پاسخ که در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر عطاء الله مهاجرانی
سلام علیکم
با مطالعهی یادداشت اعتراضی حضرت عالی به مرجع والا مقام حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی دامت برکاته نکاتی به ذهنم رسید که برخی از آنها را در قالب چند پرسش تقدیم میدارم:
۱ . آیا صدور کرامات و معجزات از انبیاء و ائمهی معصومین علیهم السلام مورد انکار جناب عالیست؟
۲ . آیا نیامدن نام یک راوی در کتب درجهی اول رجالی دلیل بر بی هویت بودن اوست؟ و عناوین «متروک»، «مجهول»، «بی هویت» با «مهمل» را دارای یک بار معنوی میدانید؟ و اساساً آیا تنها راه اثبات توثیق راوی کتب رجال است؟
۳ . نظر مبارک جناب عالی در بارهی روایاتی که در کتبی که از قرون متقدم به دست ما رسیدهاند نیامدهاند ولی در کتابهای بزرگ یا بزرگانی از متأخرین، در قرون بعدی ذکر شدهاند چیست؟ آیا میتوان قاطعانه حکم به دخیله و جعلی بودن این دسته از روایات کرد؟ و آیا میتوان گفت «این احادیث، قطعاً در هیچ منبعی از منابع متقدم نبودهاند؟».
۴ . جناب عالی در یادداشتتان عدهای از بزرگان فقهاء و محدثین بزرگوار امامیه مانند فقیه بزرگ، مرحوم ابن حمزه را متهم به نگاشتن کتاب یا احادیث خیال انگیز، سست و بی اعتبار کردهاید. نیز مراجع عظام مقیم قم را با این عبارت مورد طعن قرار دادهاید: «کاش مراجع مقیم قم هم شکوه و وقار و دقت و باریک بینی و نازک اندیشی مرجع اعلای تقلید، سید سیستانی را داشتند».
پرسش این است که اگر مثلاً جناب ابن حمزه (ره) در قیامت به حضرت عالی بگویند: «این روایت را از فلان کتاب متقدم که به دست شما نرسیده آوردهام و از نظر کلامی نیز چنین کراماتی را بر انبیاء و ائمه طاهرین محال نمیدانم چه این که نمونههایی از این دست در قرآن کریم نیز آمده است و مبنای رجالیم نیز انحصار طریق توثیق، در نقل کتب رجال و فهرست نیست و…، و شما با این ادبیات در نقد، پا را از نقد علمی فراتر نهاده و خدشه به اعتبار من وارد آوردهاید، چه این که مرا به جامعه به عنوان یک خیالپرداز سستنویس معرفی کردهاید، واقعاً چه پاسخی خواهید داد؟
دیگر نکته این که هیچ تردیدی در اوصافی که برای مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی سیستانی دام عزه آوردید ندارم اما میخواهم نمونهای از دقت و باریک بینی معظم له را که به آن تذکار دادهاید برایتان بازگو کنم:
دوستان زیادی از ایشان نقل کردند که هر شب برای طول عمر حضرات آیات عظام وحید خراسانی و صافی گلپایگانی دعا میکنند. در طول بیش از بیست سال مرجعیتشان هر اقدامی که توانستهاند برای تقویت و تکریم این بزرگواران کردهاند، چون نیک میدانند که بخش مهمی از شکوه و عظمت حوزه و تشیع در زمان حاضر مرهون تلاش این سروران است.
آیا نگاشتن چنین یادداشتی به ویژه با این ادبیات پایانی، در راستای همان باریک بینی مورد نظر حضرت عالی تفسیر میشود؟
با احترام، محمد رضا نائینی
پاسخ دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای عطاءالله مهاجرانی اخیراً در یادداشتی به نقد سخنانی که در باب یکی از کرامات امام حسن عسگری ع پیشتر توسط آیت الله العظمی وحید خراسانی ایراد شده بود، نشسته و با تعابیری که برخی از آنها فاقد آداب مواجهه با مقام مرجعیت بود، ایشان را از تنزل دادن آموزههای دینی در حد «جادو و جنبل» نهی کرده است.
سخن اینجانب با جناب مهاجرانی از قرائت نخستین صفحات قرآن کریم آغاز میشود که غیبباوری (یؤمنون بالغیب) را در شمار اوصاف پرواپیشگان برشمرده است.
