سیری در کتاب آذربایجان و اران

آنوشیک ملکی در فصلنامه فرهنگی پیمان (شماره ۵۶ – تابستان ۱۳۹۰) در نگاهی به کتاب «آذربایجان و اران» نوشتهٔ عنایت الله رضا نوشت:

کتابی که قصد معرفی آن را دارم، یکی از آثار ارزشمند، برجسته و بی نظیر مرحوم دکتر عنایت الله رضا به شمار می‌آید. از آنجا که نوشتن کتابی پیرامون آذربایجان یکی از ((آرزوهای)) دکتر بود مرحوم دکتر رضا بخش قابل ملاحظه‌ای از وقت خود را صرف مطالعهٔ تاریخ ترکان و رابطهٔ این قوم با ایران کرده بودند و با بررسی مسائل جغرافیایی و تاریخی و نوشته‌های مورخان باستان و عصر اسلامی و تألیفات دانشمندان و محققان معاصر روس نتایج سال‌ها مطالعه و تحقیق خود را در کتابی تحت عنوان آذربایجان و اران (آلبانی‌ای قفقاز) گرد آوردند. ((باشد که این مختصر بتواند زمینه‌ای برای روشن شدن برخی ابهام‌های موجود فراهم آورد)). [۱]

این کتاب، که نخستین بار در ۱۳۶۰ ش به چاپ رسیده، تاکنون بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته.

فهرست مطالبی که دکتر رضا در این کتاب به آنها پرداخته به شرح زیر است:

ـ نام آذربایجان و آلبانیای قفقاز در روزگار کهن

ـ دگرگونی‌هایی که در نام آلبانیای قفقاز پدید آمده است

ـ محدودهٔ جغرافیایی آلبانیای قفقاز (اران) و آذربایگان

ـ نظر پان ترکیست ها پیرامون ترکان

ـ تیره و زبان مردم آلبانیای قفقاز

ـ تیره و زبان مردم آذربایجان

ـ کوچ ترکان و نفوذ زبان ترکی به آذربایجان

ـ چگونه نام آذربایجان بر اران نهاده شد

مرحوم دکتر عنایت الله رضا، که طعم تلخ یاوه گویی ها و عوام فریبی های ابرقدرت زمان و به اصطلاح حامی کارگران را چشیده و زخم ناشی از تیغ جبر، خفقان، دربه دری و آوارگی آن “رفیقان” را بر جسم و روح خود حس کرده بود، بهتر از هر کس دیگر می‌توانست شرارت‌های پنهانی آن دستگاه عظیم را تفسیر کند.

از آنجا که ارمنیان نیز قربانی مقاصد رذیلانهٔ آن ابرقدرت فرومایه، در ساخت و ایجاد کشوری تصنعی و چهل تکه به نام آذربایجان بوده‌اند و ناچار به از دست دادن بخشی مهم و تاریخی از سرزمین خود شده‌اند، به خوبی قادر به درک سخنان ایشان هستند.

از آنجا که اینجانب افتخار شاگردی استاد را داشته‌ام و از اقیانوس بی کران دانش و تجربیات ایشان کسب فیض کرده‌ام از این مجال فراهم آمده بهره جستم تا مراتب قدرشناسی خود را نسبت به آن بزرگوار ابراز دارم و چکیده‌ای از اثر گران قدر آن استاد ارجمند را تقدیم خوانندگان محترم فصلنامهٔ پیمان کنم.

((همهٔ ما میهمان این هستی

از روز پوچ تولدیم

به نوبت آییم و رویم

از این دنیای فانی

عشق و سرور گذری‌اند

زیبایی، گنج و جاه

مرگ مالِ ماست، ما مالِ مرگ

کارِ آدم هست مانا.

کار ماناست، خوب بدانید

که دارد سخن، قرن‌ها

خوشا به حال او که با کارش

ماند جاوید و پایا)). [۲]

* * *

((سرزمینی که شصت و اندی سال قبل جمهوری آذربایجان و پس آنگاه جمهوری سوسیالیستی آذربایجان نام گرفت، در روزگار باستان، آلبانیا نام داشت)). [۳]

((آکادمیسین واسیلی ولادیمیرویچ بارتولد، خاورشناس بزرگ روس، پیرامون نام آذربایجان چنین می‌نویسد:, پیش از حملهٔ اسکندر مقدونی، آذربایجان ایران بخشی جدایی ناپذیر از سرزمین ماد بود و سیستم اداری جداگانه‌ای نداشت. هنگام پیکار گوگمل، آتروپات، ساتراپ سراسر ماد بود… پس از اسکندر بخشی از سرزمین ماد همچنان در اختیار آتروپات باقی ماند که مادِ خُرد نامیده می‌شد. بعدها نام آتروپات بدان افزوده شد. یونانیان این سرزمین را آتروپاتن و ارمنیان آترپاتکان می‌نامیدند. نام آذربایجان از همین جاست،.

