افشای دیپلماسی فریبنده انگلیس در دهه ۶۰ شمسی

روزنامه ی اعتماد در مقدمه ی یادداشتی از مجید تفرشی نوشت:
مجید تفرشی معتقد است نگاه دایی جان ناپلئونی اگرچه نادرست است، اما به هر حال دلایل جدی تاریخی برای شکلگیری و گسترش این نگاه در میان ایرانیان وجود دارد. او از معدود پژوهشگران تاریخی ایرانی است که در رفت و آمد دایم میان ایران و بریتانیا است و به خصوص آزادسازی اسناد در بریتانیا را به دقت رصد میکند. تفرشی به تازگی در بازگشت به ایران در نشستی که در آرشیو ملی ایران ترتیب داده شده، از آخرین اسنادی میگوید که آرشیو ملی بریتانیا آزاد کرده و بخشی از آنها به مناسبات ایران و بریتانیا در سالهای آغازین دهه ۶۰ خورشیدی (دهه ۱۹۸۰ میلادی) باز میگردد. در گزارش تفرشی این اسناد نکات جالب توجهی درباره افراد، وقایع و تحولات دیپلماتیک وجود دارد که روایتی از آن از نظر میگذرد:
آزادسازی اسناد در آرشیو ملی بریتانیا
مجید تفرشی، استاد تاریخ و سندپژوه
آرشیو ملی بریتانیا یک سنت طولانی بیش از صد سال در آزادسازی اسناد دارد و بحث امروز و دیروز نیست. این آرشیو در میان مخاطبان با عنوان قدیمیاش The Public Record Office یا PRO میشناسند. الان ۱۰ سال است به دلیل تغییر سازمان، به نام
The National Archive تغییر کرده است. در واقع تجمیعی در آرشیوهای مختلف صورت گرفته و سایت نیز تغییر کرده است. این آرشیو در منطقه جنوب غربی لندن در محله باغهای کیو واقع شده است. این محله تاریخی را جورج سوم موسوم به شاه دیوانه بنا کرده است، به این دلیل دیوانه خوانده شده که بسیاری از اموال خودش و خاندانش را به مردم بخشید و از این حیث سلطنتطلبها او را دیوانه میخوانند و این نشان میدهد که از قضا خیلی هم عاقل بوده است! این آرشیو تا حدود ۴۰ سال پیش در مرکز لندن واقع بود و از آن زمان به منطقه باغهای کیو منتقل شده است و مرتب نیز در حال گسترش و بزرگ شدن است. سنت آزادسازی اسناد در بریتانیا تا سال ۱۹۹۷، ۳۰ ساله بوده است. در سال ۱۹۹۷ در مبارزات انتخاباتی حزب کارگر وعده داد که در صورت بر سر کار آمدن آزادسازی اسناد را تصویب میکند. این قانون البته غیر از اسناد تاریخی شامل اسناد اداری و سیاسی روز هم میشد. وقتی تونی بلر و حزب کارگر به قدرت رسیدند، به وعده شان عمل کردند. اما اجرای سازوکار آزادسازی اسناد امری عمیق و بسیار پیچیده و گستردهای در همه دوایر دولتی میخواهد و به همین خاطر اجرای آن در بریتانیا ۱۰ سال طول کشیده است، یعنی اجرای عملی آن از زمان نخست وزیری گوردون براون در ۲۰۰۷ شروع شد. اهمیت این قانون برای ما به دو دلیل است: نخست به این خاطر که با تصویب آن قانون ۳۰ ساله اسناد تغییر کرد و قرار شد به ۲۰ سال برسد. اتفاقا این قانون هنوز شامل اسنادی که برای ما جالب است، نشده است. یعنی به اسنادی رسیدند که موجب شد کار به تعویق بیفتد و هنوز همان قانون ۳۰ ساله حاکم است. البته مزیت دیگر این قانون آن است که امکان آن را فراهم میکند که اگر سندی به هر دلیلی (شخصی یا امنی) آزاد نشده باشد، امکان پیگیری و شکایت قانونی وجود دارد.