خداوندی که آقای مهاجرانی نگران تنزل یافتن دین او شده است، در کتاب آسمانی خود ایمان به غیب را ابتدا به صورت نظری تعلیم داده و آنگاه با نقل وقایعی به تعمیق این ایمان در جان پیروان خود پرداخته و بدین منظور پیروان قرآن را عملاً به تماشای وقایعی نشانده که در آن وقایع گاه شتری زیبا از دل صخرهای خارج میشود، گاه مردی برای صد سال میمیرد زنده میشود و میبیند که حمارش مرده و پوسیده شده است، گاه نوزاد یکروزهای در گهواره پیامبری میکند و وحی الاهی را ابلاغ میکند، گاه مکّاری دروغگو با قبضهای از خاک پای یک فرشته که در اختیار دارد گوسالهای زرین میسازد و گوسالهپرستی رواج میدهد و گاه…!
گویا ایمان به غیب آنقدر برای خداوند مهم بوده که به صِرف توصیه بسنده نفرموده بلکه با ارائه نمونههایی فراوان میخواهد چشم مادیزده انسان را با مشاهده مکرر این وقایع عملاً از کوتهبینی مادیزده نجات بدهد و با جمال غیب آشنا کند.
درست است که اسلام عزیز ما را به سادهانگاری امر غیب و زودباوری در آن سوق نداده اما بالأخره جناب مهاجرانی اگر بخواهد نقل کرامات اهل بیت علیهم السلام را ـ آن هم وقتی توسط یک مرجع تقلید (نه یک عام نادان پریشان روزگار) انتخاب شده باشد ـ جادو و جنبل بنامد باید تکلیف خود را با نقل این همه واقعهی غیبی در قرآن روشن کند.
نکند جناب مهاجرانی که خود روزگاری با نوشتن کتاب «نقد توطئه آیات شیطانی» به مصاف یک مسلماننمای مقیم بریتانیا رفته بود تا از ساحت قرآن کریم دفاع کند، به سرنوشت سراحمدخان هندی دچار شود که غیبیّات قرآن را با مادینگری تأویل برد!
ابوالقاسم علیدوست، حوزه علمیه قم
انتهای پیام
سلام ،
با سلام و احترام برای آقای وحید خراسانی ، سپاسگزاری عمیق خود را نسبت به آقای مهاجرانی که سکوت را بر پاسخهای دوم و سوم و… ترجیح داده اند ، ابراز میدارم ! امیدوارم این سکوت همچنان مستمر باشد تا انشالله فایل اینگونه بحث ها بسته شود !
ولی به نظر اشکالات آقای دکتر مهاجرانی به قوت خود باقی است.
در این جور مسائل بهتره هر مسلمانی عقیده خودش رو داشته باشه و لازم نیست در باره اونها با کسی صحبت بکنه. البته اگه آدم به هزار چیز متهم نمیشد، بحث و مناظره ایرادی نداشت و چه بسا برای تصفیه اعتقادات ضروری بود ولی وقتی بجایی رسیدیم که فلان مسئول نظامی از تمهیدات آمریکا برای دستگیری … در عراق صحبت میکنه، یعنی زمانه بکلی عوض شده!
استدلال محکم تر از این که چون بروز کرامات از ائمه بعید نیست باید هر روایت بی سندی را در اینمورد پذیرفت ؟!!
(۱ . آیا صدور کرامات و معجزات از انبیاء و ائمهی معصومین علیهم السلام مورد انکار جناب عالیست؟)اگر خیر که پس دیگر مزاحم فرمایشات نشوید واگر اری پس چسباندن برچسب مرتد…… برپیشانی واجب است والسلام نامه تمام
تمامی این سخنان را اگر خلاصه کنیم تفاوت بین دودیدگاه است یکی معجزه وکرامات را وسیله وابزار حقانیت امامان همام میداند دیگری بر خرد ونقش امامان بعنوان اموزگاران بشریت وتعریف انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق تکیه میکند که این تعریف بسیار بسیار پایدار تر از شمردن معجزات ایشان است .
به نظرم در پاسخ های منتشر شده به نکاتی که دکتر مهاجرانی ارجاع داده است> آقایان روحانی توجه جدی نداشته اند.
۱- علی بن علی بن سابور مجهول است.
۲- نماز باران که با کشف استخوان پیامبر بنی اسراییل اتفاق افتاده است. اگر کرامت و معجزه باشد که متعلق به همان راهب مسیحی ست.
۳- این داستان در تمام کتاب های حدیثی پیش از قرن ششم وجود ندارد.
