مهاجمان به درب خانه فاطمه (س)، از دو پایه دین و حکومت به حکومت تکیه کردند
هجوم بخانه پیغمبر
«و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من
الرحى» (على علیه السلام)خانه عایشه ماتم کده است.على (ع) فاطمه عباس زبیر
فرزندان فاطمه حسن حسین دختران او زینب و ام کلثوم اشک مىریزند.على با
همکارى اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوى پیغمبر است.در آن لحظه هاى دردناک
بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟خدا مىداند.کار شستشوى بدن پیغمبر تمام شده
یا نشده بانگى بگوش مىرسد:الله اکبر.
على به عباس:
-عمو.معنى این تکبیر چیست؟
-معنى آن اینست که آنچه نباید بشود شد دیرى نمىگذرد که بیرون حجره عایشه همهمه و فریادى بگوش مىرسد.فریاد هر لحظه رساتر مىشود:
-بیرون بیائید!بیرون بیائید!و گرنه همه تان
را آتش مىزنیم!دختر پیغمبر بدر حجره مىرود. در آنجا با عمر روبرو مىشود
که آتشى در دست دارد. -عمر!چه شده؟چه خبر است؟
-على عباس و بنى هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند!
-کدام خلیفه؟امام مسلمانان هم اکنون درون خانه عایشه بالاى جسد پیغمبر نشسته است.
-از این لحظه امام مسلمانان ابو بکر است.مردم در سقیفه بنى ساعده با او بیعت کردند.بنى هاشم هم باید با او بیعت کنند.
-و اگر نیایند؟.
خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آنکه شما هم آنچه مسلمانان پذیرفته اند به پذیرید.
-عمر.مى خواهى خانه ما را آتش بزنى؟
-آرى .
-این گفتگو بهمین صورت بین دختر پیغمبر و صحابى بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است؟یا نه خدا مىداند.
اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم کتاب
ابن عبد ربه اندلسى (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذرى را پیش چشم دارم
داستان را چنانکه نوشته شد از آن دو کتاب نقل مىکنم.بسیار بعید و بلکه
ناممکن مىنماید چنین داستانى را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته هاى
سیاسى موافق آنان ساخته باشندچه دوستداران شیعه در سده هاى نخستین اسلام
نیروئى نداشته و در اقلیت بسر مىبرده اند.چنانکه مىبینیم این گزارش در
سندهاى مغرب اسلامى هم منعکس شده استبدین ترتیب احتمال جعل در آن
نمىرود.در کتابهاى دیگر نیز مطالبى از همین دست ملایمتر یا سخت تردیده
مىشود.طبرى نویسد:انصار گفتند ما جز با على بیعت نمىکنیم.عمر بن خطاب به
خانه على (ع) رفت طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آنجا بودند.گفت بخدا
قسم اگر براى بیعت با ابو بکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد.زبیر با
شمشیر کشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و
او را گرفتند.
راستى در آن روز چرا چنین گفتگوهائى بین
یاران پیغمبر در گرفت؟اینان کسانى بودند که در روزهاى سخت بیارى دین خدا
آمدند. بارها جان خود را بر کف نهاده بکام دشمن رفتند.چه شد که بزودى چنین
بجان هم افتادند؟.
على و خانواده پیغمبر چه گناهى کرده بودند
که باید آنانرا آتش زد.بر فرض که داستان غدیر درست نباشدبر فرض که بگوئیم
پیغمبر کسى را بجانشینى نگمارده است بر فرض که بر مقدمات انتخاب سقیفه
ایرادى نگیرندسر پیچى از بیعت در اسلام سابقه داشت-بیعت نکردن با خلیفه
گناه کبیره نیست.حکم فقهى سند مىخواهد.سند این حکم چه بوده است؟ آیا این
حدیث را که از اسامه رسیده است مدرک اجتهاد خود قرار داده بودند. لینتهین
رجال عن ترک الجماعه اولا حرفن بیوتهم .
بر فرض درست بودن روایت از جهت متن و سندآیا این حدیثبر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوه آوردهاند.
پس مقصود تخلف از نماز جماعت است.از اینها
گذشته آنهمه شتاب در برگزیدن خلیفه براى چه بود؟ و از آن شگفت ترآن گفتگو و
ستیز که میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟
آیا انصار واقعه جحفه را نمىدانستند یا
نمىپذیرفتند؟ آیا مىتوان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر که در جحفه گرد
آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچیک از مردم مدینه نبودو این خبر به تیره
اوس و خزرج نرسید؟.