۳ شکایت از بریتانیا
من خودم در ۳ مورد از وزارت امور خارجه بریتانیا از طریق آرشیو در زمینه آزادسازی اسناد شکایت کردهام، یک مورد در زمینه اسناد مناسبات هستهای ایران و بریتانیا قبل از انقلاب است که کاملا موفق بودم، در این مورد با راهنمایی دکتر اکبر اعتماد، بنیانگذار انرژی اتمی اسناد بسیاری آزاد شد. این اسناد در زمینه تاریخ انرژی اتمی در ایران از یک سو و از جهت سیاستهای دبل استاندارد بریتانیا و غرب در قبال برنامه هستهای ایران از سوی دیگر مهم است. یعنی مشخص میشود برخی چیزها که آن زمان اصرار میشده ایران داشته باشد، الان خط قرمز محسوب میشود. در یک مورد شکایتها نیز مقدار زیادی موفق بودم. یعنی اسنادی که تا حدود زیادی آزاد شده و مربوط به سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۱ است. این اسناد در مورد خروج نیروهای بریتانیا از خلیج فارس و تشکیل دولت بحرین و دولت امارات عربی متحده و مهمتر از همه اسناد مربوط به اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه است. این اسناد تا مدتها آزاد نمیشد و وقتی پیگیری میکردم، میگفتند این اسناد کفه ترازو را به نفع یکی از طرفین دعوایی که هنوز تمام نشده، سنگین میکند. معلوم است که این اسناد به نفع ایران است. من چند مورد شکایت کردم و تاکنون حدود سه چهارم اسناد آزاد شده و بقیه را نیز پیگیری میکنم، زیرا از جهت اثبات حاکمیت و حقانیت ایران بر جزایر اهمیت بسیاری دارد. مورد سومی که مطلقا تا الان به جایی نرسیدیم، مربوط به ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. مهمترین دلیل آن نیز این است که در قانون دسترسی آزادانه اطلاعات باید سرنخ و ردپایی داشته باشد. وقتی طرف دعوا از خودش سرنخی به جا نگذاشته باشد، طرف نمیداند از چه چیز باید شکایت کند و دنبال چه چیز بگردد!
اسناد در دوران روابط حفظ منافع
اسنادی که امروز راجع به آنها صحبت میکنیم، مربوط به سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ است، یعنی از دی ماه ۱۳۶۲ تا دی ماه ۱۳۶۴. اسناد ۱۹۸۴، حدود ۶ ماه پیش آزاد شد و اسناد ۱۹۸۵ دقیقا یک ماه پیش آزاد شد و در نتیجه به ضرس قاطع میتوان گفت تا جایی که من خبر دارم، تاکنون درباره اسناد ۱۹۸۵ صحبت و در تحقیقات استفاده نکرده است. من این اسناد را دیجیتال کردهام و میتوان بخشهایی از آنها را در سایت آرشیو ملی ایران گذاشت. مجموعه این اسناد راجع به دورانی است که سفارت بریتانیا در تهران تعطیل بوده و روابط حداقل بوده است. بعد از انقلاب روابط ایران و انقلاب سینوسی و پر فراز و نشیب بوده است و این دوره از زمانهایی است که روابط تنها در حد حفظ منافع برقرار بوده است. در طول سالهای بعد از انقلاب ایران حافظ منافعهای متعددی داشته که آخرینش عمان بود. اما بریتانیا همیشه یک حافظ منافع در ایران داشته که دولت سوئد بوده است و سفیر سوئد به نام آقای یوران باندی سالها این امر را پیگیری میکرد. او که اخیرا فوت کرده است، تا آن اندازه این وظیفه را با پیگیری انجام میداد که در نهایت نشان افتخار گرفت. نکته جالبی در مناسبات ایران و بریتانیا این است که در یک دوره زمانی طولانی که روابط در حد حفاظت منافع است، دیپلماتهای بریتانیایی همچنان در ایران حضور دارند. در حالی که معمول این است که وقتی سفارت یک کشور تعطیل است و روابط در حد حفاظت منافع است، دیپلمات رسمی نباید حضور داشته باشد، اما در دو- سه مورد با توافق طرفیت دیپلماتهای بریتانیایی در ایران حضور داشتند.