یعنی هم راوی مجهول و تنهاست و هم متن غیر معقول
جناب محمدى ! درود بر شما ، به نکته بسیار مهمى توجه دادید ، در روایت مورد نظر حرفى از کرامت امام حسن عسکرى (ع) بمیان نیامده که بخواهد مورد مناقشه طرفین یا انکار جناب مهاجرانى قرار بگیره، شوربختانه شاگردان آیه الله به این نکته دقیق عمداً یا سهواً توجهى نکرده اند و اساس بحث خود را بر این فرض / انکار کرامت امام / قرار داده و به تضعیف جناب مهاجرانى برداخته اند ! در مورد نکته آخرتان یکى از شاگردان آیه الله وحید پاسخ داده بود که این روایت بجز ابن سابور راوى دیگرى هم دارد که من بلافاصله بررسى کردم و دریافتم درست میگویند ؛ بجز ابن حمزه در خرائج ، عالم دیگرى بنام ابن صباغ مالکى در کتاب فصول المهمه این روایت را از فردى بنام ابوهاشم جعفرى نقل کرده ، که اکثر کرامات ائمه هدى(ع) نیز از او نقل شده و مورد توثیق رجالیون شیعه است ، اما ، مشکل اینجاست که این روایت هم مرسل و مخدوش است،چرا ؟! چون ابن صباغ مالکى با ناقل اصلى ، یعنى ابوهاشم ، لا اقل پنج قرن فاصله داشته ! بعلاوه ابن صباغ براى سایر روایات هم هیچ سندى ارائه نکرده ! بنابراین ملاحظه مى فرمائید اینهمه مناقشه و خطاب و عتابى که درگرفته تقریباً بخاطر هیچ بوده و هنوز اشکال جناب مهاجرانى بى پاسخ مانده ! مضافاً باینکه حقیر در اولین کامنتى که ذیل اولین پاسخ نگاشتم عرض کردم ایراد پاسخ دهنده محترم آنستکه از موضع کلامى وارد بحث با جناب مهاجرانى شده اند و… که بلافاصله مورد اعتراض یکى از دوستان قرار گرفتم که : معلومه متن را نخوندى و …! اما معیار مهم دیگرى که تعمداً مورد تغافل آقایون علما بوده و حقیر هم اکراه داشتم به آن بپردازم مذهب ابن صباغ مالکى است، من با اعتذار از دوستان اهل سنت ناچارم این نکته را عرض کنم که یکى از ملاکات علماى امامیه در ردّ روایات _ درست یا غلط _ سنّى بودن راوى است ، با ملاکهاى مورد قبول که نمیتوان برخورد دوگانه داشت ! در هر حال نکته خوبى را تذکر دادید.
سلام آقای سپهر !
شما دیگر چرا به غافله ( در این مورد قافله غلط است ! ) اصحاب غافلین پیوستید و ممدّ آن شده اید ؟
ما ز یاران چشم یاری داشتیم …
احسنتتتتتتتت.
منظورم احسنتتتتتتتتآقای سپهر.
سلام سید حالت خش نیه
گر نبودی چشم دل حنانه را چون بدیدی هجر آن فرزانه را
سنگ ریزه گر نبودی دیده ور چون گواهی دادی اندر مشت
چون عصای موسی ایجا مار شد خلق در تشویش و …
چون عطای حق رسد بر مرد دین نیل بشکافد به ایمان و یقین
هم دهد فرمان زمین را که بگیر این که قارون است و مالش چشم گیر
هم کشد بو از یمین و از یسار بوی پیراهان یوسف زان دیار
کن تامل در کلام مولوی شرح حالات اویس و هم نبی
از اویس و از قرن بوی عجب مر نبی را مست کرد و پر طرب
پنبه وسواس بیرون کن زگوش تا ز گردون آیدت بانک سروش
صد هزارن گونه گون اسرار هست لیک بر ان را که دل بیدار هست
ذره ذره میرسد هم از سما خوان رحمت بر زمین آسید عطا
مشکل این است که وقتی قرآن درباره خود قرآن می فرماید: ولا یزید الظالمین الا خسارا (ستمگران را جز زیان نمی افزاید)، چطور با استخوان نبی در دست راهب نصرانی باران نازل می شود؟! منظورم با توجه به نظر فقهی رایج درباره نصاری است؟؟ (نه با توصیف قرآنی نصاری که تفصیل بین خوب و بد آنها قائل می شود)