نگاهی به فیلم سیانور

دکتر کیانوش راد، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد در یادداشتی درباره ی فیلم سیانور به کارگردانی بهروز شعیبی نوشت:
فیلم سیانور را به توصیه دوستی آرمانخواه و پرشور، که در حسرت روزهای آرمانی گذشته مانده است و از روزمره گی ها و مصلحت اندیشی های امروز برآشفته است دیدم. از فیلم خوشش آمده بود و بر او اثر نهاده بود و این خود دلیلی مضاعف برای دیدن فیلم شد. او چه پر حرارت و راست می گفت، که فداکاری های واقع بینانه و به دور از فرصت طلبی ها و دنیاطلبی امروز نیاز زمانه ماست.
مبارزه برای خدا و یا فدایی خلق شدن، واژه هایی است که امروزه کمتر در میان فعالان سیاسی بگوش می رسد.
فیلم سیانور تلنگری در این وانفسای سرگشتگی ها است، تلنگری برای ترمز زدن و کمی ایستادن و مرور گذشته و نگاهی به آینده؛ سیانور برشی از یک رخداد مهم در تاریخ معاصر ایران در دهه ۵۰ خورشیدی است.
داستان مبارزه و زندگی چریک های مسلمان، که گروهی از آنان با استحاله و تغییر ایدئولوژیک، مارکسیسم را می پذیرند.
مرکزیت جدید، تقی شهرام، وحید افراخته و بهرام آرام، مارکسیست شده، و برای تفوق سازمانی و بازسازی تشکیلات با ایدئولوژی مارکسیسم، راه حل را در حذف فیزیکی اعضای منتقد و مخالف خویش، مثل مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی، که بر اندیشه ی دینی خویش اصرار داشتند، می جویند.
صرف نظر از جنبه های تکنیکی و فنی فیلم، که با تعلیق های مناسب، ریتم تند و فضاهای بازسازی شده ی واقعی، تماشاگر، تا پایان، به دنبال قصه ای باور پذیر، با کارگردان همراهی می کند، و برای تمام شدن فیلم لحظه شماری نمی کند.
مساله ی فیلم چیست؟
مساله ی اصلی فیلم عبور از دو گانه سازی های دگماتیسمی است.
در این فیلم تنها محکوم قطعی، تقی شهرام و همفکران او افراخته و بهرام آرام اند. هرچند بیننده از منطق و چرایی دقیق این تصفیه های داخلی تقی شهرام هم دقیقا آگاه نمی شود و صرفا نوعی ماجراجویی ساده و کودکانه را احتمالا برداشت می کند.
در این فیلم، حتا ساواک نیز، با ذهنیت مبارزان پیش از انقلاب چندان همخوانی ندارد. ساواک و ساواکی ها، نرم تر و هم در برخورد با مبارزان تا حدی شاید، محق
می نمایند.
عشق امیر و هما هم در هاله ای از شک و ابهام است، نه از سوز و گدازهای عاشقانه نشانی هست و نه از فداکاری در راه عشق.
در پایان ماجرا باز هم، برای هما، قصه همان است که بود. سیانور راه زندگی را سد می کند.
در این فیلم هیچکس محکوم نیست، جز تقی شهرام مارکسیست ِ دگم اندیش.
در این فیلم حتا ساواک هم خیلی بد نیست. کسی را هم در حد و اندازه ی قهرمان نمی بینیم. در حالی که فیلم می توانست و می بایست، (به دلیل وفاداری به نقلِ روایتِ برشی از تاریخ معاصر ایران) بر جنبه های مثبت و خارق العاده گروهی از بنیان گذارن سازمان، که انسان هایی فداکار، استثنایی و بزرگ تر زمانه ی خود بودند انگشت نهاده و به حقیقت های تاریخی وفادار باشد.
با این حال، مهمترین ویژگی مثبت فیلم، دوری از کلیشه های ذهنی حاکم است؛ دوری از دوگانه انگاری هایی که در زندگی روزانه با آن مواجهه ایم.
می توان با نگاهی به فلسفه چند فرهنگی، از مرزهای عبور ناپذیر دوگانه سازی های قطعی و دوگانه انگاری ها خارج شد.
دوگانه انگاری خود و دیگری، خودی و غیرخودی، عشق و نفرت، فرهنگ ما و فرهنگ آنها، ذهنیت و عینیت، درک دیگری با عینک خودمان و درک دیگری از نگاه خودش، نسبی انگاری و جزم اندیشی، و بالاخره بقول “برایان فی”، داستان گفتن و زیستنِ داستان.
آیا مبارزه و فداکاری و فدایی شدن در راه آرمان ها جدای از زندگی است؟ آیا میان سیانور و زندگی، لزوما یکی را باید برگزید؟ در رویارویی این دوگانه، عشق را فدای آرمان هایمان کنیم، یا از آرمان هایمان دست بشوییم؟
فیلم به دنبال یافتن پاسخی به این دغدغه هاست. کارگردان، بی آنکه خود پاسخ مشخصی بدهد، تماشاگر را برای درک پاسخ رها می کند.
اگر فیلم تماشاگر را به تامل برای درک این مساله و تلاش برای فهمیدن پاسخی – ولو – متفاوت رسانده باشد، فیلم از نظر مضمون موفق بوده است.
در شکلی از نگرش به تاریخ، تاریخ خوانش گذشته نیست، تاریخ چیزی نیست جز بازاندیشی گذشته.
“همه ی تاریخ، تاریخ زمان حال است. مورخ از زمان حال آغاز می کند و به گذشته می رود زیرا هرچه دارد متعلق به زمان حال است. مورخ حین رفتن به گذشته، تمامی پیش فرض های ایدئولوژیکی، روش شناختی، و هستی شناختی خود را همراه می برد. او با دیدگاه خاص خود رخداد را بررسی می کند تا تفسیری جدید ارائه دهد. ”
در این نگاه که در تاریخ نویسی فوکو می توان آن را یافت، “تاریخ سراسر تفسیر است، حقیقتی وجود ندارد، هرچه هست، تفسیری تازه است. حقیقت حاصل بازتولید قدرت – دانش است. ”
در فیلم کمتر می توان به دنبال محکوم کردن کسی یا چیزی بود. از دیالوگ ها ی ماندگار کمتر نشانی خواهیم یافت. شاید شرایط و محدودیت ها هم در لکنت بیانی فیلم ساز بی تاثیر نبوده است.
دیدن این فیلم برای جوانان امروز و دیروز قابل تامل است. توجه به نقش پررنگ زنان در سیر مبارزات انقلابی از جمله ی نکات فراموش شده ای است که از جنبه های قابل تحسین فیلم است.
با دیدن فیلم، گروهی برگی از تاریخ معاصر ایران را با روایتی جذاب از فیلم ساز می بینند و گروهی، جوانی خود را بر باد رفته خواهند یافت و گروهی با حس نوستالوژیک و گاه افسوس بر آرزوهای از دست رفته، در آرزوی بازیافت روزهای خوش فداییِ شدن برای خدا و یا فدایی خلق شدن، با فیلم همراه و همدل خواهند شد و گروهی نیز، با ترمز زدن، و ایستادن، کمی به گذشته و حال و آینده ی خویش می نگرند، اما همچنان راه ماندگاری ارزش ها، فداکاری و ایثار است.
انتهای پیام
ایا نباید به ساواک هم نگاهی دوباره داشت و واقع بینانه قضاوت کرد در اث تجربیاتی که به دست آورده ایم و ایا در ساواک کسانی با نیت خدمت به کشور انجام وظیفه نمیکرده اند ؟!