آریان، مورخ سدهٔ دوم میلادی، به هنگام بحث پیرامون لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران، از آلبانیای قفقاز و آذربایجان جداگانه نام برد و آذربایجان را ماد آتروپاتن نامید)). [۴]

دکتر رضا با استناد به نوشته‌های مورخانی چون پلینیوس، استرابون، پولیبیوس، یوسف فلاویس و دیگران اینگونه می‌نویسد: ((از نوشته‌های ارائه شده چنین بر می‌آید که آلبانیای قفقاز سرزمینی جدا از آذربایگان بوده است)). [۵]

سپس، برای رفع ابهام، به دگرگونی‌های نام آلبانیای قفقاز، در نوشته‌های جغرافی نگاران، همانند آغوان، آلوان، الران و اران پرداخته و به قول خودشان اشاره به نام آلان را، که گاه با نام آران اشتباه شده است، ضروری می‌داند. ((نام کنونی سرزمین آلان ها جمهوری شوروی خود مختار اوسِت شمالی است که در دامنهٔ شمالی سلسله کوه‌های بزرگ قفقاز قرار گرفته است ولی اران نامی است که تازیان به آلبانیای قفقاز داده‌اند. اقوام این دو سرزمین نیز از یکدیگر جدا بودند و زبان‌های جداگانه داشتند. زبان مردم اران از شاخهٔ زبان‌های معروف به یافثی و زبان مردم آلان از شاخهٔ زبان‌های ایرانی بوده است)). [۶]

در بخش سوم کتاب، نویسنده به محدودهٔ جغرافیایی آلبانیای قفقاز (اران) و آذربایگان پرداخته و با استناد به نقشه‌ها، آثار مورخان و اسناد حدود جغرافیایی این نواحی را این گونه شرح می‌دهد: ((همهٔ این مآخذ و بسیاری اسناد و مدارک دیگر دلیلی است روشن بر اینکه سرزمین آلبانیای قفقاز و به دیگر سخن اران و شیروان همواره از آذربایگان جدا بوده و در گذشته هیچ گاه نام آذربایجان بر اران گفته نشده است. هر گاه اسناد و مدارک وزارت امور خارجهٔ ایران و روسیه تزاری و کتاب‌هایی را که تا سال ۱۹۱۸ میلادی در روسیه نوشته شده است از نظر بگذرانیم به روشنی می‌بینیم که سرزمین اران و شیروان هرگز نام آذربایجان نداشته‌اند و گاه به همان نام اران و شیروان و گاه قفقاز نامیده شده‌اند)). [۷]

در بخش ((نظر پان ترکیست ها پیرامون ترکان)) نویسنده پرسش مهمی را مطرح می‌کند: آیا سرزمین آسیای میانه از روزگاران کهن سرزمین ترکان بود؟ دکتر رضا در بحث پیرامون پرسش فوق ابتدا به جایگاه سرزمین آریاییان و ایران ویج می‌پردازد و با اتکا به اسناد و مدارکی از عهد باستان، اوستا، نوشته‌های پهلوی، هرودوت و دیگر خاورشناسان آسیای میانه از جمله خوارزم و دشت‌های اطراف رود زرافشان، سغد، مرو، بلخ، نسا، هرات، کابل و هیلمند (هیرمند) را سرزمین نخستین آریاییان یا ایران ویج می‌داند. [۸]

((دیاکونوف سکونت آریاییان در این سرزمین‌ها را حدود هزارهٔ سوم و هزارهٔ دوم پیش از میلاد تخمین زده است [۹۱] و جای پیدایش زبان اوستا را آسیای میانه و شرق ایران می‌داند. [۱۰] در نوشته‌های مورخان باستان مطالب بسیاری پیرامون اقوام ایرانی و غیر تابع شاهنشاهی هخامنشی آمده است. با این همه کمتر اثری از وجود ترکان در آسیای میانه و یا نقطهٔ دیگری از سرزمین‌های تابع فرمانروایی هخامنشی می‌توان یافت.