انواع اسناد
اسناد مربوط به سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ چند دسته هستند. مهمترین آنها اسناد وزارت امور خارجه است که تحت فایل (FCO (Foreign and Commonwealth Office منتشر شده است. اسناد دیگر مربوط به نخست وزیری (Premier Office) یعنی PREM است. اسناد دیگر مربوط به هیات دولت یعنی CAB هست و اسناد دیگر مربوط به وزارت دفاع و اسناد انرژی اتمی و اسناد سازمان امنیت بریتانیا یعنی KV است. در زمینه انرژی اتمی تا اوایل جنگ روابط ایران و بریتانیا صرفا در محدوده آموزش کادر متخصص ایران در بریتانیا بوده اما از اوایل دهه ۱۹۸۰ این روابط کاملا قطع میشود. یکسری از اسناد هم تحت سری BT یا Board of Trade نگهداری میشود که به مسائل تجاری اختصاص دارد.
روابط ایران و بریتانیا در دوره جنگ
نکته مهمی که در طول این سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ در روابط ایران و بریتانیا رخ میدهد، گذار از نگرش بریتانیا در ابتدای جنگ تا سالهای پایانی است. هم دولتهای غربی و هم دولتهای عربی و هم اپوزیسیون خارج از کشور یک تقسیمبندی سه گانه راجع به جنگ ایران و عراق داشتند. اسناد نشان میدهد که در ابتدای جنگ اپوزیسیون ایرانی که شامل دو گروه شاپور بختیار و ارتشبد غلامعلی اویسی بودند، حامی حمله صدام به ایران بودند، یعنی هم مشوق او بودند و هم توجیهگر این مساله که عراق میتواند ایران را به سرعت اشغال کند. البته در این زمینه که عراق باید موقتا بماند یا همیشگی باشد، بحث بود. تقریبا همه عربها به جز سوریه نیز به سرکردگی سعودی این دیدگاه را داشتند. حتی کشورهایی مثل عمان که به نظر میآید همیشه روابط خوبی با ایران داشته، چنین است. یعنی عمان نیز در ابتدای جنگ جزو ائتلاف ضد ایران بود. یادآوری میکنم در آغاز جنگ وقتی نخستین بیانیه فرماندهی عراق بعد از اشغال مناطق جنوب ایران منتشر میشود، سه خواسته از سوی صدام حسین مطرح میشود که فقط سومی به خودش مربوط میشود. خواسته اول «آزادی جزایر اشغال شده عربی» منظور سه جزیره ایرانی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی است، خواسته دوم استقلال یا اعطای حق حاکمیت «عربستان اشغال شده» منظور خوزستان است و خواسته سوم اعطای حق حاکمیت عراق در شط العرب است. گزارشهای متعددی از رایزنیهای دولتهای عربی در آغاز جنگ هست. یکی از تبعات انقلاب ایران تشکیل شورای همکاری خلیج[فارس] به صلاحدید به خصوص بریتانیا و مشورت و رایزنی شخص آنتونی پارسونز، سفیر پیشین بریتانیا در ایران و نماینده بریتانیا در سازمان ملل و مشاور خاورمیانهای خانم مارگارت تاچر بود. پارسونز مشخصا توصیه کرد که «برای جلوگیری از نفوذ و گسترش ایدههای انقلاب ایران» باید این شورا تشکیل شود. به همین دلیل هم هست که ایران با وجود اینکه بزرگترین قدرت منطقهای خلیج فارس بود، به این شورا دعوت نشد و هنوز هم حضور ندارد و این شورا هنوز یکی از ارکان ضد ایرانی منطقه است. آن شورا کاملا در جریان جنگ قرار داشت و به نوعی صدام را تحریک و تشویق کرد. دولتهای غربی یعنی امریکا و اروپا به خصوص بریتانیا دو موضع کاملا موازی داشتند، از یک طرف حکومت بریتانیا به طور تلویحی چشمپوشی کرد؛ در حالی که اطلاعات دقیقی راجع به حمله به ایران داشت و سکوت کرد. مدت کوتاهی (دو- سه هفته) پیش از جنگ به طور ناگهانی و بدون هیچ دلیلی سفارت بریتانیا در تهران تعطیل میشود و کلا روابط را قطع میکنند، یعنی معلوم است که میدانند چه اتفاقی در حال وقوع است.