از اجتماع جحفه سه ماه نمىگذشت. رئیس تیره
خزرج که خود و کسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یارى کردندچرا در
آن روز خواهان ریاست شدند؟و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از
ما امیرى و از شما امیرى؟مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله
مىدانستند؟
چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین نخست به
شستشو و خاک سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنانکه گفتیم مىترسیدند فتنه
برخیزد. ابو سفیان در کمین بود.ولى چرا از بنى هاشم کسى را در آن جمع
نخواندند؟ آیا ابو سفیان و توطئه او براى اسلام آن اندازه خطرناک بود که
چند ساعت هم نباید از آن غفلت کرد؟ ابو سفیان در آن روز که بود؟حاکم دهکده
کوچک نجران؟ اگر اوس خزرج مهاجران و تیره هاى هاشمى و بنى تمیم و بنى عدى و
دسته هاى دیگر با هم یکدست مىشدند ابو سفیان و تیره امیه چکارى از پیش
مىبردند؟و چه مىتوانستند بکنند؟ هیچ!آیا بیم آن مىرفت که اگر امیر
مسلمانان بزودى انتخاب نشود پیش آمد ناگوارى رخ خواهد داد؟در طول چهارده
قرن یا اندکى کمتر صدها بار این پرسشها مطرح شده و بدان پاسخها داده اند
چنانکه در جاى دیگر نوشته ام این پاسخها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف
در میدان مناظره است نه براى روشن ساختن حقیقت.بنظر مىرسد در
آنروز کسانى بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را
برگزینند و کمتر بدین مىاندیشیدند که حکومت چگونه باید اداره شود و به تعبیر دیگر از دو پایه اى که اسلام بر آن استوار است (دین و حکومت) بیشتر به پایه حکومت تکیه داشتند.
گویا آنان پیش خود چنین استدلال مىکردند: چون تکلیف حکومت مرکزى معین شد و
حاکم قدرت را بدست گرفت دیگر کارها نیز درست خواهد شد. درست است و ما
مىبینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین کنددر مقابل مرتدان ایستاد. و
آنانرا سر جاى خود نشاند.و پس از فرو نشاندن آشوب داخلى آماده کشور گشائى
گردید. ولى آیا اصل حکومت و انتخاب زمامدار را مىتوان از دین جدا
ساخت؟بخصوص که شارع اسلام خود این اصل را تثبیت کرده باشد؟بهر حال نزدیک به
چهارده قرن بر این حادثه مىگذرد. آنان که در آن روز چنان راهى را پیش پاى
مسلمانان نهادندغم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حکومت را نمىدانم.
شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود
چنین مىاندیشیدند که اگر شخصیتى برجسته عالم پرهیزگار و از خاندان پیغمبر
آن اندازه تمکن یابد که گروهى را راضى نگاهدارد ممکن استدر قدرت حاکم
تزلزلى پدید آید.این اشارت کوتاه که در تاریخ طبرى آمده باز گوینده چنین
حقیقتى است:
«پس از رحلت دختر پیغمبر چون على (ع) دید
مردم از او روى گرداندندبا ابو بکر بیعت کرد» آرى چنانکه فرزند على گفته
است«مردم بنده دنیایند…چون آزمایش شونددینداران اندک خواهند بود.»
چنانکه در جاى دیگر نوشته ام من نمى خواهم
عاطفه گروهى از مسلمانان جریحه دار شود نمى خواهم خود را در کارى داخل
کنم که دسته اى از مسلمانان براى خاطر دین یا دنیا خود را در آن در
آوردند. آنان نزد پروردگار خویش رفته اندو حسابشان با اوست.اگر غم دین
داشته اند و از آن کردارها و رفتارها خدا را مىخواسته اند پروردگار
بهترین داورست.اما سخن شهرستانى سخنى بسیار پر معنى است که «در اسلام در
هیچ زمان هیچ شمشیرى چون شمشیرى که بخاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین
آهیخته نگردید.» باز در جاى دیگر نوشته ام که اگر نسل بعد و نسلهاى
دیگردر اخلاص و فداکارى همپایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان
بگونه دیگرى نوشته مى شد.
منبع : شفقنا
انتهای پیام