بنابر اسناد و مدارک و نوشته‌های مورخان چینی، ایرانی، رومی، ارمنی و تازی معلوم و روشن است که کوچ ترکان به سرزمین‌های بسیار دوردست آسیای میانه در سدهٔ ششم میلادی و در روزگار شاهنشاهی ساسانیان آغاز شد. با این همه ترکان حتی در نخستین سده‌های اسلامی نیز آسیای میانه را در اختیار نداشتند. بدین روال ادعای مورخان ترک و عثمانی، مبنی بر ترک بودن اقوام آسیای میانه در روزگار باستان، فاقد هر گونه دلیل ومدرک است)). [۱۱]

دکتر رضا در مورد اینکه ترکان باستان در اراضی شمال چین می‌زیسته‌اند می‌گوید:

((چینیان گروهی از اقوام ترک ساکن شمال چین، جنوب سیبری و محدودهٔ آلتای را, هیون هو، می‌نامیدند که به معنای بردگان عاصی و گناهکار است. گروه دیگری از این اقوام را چینیان, توکیو، می‌نامیدند که تلفظ چینی نام, تورکیوت، است زیرا ترکان باستان, تورکیوت، نامیده می‌شدند که همان, ترک، یا, تورک، است. از آغاز سدهٔ پنجم میلادی اتحاد جدید قبایل در پیرامون آسیای مرکزی پدید آمد. این قبایل در تاریخ به نام, هون‌ها، مشهورند. همهٔ اقوام و قبایلی که در این اتحاد گرد آمدند ترک نبودند)). [۱۲]

استاد رضا اشاره می‌کند که گومیلف نیز ضمن بحث پیرامون ترکان نوشته است: ((تازیان همهٔ جنگاوران کوچ نشین ساکن شمال سرزمین سغد را تُرک نامیدند. از این رو، بسیاری از اقوام ساکن آسیای میانه به خطا, ترک، نامیده شدند حال آنکه اقوام مذکور هرگز ترک و جزء خاقانات نبودند. باید افزود که برخی از اقوام و تیره‌ها چون ترکمانان، مردم شبه جزیرهٔ آناتولی (ترکیه کنونی)، مردم آلبانیای قفقاز و نیز مردم آذربایجان هیچ گاه کمتر خویشاوندی با ترکان و مغولان نداشتند زیرا زبان تنها معرف مشخصات قومی و نژادی نیست)). [۱۳]

دکتر عنایت الله رضا در اثبات ترک نبودن مردم ساکن سرزمین‌های آسیای میانه در روزگار باستان به نام های جغرافیایی هم استناد می‌کند: ((نام های شهرها، کوه‌ها و رودها همه از زبان مردم ساکن سرزمین‌ها پدید آمده‌اند، نگاهی گذرا به اسم مکان‌ها و نواحی مسکونی آسیای میانه نشان می‌دهد که مردم این سرزمین از نژاد ترکان نبودند و به زبان ترکی نیز سخن نمی‌گفتند بلکه تمام این نام ها مؤید ایرانی بودن آنهاست)). [۱۴]

((از سدهٔ ششم میلادی ترکان به سرزمین‌های آسیای میانه راه یافتند و از سده چهارم هجری به تأسیس دولت‌هایی در آن نواحی پرداختند و متعاقب آن دولت بزرگ ترکان را در آسیای مرکزی و غربی پدید آوردند. این نکته سبب شد که برخی از مورخان پیرامون سرزمین ترکان، که از جنوب سیبری و سرزمین آلتای به این نواحی راه یافتند، راه خطا پیمایند و توران یا تورانیان را ترک بخوانند. اینان روزگار خود را ملاک داوری قرار دادند و چون قبایل غز و قپچاق در ماوراءالنهرسکنا یافتند و در دشت‌های آسیای میانه زبان ترکی رواج یافت و بنابه نوشته استاد بارتولد, ایرانی را از میدان به در کرد و چنین گمانی پدید آمد که گویا تورانیان تُرک بوده‌اند،. [۱۵] مورخان پان ترکیست نه تنها آسیای مرکزی بلکه بخش بزرگی از جهان، از جمله منطقهٔ اورارتو، را سرزمین توران نامیده‌اند و منکر وجود قوم ارمنی و سرزمین ارمنستان شده‌اند. [۱۶] این جعل و تحریفی است آشکار در مسئلهٔ منشأ ارمنیان و دیگر اقوام شرق باستان که در نوشته‌های تاریخی جعلی ترکیه می‌توان یافت. این جعل و تحریف پیش از هر چیز از ایدئولوژی پان ترکیسم و مولود مشابه آن پان تورانیسم منشأ گرفته است. هرگاه ایدئولوژی پان ترکیسم درجهت اثبات سیاست توسعه طلبانهٔ ترک‌ها نسبت به اقوام ترکی زبان عمل می‌کند پان تورانیسم مبلغ اندیشهٔ تأسیس کشور, توران بزرگ، است که از اقیانوس کبیر تا اسکاندیناوی و دریای مدیترانه کشیده شده است. در واقع پان تورانیسم و پان ترکیسم ایدئولوژی واحدی هستند. [۱۷]