به موازات مواضع بریتانیا لابی طرفدار عراق در بریتانیا مهم است، بخشی از این لابی اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور و بخشی دیگر اصحاب رسانه ایرانی و عربی بودند که در لندن حضور داشتند، به خصوص روزنامههای الدستور و صوت الکویت که هم به انگلیسی و هم به عربی مطالبی منتشر میکردند. مهمتر از همه لابیای است که در پارلمان و سطح نخبگان و سران الیت حاکم یا سابقا حاکم در بریتانیا به رهبری لرد جورج براون، وزیر خارجه سابق بریتانیا است. ایشان بزرگترین حامی صدام در بین نخبگان سیاسی در بریتانیا بودند که در این اسناد به نقش شان اشاره شده است.
غرب و اعراب و جنگ ایران
به طور کلی در زمان جنگ سه موضع از سوی کشورهای غربی و عربی در قبال ایران در مساله جنگ وجود دارد: مساله اول امیدواری به این است که صدام و ارتش بعثی موفق شود که حکومت اسلامی ایران را سرنگون کند یا بخشی از ایران را به عنوان گروکشی اشغال کند و دولت موقت ملی تشکیل دهد. وقتی این آرزو به هر دلیلی و مهمتر از همه به خاطر مقاومت نیروهای ایرانی به نتیجه نمیرسد، در سالهای ۱۹۸۱ به بعد این آرزو به تلاش برای عدم پیروزی ایران در جنگ بدل میشود. یعنی تا سال ۱۹۸۴ شاهد این هستیم که بریتانیا روابط تسلیحاتیاش به ایران را محدود میکند. اما از سال ۱۹۸۵ سیاست غربیها به دلیل نگرانیهایی که از سوی صدام دارد، نسبت به ایران تغییر میکند، به این شکل که غرب میکوشد هیچ یک از طرفین پیروز نشود. شواهد زیادی در اسناد در این زمینه هست. در کتاب راه نیرنگ نوشته ویکتور استروفسکوی جاسوس اسراییلی نشان میدهد که هر گاه ایرانیها به نتیجه میرسیدند که باید صلح کنیم و جنگ تمام شود یا بر عکس عراقیها میخواستند جنگ به پایان برسد، ما سیگنالهای نادرست و گمراهکنندهای میدادیم که طرف مقابل ضعیف شده و اگر شما جنگ را ادامه دهید، پیروز میشوید! بنابراین دولتهای غربی و اسراییل در سالهای پایانی جنگ تلاش داشتند با تداوم جنگ هر دو طرف را تضعیف کنند. البته سیاست کلی بریتانیا و وزیر امور خارجه بریتانیا لرد کرینگتون این بود که در شرایط عادی به هیچ کدام از طرفین کمک نشود، اما اگر پای منافع بریتانیا پیش آید و انتخاب لازم باشد، طبیعتا باید به عراق کمک شود. ما این رویکرد را در چند مورد مثل تانکهای چیفتن و مساله سیستم رپیر و مساله ناوبالگرد خارک شاهدیم و روابط غیراخلاقی و غیرقانونی بریتانیا را تجربه کردهایم.
