باز روشن میشود ایام شرق؟

زهره عبدی خانهسری در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
مردمان ما دستهاشان کوتاه است و دیوار آرزوهاشان بلند. آنقدر برایمان رویا ساختهاند که دیگر قادر به تشخیص رویا از واقعیت نیستیم. تسلیم باورهای غلطی شدیم و برادرانمان و وطنمان را به دشمنانی میفروشیم که برای موجودیت و منفعت خویش دست به هر جنایتی می زنند. یک چند عقایدی از زیر غبار قرون و اعصار بیرون آمدند و آدمهای غلط دوباره نماد شدند. چیزی را نشان دادند و چیزی دیگر را نشانه رفتنند. مثل دیگرانی که خاک را نشان میدهند و وطن را به دست تاراج میسپارند. وطن را نشان میدهند و هموطنان را زیر آوار دروغ و فریب زنده در گور میخوابانند.
سرزمینهایی از بودن تهی میشوند که روزگاری نماد شکوه، زیبایی، ثروت و رفاه بودند و حالا تلی از خاکسترند در مسیر تندباد فراموشی. مسجد سلیمان هنوز از موشکباران قامت راست نکرده که مسجد الاقصی بر لبۀ ویرانی میایستد. مردم پی در پی در پیِ هوا و هوس و سرگردانی دوان دوان میشتابند و اشتباه پشت اشتباه قربانی هوسبازی کسانی میشوند که از دنیا سینهای میخواهند برای مکیدن که هر چه از آن شیر میمکند و میدوشند عطش هیچکدامشان فرو نمینشیند.
خاورمیانه در میانۀ آتش جنگ، کشتار، نسل کشی و تعصب دود میشود و ما همچنان دستمان کوتاه است برای رسیدن به بالای دیوار بلند آرزوهامان. یادمان رفته و یادمان میرود دشمنی که با وعدۀ برداشتن بند از دست و پا، ما را به خرمای شیرین آرزوهامان وسوسه میکند قبلا با دیگری گاوبندی کرده و نخلستان را یکجا بخشیده.
کجا درس گرفتیم از تکه پاره شدن کُرهها، از تکه پاره شدن هند، افغانستان، لیبی، سودان، یوگسلاوی، عراق و حالا سوریه. و رد پای سناریوی تکراری آزادی و رهایی همه جا هست مثل نمایش بازاری گروههای دورهگرد. بانگ که نه، زمزمۀ آزادی را خشکاندند در گلویمان و عطشِ داشتنش را به جانمان انداختند.
مردان و زنانمان را به هزار و یک ترفند ترور، زندانی یا خانه نشین کردند تا هر بار دستمان کوتاهتر شود و دیوار خواستههامان بلندتر و از دسترس دورتر. چه پرافتخار شده سرزمینهای خالی از افتخار، خالی از عقلانیت، خالی از چشم و گوش، خالی از عاطفه.
چگونه استخوان جامانده از میراث تاجران طوّاف مدرنیته و زرق و برق زندگی در آن دوردستهای دست نیافتنی را لای زخم کهنه و ناسور آسیاییمان تشخیص نمیدهیم؟ چرا لحظهای تلویزیونهامان را خاموش نمیکنیم و گوشۀ کتابخانهای نمینشینیم تا بخوانیم و ببینیم ردپای جاسوسان قرنهای گذشته و حال را در پمپاژ ناامیدیهامان، از خود بیزاریمان، بزرگ جلوه دادنِ آرزوهایمان، دور بردن دیوار خانۀ خوشبختیمان، ابتدا تا اروپا و بعد تا آمریکا و کانادا؟ آیا از آنجا دورتر هم مدینۀ فاضلهای هست؟
ایدئولوژی پشت ایدئولوژی پیراهن چاک کردیم و مسلک پشت مسلک گریبان دریدیم و غوغا کردیم که وا اسفا از دست شیعه، از دست سنی، رافضی، حنبلی، وهابی، صوفی و علوی. همسایۀ غربی بر خاک خشکید از بس که خون از تنش جاری شد. همسایۀ شرقی اما بی چاره، بی پناه و آواره در جستجوی حرم و حرمت و اقتدار و سرزمین آنقدر شعله کشید که به خاکستر بدل شد.
ثمرۀ دانشگاههای آمریکایی در افغانستان چه بود جز مشتی زن بازمانده از درس و کار و تحصیل؟ ثمرۀ دانشآموختگان دانشگاههای انگلیس و فرانسه و آلمان و آمریکا برای وطنهای آوارۀ ما چه بود جز مشتی تکفیری دیروز کراوات پوشیده و امروز به ریش انبوه آذین بسته؟ تا کی مدح این بگوییم و بغض آن یکی در دل داشته باشیم و به هر تحریک دشمن قسم خورده خون همکیش و هممیهن بریزیم و پیکر وطن مشترکمان خاور میانه را زخم بزنیم و پاره پاره کنیم؟
کاش میشد بنشینیم در خانۀ کوچکمان به دور از هیاهوی تبلیغات مسموم رسانهها در شرح زهرآگین بودن فضای خانه و وطنمان؛ و ببینم که اوضاع زندگی ما آن قدرها هم بد نیست. گرچه بوی تعفن دروغ و دزدی و فساد دارد جانمان را تباه میکند و کشورمان را به لبه نیستی می برد. کاش می توانستیم کمی بغض انباشته شده از قرنها کینه نسبت به حاکمان را کنار بگذاریم و از خودمان آغاز کنیم. آری از همینجا، از خودمان، باید آغاز کنیم. به خود بگوییم و باز هم یادآوری کنیم دروغ بد است، دزدی ناشایست است، تهمت کیفر دارد، رشوه و رانت و زیرمیزی و بخور بخور کشورمان را ضعیف و نحیف و بی پناهتر میکند.
آن آقا از آن سوی مرزها هیچ وقت خیر هیچ کدام از ما را نخواسته که این بار منجی این روزهای ما باشد. جان حلب و ادلب و دمشق به لب آمده از بغض و کین و گروکشی و فردا نوبت ماهاست. جان خاورمیانه بیش از این تحمل جنگ، کشتار، خونریزی و ویرانی را ندارد. دور نیست آن روز که تنی برای خاکستر شدن هم بر این زمین ایستاده نباشد. کسی به فکر ما نیست. باید خودمان فکری به حال خودمان کنیم. میراث دشمن در جان و روان ما پابرجاست. باید ریشه کنش کنیم. وگرنه به گفتار نغز علامۀ اقبال:
پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟
باز روشن میشود ایام شرق؟
انتهای پیام