پیرامون نام تور چنین به نظر می‌رسد که تورانیان شاخه‌ای از آریاییان بودند که از فرهنگ کمتری برخوردار شدند. میان دو گروه ایرانیان و تورانیان دشمنی وجود داشت. از سدهٔ ششم میلادی، که ترکان به آسیای میانه راه یافتند، شباهت این دو نام سبب شد که برخی نام توران را با نام ترکان یکی بدانند. حال آنکه رابطه‌ای میان این دو نام وجود نداشت. [۱۸] هر جا که محققان اروپایی در تشخیص قومی عاجز ماندند آنان را غیر سامی و غیر هندواروپایی نامیدند که هرگز این نظر شامل قبایل تورانی نبوده است. مورخان ترک، بی اندک توجهی، به مفاهیم نژادی و جغرافیایی دست تجاوز و تطاول دراز کردند و با تردستی و زرنگی آنان را ترک نامیدند. حال آنکه, تورانی، هیچ گاه به معنای ترک نبوده است.

اینک برای اینکه حیطهٔ ادعای مورخان پان ترکیست تا اندازه‌ای روشن شود برخی از نوشته‌هایشان از نظر خوانندگان می‌گذرد.

طغان، مورخ ترک:, هوریان همانند شومریان و ایلامیان از ترکان نخستین‌اند،.

علی کمال، مورخ ترک، دولت اورارتو را, ترک تورانی، نامیده است. [۱۹]

گون آلتای، مورخ ترک، شومریان، سوبارها، هوریان، ایلامیان، کوتیان، کاسیان، میتانیان و هیتیان را, به طور قطع ویقین، ترک دانسته است. تازه احتمال تُرک بودن اکدیان، آشوریان، آرامیان و یهودیان نیز وجود دارد. [۲۰]

مورخان پان ترکیست مادها، پارت‌ها و کردها را نیز تُرک دانسته‌اند. آن‌ها تجاوز خویش را به سرزمین هخامنشیان نیز بسط و گسترش دادند و پدید آورندگان فرهنگ و تمدن شوش را ترک دانستند. [۲۱]

به گفتهٔ استاد مینورسکی:, هر جا که مسائل علمی حل نشده‌ای درزمینهٔ فرهنگ اقوام شرق باستان پدید آید… ترکان بی درنگ دست خود را همان جا دراز می‌کنند.،)). [۲۲]

دکتر عنایت الله رضا با بررسی مسیر کوچ آریاییان به فلات ایران دربارهٔ زیستگاه قوم ماد، اقوام غربی و شمال غرب ایران و حدود جغرافیایی سرزمین ماد آتروپاتن می‌نویسد:

((آذربایجان در روزگار باستان بخشی از سرزمین ماد بزرگ و خود, ماد اثورپاتگان، [۲۳] یکی از نخستین جایگاه‌های آریاییان در فلات ایران بوده است. [۲۴] آذربایجان همواره بخشی از سرزمین ایران بوده و از آلبانیای قفقاز جدا بوده است. مردم آذربایجان از تیره و نژاد ایرانی هستند. [۲۵]

