رقابت وایبر و مطبوعات در بازتاب خبر مرتضی پاشایی
شفقنا رسانه نوشت: خبر درگذشت مرتضی پاشایی، خوانندۀ جوانِ پاپ که مدتها درحال مبارزه با بیماریاش بود نشان داد که گاهی اوقات، نرم افزارهای ارتباطی هم مانند وایبر و واتس اپ و تلگرام، در کنار سایتها و شبکههای اجتماعی، به سادگی میتوانند رقیب روزنامهها در بخش «اطلاع رسانی» شوند و آنها را از میدان به در کنند. پنجشنبه و جمعه، خبر گردهم آمدن در مقابل بیمارستانی که پاشایی در آن بستری بود، شمع روشن کردن در شهرهای مختلف به یاد او و حتی ویژه برنامۀ ماه عسل برای درگذشت خوانندۀ تیتراژ پایانی این برنامۀ تلویزیونی دست به دست گشته است و کسانی که او را نمیشناختند هم در این مدت، آلبومهایش را گوش دادند. حالا، صبح شنبه است و همان آدمها در حال رفتن به محل کار، دانشگاه یا فروشگاهی برای خرید، رو به روی دکۀ روزنامه فروشی که میایستند خبری را با تیتر و عکس در صفحۀ نخست میبینند که روز گذشته بارها و بارها و در گروههای وایبریِ خود دیدهاند؛ آنهم همراه با بخشهایی از صدا یا کنسرت او و حتی اظهارات پدرش پس از درگذشت پسر. روزنامهها اما اغلب به «خبرِ خامِ» درگذشت این هنرمند پاپ بسنده کردهاند و نه گزارشی میدانی از تجمعها و شمع روشن کردنها دارند، نه مقالهای جامعه شناسانه دربارۀ اهمیت تجمعهایی که برای یک هنرمند ایجاد میشود و نه گفتوگویی جذاب با یکی از نزدیکانِ او. در این میان، اعتماد و بانی فیلم از معدود روزنامههایی بودند که تلاش کردند نگاهی حرفهای تر به این سوژۀ خبری بیندازند هرچند آن هم شاید گاهی برای مخاطبان کافی نباشد. روزنامۀ اعتماد به سیاق همیشگی خبرهای درگذشت، مجموعهای از یادداشتها و مقالات را از افراد گوناگون گردآوری میکند و این بار هم عبدالجبار کاکائی، رضا یزدانی و خشایار اعتمادی از جمله نویسندگانِ این یادداشتها هستند. اما بانی فیلم، گزارشی نوشته است از واکنشها به خبر درگذشت پاشایی. جز این دو، هرچه هست خبر است در قالبهای گوناگون، با عکسی هزارباره دیده شده از او؛ کلاه به سر در کنسرتش و یا پیش از بیماری و شیمی درمانی. عکسهایی که در طول مدتی که او در بیمارستان بود، بارها بر روی گوشیهای موبایل و صفحۀ مانیتور گشته بود و اظهارنظرها را گرفته بود و حالا مثل یک نان بیات در برابر چشمان کسانی قرار گرفته است که به دنبال نان تازه میگردند تا بخرند و نمییابند. شهروندان روزنامهخوان در چنین موقعیتهایی که قرار میگیرند، یا به عادت روزنامهخوانی خود و یا با نگاه به دیگر خبرهای روزنامه، خود را متقاعد به خرید آن میکنند اما شهروندانی که هرازگاهی عکسی یا تیتری توجهشان را میدزدد و چند دقیقهای پای دکه نگاهشان میدارد چطور قرار است به خرید کالایی ترغیب شوند که نیازشان به بخش قابل توجهی از آن –لااقل از تیترهای صفحۀ اول – روز گذشته تامین شده است؟
