مواجههای انتقادی با آرای اقتصادی دکتر شریعتی

چکیده سخنرانی عباس نعیمی جورشری، دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر تاریخ معاصر در نشست نقد وبررسی کتاب «جهتگیری طبقاتی اسلام» را به نقل از کانال تلگرامی جامعهشناسی صلح میخوانید:
از جمله مهمترین تئوریسین های اجتماعی ایران در دهه پنجاه، مرحوم دکتر علی شریعتی بوده است. آرای او دارای دو خصلت تنوع موضوعی و تمایز زمانی است بدین معنا که وی در حوزه های متعددی نظر داده است و این نظرات در بازه های زمانی متفاوت زندگی او، بعضا دچار تمایز و تضاد می باشند. مجموعه آثار ۱۰ با عنوان جهتگیری طبقاتی اسلام شامل دو متن پیاده شده از نوار در محافل خصوصی و نیز یادداشت های وی می باشد که بر نقطه نظرات طبقاتی و اقتصادی متمرکز است. به نظر می رسد بتوان محورهای عمده کتاب را در قالب نکات زیر بیان نمود:
۱. تمامی منابع تولید و مواد طبیعی قابل تولید و مصرف در طبیعت، برکاتی است که برای تمامی مردم توسط خداوند خالق آفریده شده است و مالک حقیقی خداوند است. اسلام فرد را در استفاده از آنچه دارد به عنوان یک امانتدار و مسئول میداند. فرد، در مالکیت بر مال اصالتاً عمل نمیکند بلکه امانتدار خداوند و مردم(ناس) است لذا پاسخگو در پیشگاه خدا و مردم است.
۲. کار بدنی و فکری مقدس و محترم است و مبنای اصلی مالکیت به معنای حق انسان بر دستاورد خویش یا حق برخورداری انسان از ثمرۀ کار خویش تلقی میشود.
۳. نظام اقتصادی اگر عدالت اقتصادی را به صورت توجیه اخلاقی تبلیغ کند در حالی که استثمار نیروی کار و حیف و میل منابع تولیدی جامعه توسط زراندوزان را رخصت میدهد، نظام اخلاقی یا اسلامی نیست.
۴. اصالت اقتصاد و رشد اقتصادی در ابعاد اجتماعی قابل دفاع است اما در ابعاد فردی نسخه صحیحی نیست. یعنی در سطح کلان جامعه بایستی از الگوی توسعه اقتصادی پیروی کرد اما در سطح فردی بایستی تابع ساده زیستی و زهد بود.
۵. برای مقابله با سیستم سرمایه داری نوین بایستی با آن همراهی کرد تا قوی شد. این درواقع شیوه مقابله با آن است تا در متن آن قدرتمند شد و سپس آن را حذف نمود.
۶. نسخه ایده آل برای جایگزینی نظام سرمایه داری، اسلام نخستین است که همانا اسلام عقیده و ایدئولوژی است. این اسلام در مقابل اسلام فرهنگ قرار دارد که نسخه تحریف شده اسلام است و به دست طبقه مسلط استثمارگر افتاده است. دوگانه سازی طبقه هابیل_طبقه قابیل ذیل این بحث قرار دارد.
۷. شریعتی به سوسیالیسم اشاره میکند که در اسلام عقیده یک جهانبینی و فلسفه است و ازین حیث با سوسیالیسم مارکسیسم متفاوت می باشد. سوسیالسیم در مارکسیسم در حد بازتوزیع اقتصادی و ماتریالیستی تقلیل یافته است. وی تاکید دارد که «درچشم ما بورژوازی پلید است، نه تنها نابود میشود، که باید نابودش کرد. نه تنها به این علت که با « تولید جمعی» ـ در نظام صنعتی جدید ـ مغایر است، محکوم است بلکه بیشتر به این علت که ضد انسانی است و جوهر انسان را به تباهی میکشاند و تمامی “ارزشها” را به “سود” بدل میکند و فطرت را به «پول» و انسانی را که در طبیعت جانشین خداست و باید « در جهت خداـ که در مجموعه ارزشهای متعالی مطلق است ـ در دگرگونی تکاملی و درشدن دائمی باشد، به گرگ خونخوار بدل میکند یا روباه مکار و یا موش سکه پرست و اکثریت خلق را گلهای میش میسازد که باید پوزه در خاک بچرند تا پشمشان را بچینند و شیرشان را بدوشند و پوستشان کنند و کار را که تجلی روح خدا در آدمی است، به مزد بفروشند و در نهایت، فلسفه زندگی که بر آگاهی و کمال است ـ و «خداپرستی» یعنی این ـ به مصرف پرستی که فلسفه زندگی خوک است، تغییر میدهد».
او در برابر حمله تندی که به سرمایهداری میکند از سوسیالیسم با این تعابیر یاد میکند: سوسیالیسم تنها به این خاطر مقبول نیست که در مسیر جبری تاریخ پس از سرمایهداری، حتمیالوقوع است، بلکه به این خاطر است که انسان را که تنها موجودی است که «ارزش» میآفریند و به تعبیر اسلام، حاصل روح خداست و رسالت اساسیاش در زندگی تکامل وجودی خویش است، از بندگی اقتصادی نظام سرمایهداری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی آزاد” رها می کند.