بنابه نوشته مؤلفان زبان مردم آذربایجان یا ماد خُرد همانند زبان مردم نواحی غربی و مرکزی ایران و به دیگر سخن زبان ساکنان سرزمین ماد بزرگ پهلوی بوده است. مؤلفان نخستین سده‌های پس از ظهور اسلام زبان مردم آذربایجان را گاه, پهلوی آذری، و گاه, آذری، نامیده‌اند. [۲۶] بی گمان, آذری، از لهجه‌های ایرانی به شمار می‌رفته است. [۲۷] برخی زبان کنونی مردم آذربایجان را، که ترکی است، به خطا زبان, ترکی آذری، می‌نامند. زبان آذری از زبان‌های ایرانی بوده و هیچ خویشاوندی‌ای با زبان ترکی نداشته است ولی ترکان و درست‌تر گفته شود اقوام مختلط ترکی زبان ساکن آسیای مرکزی، که شاید لهجه واحدی نداشتند، هنگامی که به سرزمین‌های مختلف کوچ و مهاجرت کردند زبانشان با زبان‌های محلی در هم آمیخت. [۲۸] گمان بسیار می‌رود اختلاف موجود در لهجه‌های ترکی، در درجهٔ نخست، مربوط به تفاوت زبان‌ها و لهجه‌های محلی پذیرندهٔ زبان ترکی و در درجهٔ دوم، حاصل ناهمگونی لهجه‌های ترکی باشد که درسرزمین های زیر سلطهٔ ترکان و درست‌تر گفته شود ترکی زبانان آن سوی سیر دریا و آسیای مرکزی رواج یافت. [۲۹]

قدیمی‌ترین نوشته‌ای که از ترکان برجا مانده کتیبهٔ اورخون، متعلق به سدهٔ هشتم میلادی، است. این کتیبه از آن قومی است که خود را ترک نامیده است. در سدهٔ ششم میلادی ترکان سراسر دشت‌های شمال سرزمین چین و شمال ایران تا سرحدات روم شرقی و شمال دریای خزر را تصرف کردند. [۳۰] ترکان با وجود پیکارهایی که با ایرانیان داشتند جز از چند نقطه در آسیای میانه، چون سغد و طخارستان، بر دیگر سرزمین‌های تابع شاهنشاهی ایران، از جمله قفقاز، دست نیافتند و تا پایان شاهنشاهی ساسانی پای ترکان به آذربایجان نرسید. [۳۱]

از مآخذ عهد اسلامی نیز به روشنی می‌توان دریافت که ترکان تا چند قرن پس از ظهور اسلام در آسیای صغیر، آذربایجان و قفقاز نشیمن نداشتند. فقط از قرن سوم هجری و پس از خلافت معتصم، که به سبب کینه و دشمنی با عنصر ایرانی ترکان را قوت بخشید و اندک اندک خلافت بنی عباس خود به خدمت ترکان درآمد، نفوذ و نشیمن ترکان به صورتی آهسته و تدریجی صورت گرفت. [۳۲] در واقع ترکان از سدهٔ یازدهم میلادی به ایران و آسیای صغیر هجوم آوردند که البته ذکر این نکته ضروری است و آن خالص نبودن ترکان است زیرا هنگامی که ترکان در سرزمین خاقانات شرقی و غربی گسترش یافتند، با دیگر اقوام شمال چین و آسیای مرکزی در آمیختند. از این آمیزش گروه‌های تازه‌ای پدید آمدند. این گروه‌ها حاصل اختلاط و امتزاج اقوام محلی با ترکان مهاجم بودند ولی در تواریخ، همهٔ اقوام مذکور را ترک نامیده‌اند درواقع گروه‌هایی که به ایران، آسیای صغیر و قفقاز روی آوردند از اقوام غز یا اوغوز بودند. غزان درکرانهٔ سیردریا (سیحون) و فاصلهٔ آن تا دریاچهٔ آرال و دریای خزر می‌زیستند. غزان و متحدان و وابستگانشان شامل قبایل متعددی بودند که از آن جمله‌اند: اویغورها، قبچاق ها، قارلوق ها، قلج ها، بیات، بیگدلی، بایندر، سالور و غیره که خود به قبایل جداگانه‌ای بخش می‌شدند. [۳۳] در اواخر دورهٔ سامانیان، گروه‌هایی از قبایل غز به دربار سامانی راه یافتند. در حدود سال ۳۸۹ هجری امرای آل افراسیاب حکومت سامانی در ماوراءالنهر را برانداختند. در پیکار خوارزم، محمود غزنوی پیروز شد و بخش بزرگی ازسرزمین غزان را به تصرف درآورد و بخشی از غزان را در نواحی مختلف خراسان سکنا داد. از این زمان بود که غزان به درون سرزمین ایران راه یافتند. این گروه نخستین دسته‌ای بودند که به آذربایجان راه یافتند. [۳۴] دومین دستهٔ غزان حدود سال ۴۲۹ هجری به هنگام سلطنت مسعود غزنوی در خراسان و هسودان در آذربایجان به این سرزمین کوچ کردند اما غزان، بنا به خلق و خوی خویش، یغما و تاراج را رها نکردند و به غارت و کشتار مردم آذربایجان و ارمنستان دست زدند و در همان سال به مراغه تاختند و گروه کثیری از کردان را کشتند و مسجد آدینه شهر را آتش زدند. گروهی از غزان نیز، که در ارومیه بودند، به کردستان و ارمنستان تاختند و از کشتار و یغما دریغ نکردند. [۳۵]

