زنان و خشونت؛ چرا سکوت؟!

پروین محمدی، انصاف نیوز: بیست و پنجم نوامبر روز جهانی خشونت علیه زنان در نگاه اول برای بسیاری، تداعیگر خشونتهای جسمی و آشکار چون کتک زدن، آزار جسمی و کلامی و درگیریهای اغلب فیزیکی است. همچنین تفاوت در فرهنگ خواه بر اساس منطقهی جغرافیایی، قلمروهای ملی، مذهب یا قومیت سبب بوجود آمدن تفاوت در نگرش نسبت به خشونت علیه زنان، شده است و یا حتی با توجه به همخوانی آداب فرهنگی و هنجارهای اجتماعی یک جامعه میتواند شایسته تلقی شود.
برای مثال زنانی که نقشها و کلیشههای جنسیتی و سلطهی مردانه را با توجه به فرهنگ قومی یا دینی پذیرفتهاند، نسبت به زنانی که این کلیشهها را نمیپذیرند و در برابر آن مقاومت نشان میدهند، طبق آمار خشونت کمتری را از سوی همسران خود متحمل شدهاند، زیرا بهتر است بگوییم خشونت برایشان همچون دیگران تعریف شده نیست، اما آنطور که در اعلامیهی رفع خشونت علیه زنان در سپتامبر ۱۹۹۳ منظور شد هر نوع عمل خشونتآمیزی که بر اختلاف جنسیت مبتنی باشد و به آسیب یا رنج بدنی، جنسی، روانی زنان بیانجامد و یا آنکه احتمال منجر شدن آن عمل به این آسیبها و رنجها وجود داشته باشد و یا حتی تهدید فرد به اینگونه اعمال از مصادیق خشونت شمرده میشود (سازمان جهانی بهداشت،۱۳۸۰).
اما سوالی که پس از خواندن این اعلامیه میتواند به ذهن متبادر شود، این است: که آیا آسیب روانی نمیتواند در لایههای عمیقی صورت گیرد که پس از نسلها به عنوانی جزئی از زنانگی در زنان برساخت شود و با زنان به شکلی خو بگیرد که دیگر نه تنها متوجه این آسیب نباشند بلکه آن را با اختیار بپذیرند و ترویج کنند؟ این همان چیزی ست که از آن به مثابه خشونتهای پنهان جاری در جامعه میتوان نام برد.
اگر اولین خاستگاه خشونت را خانواده به عنوان اولین جایگاه جامعهپذیری در نظر بگیریم، ردپای تربیت زهرآگینی که سرکوب و خاموشی و کمبود اعتماد به نفس دخترانمان را در پی دارد، مشاهده میکنیم. شک، بدبینی، نبود اعتماد، در اختیار قرار ندادن بسیاری از امکانات خانواده در مقابل فرزند پسر و موارد بسیار حاد دیگر که به مراتب در خانوادههایی در سطح اجتماعی پایین بیشتر و شدید تر مشاهده میشود، دامنگیر مادرانی هم شده که چیزهایی را به دختران خود میگویند و از آنها میخواهند که چه بسا از نظرشان درست باشد، اما آموزهای از افکاری است که گاه عزت زنان را نشانه میرود.
به خاموشی دعوت کردن دختران به هنگام قرار گرفتن در معرض هرگونه خشونتی اعم از جنسی و روحی، ساختن شخصیتی وابسته به مردان، ترویج نگاه به خود به عنوان جنس دوم، خوراندن هنجارهای نادرست جامعه، انتقال حس وظیفهی تامین آرامش خانواده ،وظیفه زیبایی ،وظیفه خوش اندامی و لوندی از یک سو و نگاهی که در زنان شکل میگیرد مبنی بر وابستگی اقتصادی به مردان، آنها را بیش از پیش در معرض خشونت از نوعی قرار میدهد که میتوان به آن خشونت اقتصادی نیز گفت.
زمانی که تامین معاش در گروی تصمیم دیگری باشد براحتی در معرض خشونتهای کلامی و مضیقههای اقتصادی قرار میگیری و این خود بازتولید خشونتی است که در ظاهر شاید مادرانمان نفی میکنند، اما خود با اختیار به آن دامن میزنند.
این مصداق همان جملهی سیمون دوبوار است که گفت: «هیچکس زن به دنیا نمیآید بلکه زن میشود»؛ این نه نشان از ویژگیهای بیولوژیک زنانه بلکه نشان از توقعاتی است که جامعه از زنان به عنوان یک «زن» ایجاد میکند و سپس جامعه متشکل از خانوادهها در سطح کلانتر آموزههای خود را در قانون بسط میدهد.
قوانین به عنوان نص صریحی که باید به میزانی برابر مدافع حقوق «انسان ها» اعم از زن و مرد باشد، گاه به مسایل، کاملا یک سویه مینگرد. فارغ از مسایل حقوقی که جای جای آن را میتوان ردپای وابسته نگاه داشتن زن به عنوان جنس دوم مشاهده کرد و از حقوق نابرابرش سخن گفت، مسالهی دیگری که در جامعهی ایرانی امروز جاری است، در تعارض با لایحهی منع خشونت علیه زنان به عنوان پیش پا افتادهترین قانون دفاعی از زنان است.
معاون قوه قضاییه در راستای مخالفت با این طرح، دلیل خود را وصف کیفری برای حتی کوچکترین تنش میان زوجین بیان کرده و افزوده: از ۱۸۰ مورد زن شاکی، ۱۲۸ مورد به «دلایل متعدد» از پیگیری شکایت منصرف شدند. این اظهارات نه تنها مهر تاییدی بر بازتولید خشونت علیه زنان در محیط خانواده بلکه غمانگیزتر از آن نشان دهنده بیتوجهی مجلس و دستگاه قضایی به ریشههای این مساله است.
به فرض که صحبت معاون قضاییه صحیح که ۱۲۸ مورد شکایتشان را پس گرفتهاند و با توجه به این که شکایات شامل توهینهای کلامی و آزارهای جسمی است، آیا پس از آن نباید از خود بپرسیم چرا زنان ما تن به گذر از این ماجرا دادهاند؟ چرا سکوت؟!
انتهای پیام
متن بسیار قشنگ و دقیقی بود و به ندرت مشابه اون رو در خبرگزاری ها خوندم.. درود بر شما