از هستهای تا روابط فرهنگی
از سوی دیگر بریتانیا در چند مساله با ایران مشکل داشته است. بحث هستهای هنوز جدی نبوده است، اما غیر از آن در سه مورد با ایران چالش دارد. یکی بحث تروریزم و صدور انقلاب است که ابراز نگرانی برای بریتانیا و متحدینش کرده است، دوم بحث مخالفت ایران با صلح خاورمیانه و مساله اعراب و اسراییل است و سوم بحث حقوق بشر است. در این سه زمینه در اسناد انگلیسی مسائل زیادی هست. در زمینه حقوق بشر مساله عمدتا درباره اقلیتهای دینی است، بعدا در سال ۱۳۶۰ مساله درگیریهای مسلحانه مطرح میشود. این همواره به عنوان یکی از ابزارها علیه ایران مطرح و در اسناد هم راجع به آن بحث میشود. بحث دیگر درباره روابط فرهنگی ایران و بریتانیا است. در اسناد بریتانیا نگرانیهایی راجع به فعالیتهای دانشجویان ایرانی در بریتانیا هست. در این اسناد بارها به دستگیری دانشجویان ایرانی در بریتانیا اشاره شده است. به خصوص در جریان اشغال سفارت ایران در لندن در بهار ۱۹۸۰ که حول و حوش سفارت درگیریهای زیاد پیش میآید و حدود ۱۰۰ دانشجو دستگیر میشوند و برخی در زندان میمانند و برخی نیز از بریتانیا اخراج میشوند.
مساله بیبیسی
از سوی دیگر نگرانی ایران به فعالیت سه نهاد بریتانیایی در ایران باز میگردد: نخست مساله بیبیسی فارسی؛ دوم BC یا شورای فرهنگی بریتانیا (British Council) و سومی موسسه ایرانشناسی بریتانیا. برخلاف تصور به خصوص نگرانی در مورد بیبیسی فارسی از زمان پیش از انقلاب مطرح بوده است، یعنی این دعوا از دهه ۱۹۴۰ و پروژه سرنگون کردن رضاشاه این دعوا شروع میشود و از دهه ۱۹۷۰ مساله شاه و بیبیسی مطرح بود. در سال ۱۹۷۵ محمدرضا شاه دستور تعطیل کل فعالیتهای بیبی سی در ایران را میدهد و یک سال این روابط کاملا مخدوش است، به دلیل گزارشهایی که خبرنگاران بیبیسی راجع به نقض حقوق بشر و شکنجه در زندانهای شاه در ایران نوشتهاند یا در برنامه پانوراما منتشر شده است. این سخن که در دوران انقلاب در ساختار بیبیسی افرادی هستند که طرفدار نیروهای مذهبی در ایران هستند، صحت ندارد. در تمام طول سالهای فعالیت بیبیسی دو شخصیت هستند که یکی باقر معین است و در زمان انقلاب مذهبی نبود و دیگری فردی بود که در زمان انقلاب سکولار بود اما بعد به ایران آمد و مذهبی شد، یعنی فضلالله نیکآیین که معلم زبان است و یکی از بهترین انگلیسیدانهای فارسی زبان است. غیر از اینها در زمان انقلاب کسانی که در بیبیسی حضور دارند، عمدتا دانشجوهایی هستند که به صورت پارهوقت با بیبیسی همکاری میکنند و عمدتا چپ یا ملی بودند و تقریبا میان شان مذهبی نیست. بعد از انقلاب هم دولت ایران نسبت به فعالیتهای بیبیسی حساسیت داشته است. نگرانی نسبت به سایر رسانهها نیز هست، اما به طور خاص نسبت به بیبیسی علت نفوذ و گسترش این رسانه است.در زمان جنگ شکایتهای فراوانی از سوی دولت ایران یا سایر رسانهها نسبت به گزارشهای مغرضانه یا یک طرفه بیبیسی وجود دارد. چندین پرونده وجود دارد که بیبیسی اخبار جنگ را علیه ایران و به نفع عراق تنظیم میکند.