پیش از سال ۴۳۵ هجری غزان چهارمین بار به آذربایجان هجوم آوردند و نه تنها در آذربایجان بلکه در ارمنستان و سراسر آسیای صغیر به کشتار و یغما دست زدند. [۳۶] در سدهٔ ششم هجری، تاریخ شاهد فرمانروایی اتابکان بر آذربایجان و قفقاز گردید که خود از قبایل قبچاق بودند. از اوایل سدهٔ هفتم هجری مغولان بر آذربایجان تاختند و در سال ۶۲۸ هجری سراسر آن سرزمین را تصرف کردند. سپس قراقویونلوها و آق قویونلوها، که همه از ترکمانان غز بودند، بر آذربایجان فرمان راندند. [۳۷] چند قرن حاکمیت ترکان بی گمان با کوچ متواتر این قوم توأم بود و اندک اندک زبان ترکی راه شهرها را در پیش گرفت. [۳۸]

در دیگر نواحی ایران، جز آذربایجان، چون گروه ترکان چندان بسیار نبودند، از این رو زبان مردم از استحاله در زبان ترکی مصون ماند و تنها در روستاها مردم به ترکی گفت و گو می‌کردند.

در روزگار صفویان نیز زمینه برای چیرگی بیشتر زبان ترکی بر آذری فراهم آمد. [۳۹] ممکن است برخی از خوانندگان چنین تصور کنند که نفوذ ترکان در آذربایجان درست مانند نفوذ آریاییان و مادان در این سرزمین بوده است. در پاسخ باید گفت آریاییان نسبت به مردم بومی از فرهنگ و تمدن والاتری برخورداربودند. بدین سبب استحالهٔ مردم بومی در آریاییان با پذیرش داوطلبانهٔ فرهنگ آریایی همراه بوده است حال آنکه ترکان چون نسبت به اقوام بسیاری از کشورهای مفتوح عقب مانده‌تر بودند، از این رو، نتوانستند تمدن و فرهنگ اقوام مغلوب را در عنصر غالب مستحیل کنند. علت دیگر این است که اقوام ترک، همانند آریاییان، از یک تیره نبودند بلکه اردوی مهاجم از اقوام مختلف تشکیل یافته بود و هر یک از آنان در طول زمان دستخوش دگرگونی‌هایی شدند، چنان که غزان را نمی‌توان به معنای تام کلمه ترک نامید. بنابراین آنچه از سوی غزان بر مردم آذربایجان تحمیل شد تنها زبان بود که خود آمیزه‌ای از زبان آغوزها با ترکی باستان به شمار می‌رفت. [۴۰] چه از سوی دولت ترکیه و چه از سوی دولت قفقاز کسانی بوده‌اند که در گذشته مشابهت‌های زبانی را بهانه قرار دادند و کوشیدند تا زمینه‌ای برای اتحاد ترکی زبانان این ناحیه فراهم آورند [۴۱] ولی بی گمان فرهنگ‌های محلی تا مدتی دراز مقاومت خواهند کرد و موجبات اختلاف‌ها و کینه توزی های قومی را فراهم خواهند آورد. حتی اگر این “اتحاد” داوطلبانه صورت پذیرد، باز چنین خواهد شد و قوم ضعیف به تدریج متحد خواهد گشت و در هر فرصت مناسب سر بر خواهد افراشت و طریق جداسازی پیش خواهد گرفت و این وضع ادامه خواهد داشت تا زمانی که یا پیروز گردد و یا تمام و کمال از پا در آید)). [۴۲]

در بخش پایانی کتاب، دکتر رضا چگونگی نام گذاری آذربایجان را مورد بررسی قرار می‌دهد:

