قانعیراد، چگونه جامعهشناسی بود؟ | عباس عبدی
«عباس عبدی»، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در روزنامهی سازندگی نوشت:
«فرق فیزیک و جامعهشناسی چیست؟ این دو دانش از بسیاری جهات با یکدیگر متفاوت هستند. ولی شاید مهمترین وجه تفاوت آنها در چگونگی رابطه میان دانشمند و موضوع علم است. همه فیزیکدانهای جهان کمابیش با ابزار و آزمایشگاههای مشابهی سروکار دارند. اگر ما درباره رفتار گازها یا مایعات یا حرکت سیارات مطالعه کنیم، کافی است که این کار را انجام دهیم، چه در اروپا باشیم؟ چه در آمریکا یا آسیا. همه جا هم آب و گاز و سیارات مشابه هستند. در هر آزمایشگاهی میتوانیم تحقیق کنیم. با هر پژوهشگری میتوانیم همکار شویم. تمام یافتههای تحقیق را میتوانیم ترجمه و به دیگران منتقل کنیم. از این رو یک فیزیکدان یا ریاضیدان ایرانی میتواند منتزع از جامعه ایران به درجات بالای دانش فیزیک یا ریاضی برسد. ولی این کار در حوزه جامعهشناسی غیرممکن است. چون نه تنها موضوع این علم جمادات فیزیک و فرمولهای انتزاعی ریاضی نیست و جامعهای در حال تحول و حتی ناشناخته است، بلکه مهمتر از آن این است که پژوهشگران به نوعی خود نیز از اجزای پدیده مورد مطالعه هستند. ضمن آنکه نوعی از ارزشگذاری و تعهد اجتماعی در این دانش وجود دارد که در فیزیک و ریاضی نیست. نه اینکه دانشمندان فیزیک و ریاضی فاقد تعهد اجتماعی هستند، بسیاری از آنان هستند، ولی این تعهد لازمه پیشرفت علمی آنان نیست.
ورود علوم اجتماعی در ایران چیزی شبیه ورود سایر علوم مثل علوم پایه و مهندسی و پزشکی بود، به همین دلیل ناکارآمد جلوه کرد. البته آموزههای این علم در جوامع غربی بسیار مهم و پایه این دانش است، ولی درونی کردن آن از طریق ارتباط با مسایل جامعه ایران، لازمه پیشرفت این علم بود و هست؛ ولی چنانچه شایسته است انجام نشد. قدری هم که انجام شد اسیر گزارههای ایدئولوژیک و سیاسی و مبارزه علیه حکومتها گردید. و چون در تقابل با حکومتها تعریف شد (بخشی از آن ذاتی این دانش انتقادی است) آنها نیز در برابرش موضع منفی گرفتند و این موجب رکود این دانش گردید. دانشی که به نظر بنده برای توسعه و پیشرفته جامعه مدرن اگر ضروریتر از سایر دانشها مثل مهندسی و پزشکی و علوم پایه نباشد، حداقل در ردیف آنها است.
در چند دهه گذشته چهرههایی بودند و هستند که میکوشند و یا کوشیدهاند که این مشکل را حل کنند. پایه این کار از طریق تأسیس انجمن جامعهشناسی گذاشته شد. یکی از موثرترین افراد در راه پیشبرد این هدف، مرحوم دکتر محمد عبداللهی بود. پس از ایشان نیز این پرچم را مرحوم دکتر محمدامین قانعیراد برداشت. بدون تردید مرحوم قانعیراد پرانرژیترین کسی است که در حوزه جامعهشناسی میتوانستیم ببینیم. او با عشق تمام کار میکرد و تا آخرین روزهای حیات نیز از پا ننشست. از این نظر الگویی بینظیر بود. به عنوان یک جامعهشناس با بیشتر موضوعات اجتماعی درگیر میشد. جالب اینکه نگاه انتقادی خود را به نسبت صریح بیان میکرد.
شما میتوانستید با برخی از تحلیلها و ارزیابیهایش موافق نباشید، ولی کمتر حس میکردید که تحلیلهای آن مرحوم، ناشی از مسایل شخصی یا حب و بغض است. او اینچنین میفهمید و آن را نیز منتقل میکرد.
یکی از نقشهای ماندگار مرحوم قانعیراد که به توسعه علوم اجتماعی و به طور مشخص جامعهشناسی کمک شایانی کرده است، حضور موثر در هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران بود که کوشش وافری برای ارتقای رتبه این انجمن نمود و انصافاً در این کار نیز موفقیت روشنی کسب کرد. توسعه پایدار علوم اجتماعی و حتی سایر علوم بدون داشتن یک نهاد علمی معتبر، تعلیق به محال است. مرحوم قانعیراد یکی از دورههای پربار انجمن جامعهشناسی را مدیریت کرد و پس از رشد اولیه آن، جایگاه این انجمن را تثبیت کرد.
یکی دیگر از نقشهای مهم قانعیراد که در بسط و گسترش جامعهشناسی اثرگذار است، همکاری صادقانه و ضمناً شفاف و صریح با نهادهای حکومتی است. او ضمن آنکه نقدهای خود را بیپرده میگفت ولی هیچگاه نکوشید که منزهطلبی کرده و خود را از ساختار رسمی دور کند. و این یکی از نقاط قوت وی بود که به تثبیت نقش علمی و نه سیاسی او نزد نهادهای رسمی کمک کرد.
گرچه نشنیدم که به صراحت از رو به پایان بودن زندگی خود سخن بگوید، ولی گویی که این را خوب میدانست و لذا عجله داشت که ذکات علم خود را بدهد و چیزی را با خود به خاک نبرد که پیش از آن در اختیار جامعه و شاگردان خویش قرار نداده باشد. به همین دلیل ایشان را در بیشتر برنامههای علمی و اجتماعی حاضر و فعال میبینیم. گویی که این حس را بازتاب میداد که فرصت کم است و باید کاری کرد که شایسته این جامعه است. او یک انسان با روحیه و یک جامعهشناس به معنای واقعی کلمه بود. او یک جامعهشناس کتابخانهای نبود، یک جامعهشناس مسئولیتپذیر و زنده نسبت به مسایل اجتماعی جامعهاش بود. روحش شاد.»
انتهای پیام