شورای بریتانیا و موسسه ایرانشناسی
در مورد شورای بریتانیا به مثابه بازوی دوم دیپلماسی مردم محور بریتانیا مساله متفاوت است. زمان شاه سوءظن نسبت به شورای بریتانیا کم بود. نوع مناسبات خوب ایران با بریتانیا موجب میشد که یک رابطه خوب میان این دو برقرار شود. در ماههای منتهی به انقلاب دفاتر شورای بریتانیا در مشهد و شیراز مورد حمله قرار میگیرد و به شورای بریتانیا به عنوان یکی از ابزارهای استعمار بریتانیا نگریسته میشود. به همین خاطر ایران تا به امروز مخالف گسترش فعالیتهای شورای بریتانیا است و همچنان یکی از محورهای مورد مناقشه روابط ایران و بریتانیا است. این البته بحث فنی و پیچیدهای است. سومین موسسه بیپس (British institute of Persian studies) یا موسسه بریتانیایی مطالعات ایرانی یا موسسه ایرانشناسی بریتانیا است که نگرانی در مورد آن از بقیه کمتر است. این یک موسسه آکادمیک و تحقیقاتی است و اساتید ایران شناس ایرانی و غیرایرانی برای فعالیتهای کاملا آکادمیک و عمدتا علوم انسانی به خصوص تاریخی در آن حضور دارند. البته وارد مسائلی چون محیط زیست هم میشوند. نشریه خوبی هم با عنوان ایران دارند. بیپس هم از مواردی بود که بعد از انقلاب دچار محدودیت شد. یک دلیل آن بود که بودجهاش را فرهنگستان بریتانیا میگرفت و دوم اینکه دفتر بیپس در باغ قلهک است و این شایبه را ایجاد میکند که ارتباط مستقیم با سیاستهای رسمی بریتانیا دارد. تا حدود ۱۰ سال پیش بیپس هیچوقت رییس ایرانی نداشت، اما از ۱۰ سال پیش با یک بازنگری خانم وستا سرخوش کرتیس به عنوان نخستین ایرانی رییس آن شد و الان هم به نظر آقای علی انصاری رییس آن است. به نظر میرسد روابط آن با ایران در حال ترمیم است. در اسناد راجع به این مساله بحث زیادی شده است.
از تانکهای چیفتن تا ناوبالگرد خارک
ابتدای انقلاب به دلیل محدود شدن روابط تجاری و بازرگانی عمده روابط بازرگانی بحث پیکان و تالبوت و تا حدودی کارهای مربوط به کمپانی الکساندر گیب در زمینه راهسازی و لولهسازی بود. اما به تدریج در سالهای میانی و پایانی جنگ هم در زمینه تسلیحات (رادار و تجهیزات زرهی) و هم در زمینه مخابرات روابط افزایش مییابد. در سالهای نخست جنگ چند اتفاق در زمینه مناسبات بازرگانی ایران و بریتانیا رخ میدهد که ایرانیان نسبت به بریتانیا خشمگین و بدگمان میشوند. ما چند قرارداد با انگلیسیها داشتیم که ایشان به شکل آشکاری نسبت به ایران خیانت کردند. مهمترین و آشکارترین آنها مساله تانکهای چیفتن است. پیش از انقلاب شاه تعداد زیادی تانک چیفتن خرید که از ابتدا نیز پر سر و صدا بود و برخی معتقد نبودند. حتی برخی معتقدند یکی از دلایل اصلی برکناری یا استعفای اجباری ارتشبد جم از وزارت جنگ مخالفت با تانکهای چیفتن بود. ایران البته تانکهای دیگری هم مثل اسکورپیون (برای ردیابی که سریع است) از انگلیس خریده بوده است. وقتی شاه این تانکها را میخرد، به دلیل انقلاب و سپس برای گروگانگیری و بعد به خاطر جنگ در سه مرحله تحریمهای نظامی علیه ایران اعمال میشود. تحریمهای نظامی در ایران منحصر به مساله انرژی هستهای نیست و این تحریمها در واقع سری پنجم یا ششم تحریم است. به هر حال در زمان جنگ اسناد دقیق