((پس از شکست ایران از روسیه و الحاق سراسر قفقاز به امپراتوری روسیه مردم داغستان در شمال شرق قفقاز علم طغیان برافراشتند. قیام‌های قفقاز از سوی دولت عثمانی و گروه ترکان جوان که بنیادگزار جنبش پان ترکیسم بودند، مورد حمایت و پشتیبانی قرار گرفت. [۴۳] در سال ۱۹۱۱ م، در شهر باکو، حزبی به نام, حزب اسلامی و دموکرات مساوات، تأسیس شد که از سوی ترکان حمایت می‌شدند و برنامهٔ مذکور اتحاد کشورهای اسلامی تحت رهبری ترکیه بود. در سال ۱۹۱۷, حزب اسلامی و دموکرات مساوات، یا, فدرالی است  های ترک، متحد شدند و نام خود را ((حزب دموکراتیک فدرالیست های مساوات ترک)) گذاشتند. [۴۴] پس از انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ و کناره گیری روسیه از شرکت در نخستین جنگ جهانی، ترکان نفوذ خود را در قفقاز گسترش دادند. در تاریخ ۲۷ ماه مه سال ۱۹۱۸ مساواتیان در شهر تفلیس دولت خود را بنا نهادند و به نام جمهوری آذربایجان اعلام استقلال کردند. پانزدهم سپتامبر سال ۱۹۱۸ سپاهیان ترک شهر باکو را متصرف شدند. گمان می‌رود گذاردن نام آذربایجان بر اران و شیروان در قفقاز از آنجا ناشی می‌شده که ترکان چند بار به آذربایجان ایران حمله برده بودند و با وجود کشتار فراوان همواره مقاومت شدید مردم آذربایجان را در برابر خود مشاهده کرده بودند و نتوانسته بودند از راه‌های مستقیم مردم آذربایجان را به خود متمایل گردانند. از این رو در صدد بر آمدند نخست قفقاز و آذربایجان را زیر نام واحد, آذربایجان، متحد گردانند و پس آن گاه دو سرزمین نام برده را ضمیمهٔ خاک خود کنند.

دولت مساوات حدود دو سال زیر عنوان, دولت جمهوری آذربایجان، بر اران و شیروان حکومت کرد و این وضع تا ۲۸ آوریل سال ۱۹۲۰ ادامه یافت.

در این تاریخ واحدهای ارتش سرخ، شهر باکو را به تصرف درآوردند. از همین تاریخ در باکو و پیرامون آن حکومت شوروی اعلام شد. [۴۵]

بنابراین، نام و عنوان آذربایجان قفقاز تنها پس از انقلاب (مقصود انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ است) به کار گرفته شد. [۴۶]

مردم آذربایجان، که درگذشته به خاطر دفاع از مرز و بوم خویش با سپاهیان دولت عثمانی پیکارها کردند، با گذاردن نام آذربایجان بر سرزمین دیگری جز مرز و بوم خویش روی موافق نشان ندادند)). [۴۷]

پس از ۲۱ آذر ۱۳۲۵ گروهی از مسئولان و افراد ((فرقهٔ دموکرات آذربایجان)) و حکومت دموکرات آذربایجان به اتحاد شوروی مهاجرت کردند که دکتر عنایت الله رضا نیز از زمرهٔ آنان بود. در آنجا بود که مسائلی که در روزگار حاکمیت ((فرقهٔ دموکرات آذربایجان)) صورت مخفی داشت پس از مهاجرت به اتحاد شوروی صورتی علنی یافت و جایی برای تردید و گمان باقی نگذارد. اگرچه مسئولان دولت شوروی کوشش وافر داشتند که نیت و قصد الحاق آذربایجان ایران به اتحاد جماهیر شوروی، تا آنجا که میسر باشد، فاش نشود و بهانه‌ای به دست دولت ایران و مخالفان و رقیبان دولت اتحاد شوروی ندهد ولی با این همه غیرت ایرانی مانع از تحقق اهداف “رفقای ماورای ارس” شد.

دکتر رضا در این مورد می‌نویسد: ((در تاریخ ۲۱ آذر سال ۱۳۲۹ سران فرقهٔ دموکرات آذربایجان تلگرامی به میرجعفر باقراف دبیر اول کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست جمهوری سوسیالیستی آذربایجان، مخابره کردند. در متن تلگرام مذکور چنین آمده است:

, پدر عزیز و مهربان میر جعفر باقراف!