شریعتی در ادامه میگوید: «روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی سوسیالیستیم، مارکس به عنوان یک اصل علمی و کلی، اقتصاد را زیر بنای انسان میگیرد و ما درست برعکس به همین دلیل با سرمایهداری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم». شریعتی بر این باور است که سوسیالیسم تنها تغییری در سیستم اقتصادی نیست، بلکه تغییری در «بودن» انسان نیز هست. والا اگر همان آدمها فقط سیستم اقتصادیشان عوض شود بدتر میشوند. بورژوازی، با همان گنداب، به شکل دیگری دامنگیر خود سوسیالیسم میشود. به همین لحاظ شریعتی سوسیالیسم مبتنی بر ماتریالیسم را حتی پستتر از سرمایهداری میداند. میتوان از سوسیالیسم او به سوسیالیسم دینی تعبیر نمود.
عدر راستای مطالب فوق الذکر، می توان به ارزیابی اثر مذکور پرداخت. به زعم اینجانب، بررسی انتقادی آرای مرحوم دکتر شریعتی همچون سایر متفکران ایران، امری لازم و سزاوار است که بایستی با لحاظ نمودن عنصر تاریخیت و زمان-مکان انجام شود. چرا که تکامل اندیشه با نقد و ارزیابی سرمایه های فکری خصوصا نظریه پردازان رقم می خورد. بنابراین در اینجا نشان داده خواهد شد که مجموعه آثار۱۰ با نام جهتگیری طبقاتی اسلام، از زوایای زیر قابل نقد می باشد:
۱. برخلاف مدعای کتاب، فاقد انسجام موضوعی با تمرکز نظرات اقتصادی و طبقاتی است. آنچنان که به دشواری می توان آن را ذیل عنوان کتابی مستقل و مستحکم پذیرفت.
۲. ایده های مطروحه، پراکنده و فاقد دقت نظری و مفهومی است. از جمله درباره ابعاد نظری و عملی سرمایه داری و سوسیالسیم این دقت لحاظ نشده است.
۳. آرای مذکور فاقد متدولوژی علمی است و در مواردی از تناقض یا ابهام رنج می برد. از جمله درباب رویکرد دوگانه نسبت به سرمایه داری در حوزه های اجتماعی و فردی.
۴. برداشت دکتر شریعتی از سرمایه داری به گونهای است که استخدام نخبگان دانشگاههای تراز اول جهان در صنایع را نوعی بردهداری جدید میداند حال آنکه تقاضای بازار در دل خود مطلوبیت متقاضی را دارد و عرضه و قیمت برای هر دو طرف ایجادکننده مازاد رفاه است. ازین حیث برده وقتی برده است که آزادی ندارد و در بند است. این امر با شکل های نوین بهره کشی نظیر قاچاق انسان و پورنوگرافی کودکان که در جامعه شناسی مورد نقد است متمایز می باشد. مصایبی که بایستی با دقت، نقد مستمر و صریح شود همانگونه که سودمندی های این نظام باید مورد توجه و تاکید قرار گیرد. سودمندی هایی بشری که کمتر مورد توجه شریعتی قرار گرفته است.
۵. مواجه ایدئولوژیک با علم اقتصاد و توسعه نوعی آرمانگرایی است که هرچقدر هم مجذوب کننده باشد، تحقق پذیر نیست. بدین معنا که تحقق نسخه تجویزی شریعتی ذیل دوگانه سازی اسلام ایدئولوژی_اسلام فرهنگ، جای تامل و تردید جدی داشته خاصه آنجا که مکانیزم تحققش نامشخص است.
۶. آرای شریعتی ناظر بر موقعیت اجتماعی، سیاسی و طبقاتی ایران بوده است. لکن تحلیل درستی درباب تحولات طبقاتی و فرایند توسعه ارائه نمی دهد. حال آنکه لازم است هرگونه تحلیل طبقاتی و الگوپردازی توسعه ناظر بر تحولات پانصد ساله ایران از عهد صفوی تاکنون باشد که به نظر می رسد در حداقل سه بازه زمانی قابل تفکیک است. اگرچه شریعتی به وجه فرهنگی این نیمه هزاره، اشارات مهمی دارد و از سه گانه زر و زور و تزویر به درستی نام می برد اما ابدا تصویر دقیقی از تحولات ایران در رابطه با جامعه شناسی توسعه، سیستم جهانی و کشورهای پیرامون و نیمه پیرامون مطرح نمی نماید.
تحولات بخشهای دهقانی، ایلیاتی و شهری ایران در پانصد ساله مذکور معنا دار بوده و در قرن کنونی، دال توسعه وابسته دارد که در جهت خروج از موقعیت پیرامونی به نیمه پیرامونی بوده است. این امر با انباشت سرمایه مالی مترادف شده لکن در نظریات شریعتی مغفول مانده است.
انتهای پیام