نشان میدهد تانکهایی که ایران پولش را داده به اردن و عراق واگذار میکنند. بدتر از آن در شرایط که دولت بریتانیا اعلام میکند که ما به دلیل مصوبات سازمان ملل حق همکاری و مشارکت نظامی با ایران و عراق نداریم، برای همین تانکهای فروخته شده به اردن و عراق، به علاوه تانکهای غنیمت گرفته شده از ایران، انگلستان تکنسین برای تعمیر و نگهداری میفرستد. این پرونده البته مفتوح است و بریتانیا در دادگاه محکوم شده است، اما غنیمتش را به ایران نداده است و حدود ۴۰۰ میلیون پوند به ایران بدهکار است. مساله دیگری که راجع به آن کمتر میدانیم، مساله خرید ناوهای کوچک یا ناوبالگرد یا ناوهای متوسط است. ایران در زمان شاه ۴ ناوبالگرد از بریتانیا میخرد. اولا به طرز عجیبی ارتشبد توفانیان یک هفته قبل از انقلاب به لندن میرود و تعداد زیادی از قراردادهای نظامی ایران با بریتانیا را لغو میکند. غیر از آن وقتی انقلاب میشود، ۴ ناوبالگردی که ایران پولش را داده به دلایل تحریم به ایران تحویل نمیدهد. قرارداد سه تا از این ناوها به اجبار لغو میشود و چهارمی ناوبالگرد خارک است که هنوز هم آن را داریم. این ناو از سال ۱۹۸۰ آماده بوده و تا سال ۱۹۸۷ هفت سال نگه داشته میشود و تیم ملوانهای ایران برای تحویل به بریتانیا میروند و برخی با دخترهای انگلیسی ازدواج میکنند! یعنی در اسناد انگلیسی دقیقا بحث از دسیسه و فریب دادن (deceive) مطرح میشود.
ضرورت روابط دیپلماتیک آگاهانه
در طول این اسناد نکته مهمی وجود دارد که برای امروز ما مهم است. هر موقع با کشوری مثل بریتانیا روابط دیپلماتیک نداشتهایم یا به شکل ناقصی داشتهایم، میزان فریبکاریها و خسارتهایی که دیدهایم، به مراتب بیشتر است. یعنی هر چه مناسبات کم بوده، طرف مقابل کمتر به تعامل برای یک بازی برد-برد علاقه نشان داده است و برعکس. یعنی تجربه تاریخی نشاندهنده آن است که داشتن روابط بیشتر به سود ایران بوده است، زیرا ما در شرایطی هستیم که از نظر تاریخی به دلیل رابطه ویژه بریتانیا با جهان ناگزیر از تعامل با آن هستیم. به خصوص بعد از دوران پسابرجام این مساله برای دو کشور جدیتر شده است. بنابراین ما باید شرایطی را رقم بزنیم که این روابط بهبود یابد. نکته دیگر اینکه ما ۳۰۰ سال است در این زمینه به درستی بحث میکنیم که بریتانیا علیه ما لابی دارد و آدم تربیت میکند و توطئه میکند و اندیشکده علیه ما دارد. من این نکات را قبول دارم و بلکه معتقدم که ما تنها ۱۰ درصد از این اقدامات را میشناسیم. اما سوال اساسی من این است که چرا ما از این ابزار بهره نمیگیریم؟ چرا ما انگلیس شناس نداریم؟ چرا ما لابی نداریم؟ چرا ما اندیشکده برای رصد آنچه در بریتانیا میگذرد، نداریم؟ اگر ما همچنین میکردیم، آنگاه دیگر مشکلات خودمان را به گردن بقیه نمیانداختیم. تا زمانی که ما رفتارمان نسبت به کشورهای دیگر فقط بر اساس پیدا کردن توطئه باشد و از ابزارهای آنها علیه آنها استفاده نکنیم، وضع به همین منوال است. باید از شیوههای عمومی دیپلماسی در چهار لایه سیاستورزان، نخبگان، دانشگاهیان و متخصصان، رسانهها و افکار عمومی بهره بگیریم، در غیر این صورت همیشه خودمان را شکست خورده و مغبون میدانیم.
انتهای پیام
عالی بود ….