خلق آذربایجان جنوبی، که جزء لاینفک آذربایجان شمالی است، مانند همهٔ خلق‌های جهان چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی دوخته است.

در تلگرام دیگری که از سوی کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات آذربایجان به میر جعفر باقراف مخابره شد، چنین آمده است:

رهبر عزیز و پدر مهربان رفیق میرجعفر باقراف!

از تأسیس فرقهٔ دموکرات آذربایجان، که رهبری پیکار مقدس خلق آذربایجان در راه آزادی ملی و نجات قسمت جنوبی سرزمین زادبومی وطن عزیز ما آذربایجان را که سال‌هاست در زیر پنجه‌های سیاه و شوونیست های فارس دست و پا می‌زنند، بر عهده دارم، سه سال تمام می‌گذرد… سومین سال تأسیس این فرقه مبارز را به کلیهٔ علاقه مندان خلق آذربایجان و به شما، که رهبر عزیز و پدر مهربان ما هستید، شادباش می گوییم. عده‌ای از اعضای فرقه، حکومت ملی و سازمان فدایی‌ها … به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت کرده‌اند،)). [۴۸]

دکتر عنایت الله رضا کتاب خود را این گونه به پایان می‌رساند: ((نگارندهٔ کتاب کوشیده است تا آنجا که میسر باشد از ورود، بحث و اظهار نظر پیرامون مسائل سیاسی دوری گزیند… ولی این کار نمی‌بایست به بهای حذف اسناد و مدارک تاریخی صورت می‌پذیرفت. از این رو دست کم نقل چند مدرک مختصر که از نظر تاریخی واجد اهمیت است ضرورت می‌نمود.

تا داوری خوانندگان چه باشد)). [۴۹]

پی نوشت‌ها:

۱ ـ ص ۱۰. / ۲ ـ شعری از هوانس تومانیان، شاعر و سخن سرای بزرگ ارمنی. / ۳ ـ ص ۱۱. / ۴ ـ ص ۱۵. / ۵ ـ ص ۱۹. / ۶ ـ ص ۲۹ و ۳۰. / ۷ ـ ص ۵۱. / ۸ ـ ص ۶۵ و ۶۶. / ۹ ـ ص ۶۷. / ۱۰ ـ ص ۶۸. / ۱۱ ـ ص ۷۴. / ۱۲ ـ ص ۷۷. / ۱۳ ـ ص ۷۵. / ۱۴ ـ ص ۷۸. / ۱۵ ـ ص ۸۲. / ۱۶ ـ ص ۸۴. / ۱۷ ـ ص ۸۵. / ۱۸ ـ ص ۹۸. / ۱۹ ـ ص ۹۹. / ۲۰ ـ ص ۱۰۰. / ۲۱ ـ ص ۱۰۱. / ۲۲ ـ ص ۱۱۱. / ۲۳ ـ ص ۱۵۰. / ۲۴ ـ ص ۱۵۱. / ۲۵ ـ ص ۱۵۷. / ۲۶ ـ ص ۱۶۸. / ۲۷ ـ ص ۱۶۹. / ۲۸ ـ ص ۱۶۳. / ۲۹ ـ ص ۱۶۴. / ۳۰ ـ ص ۱۸۰. / ۳۱ ـ ص ۱۸۵. / ۳۲ ـ ص ۱۸۶. / ۳۳ ـ ص ۱۸۹. / ۳۴ ـ ص ۱۹۵. / ۳۵ ـ ص ۱۹۶. / ۳۶ ـ ص ۱۹۸. / ۳۷ ـ ص ۲۰۳. / ۳۸ ـ ص ۲۰۴. / ۳۹ ـ ص ۲۰۵. / ۴۰ ـ ص ۲۰۸. / ۴۱ ـ ص ۲۰۹. / ۴۲ ـ ص ۲۱۰ (همانند عصیان بازپس گیری بخشی از قراباغ. م.). / ۴۳ ـ ص ۲۱۲. / ۴۴ ـ ص ۲۱۴. / ۴۵ ـ ص ۲۱۵. / ۴۶ ـ ص ۲۱۶. / ۴۷ ـ ص ۲۱۸. / ۴۸ ـ ص ۲۲۳ و ۲۲۴. / ۴۹ ـ ص ۲۲۶ و ۲۲۷.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا