همه چیز درباره یدالله مفتون امینی

ایسنا نوشت: مفتون امینی، ۷۰ سال شاعری کرد، با نسل‌های مختلف شاعران نشست و برخاست داشت، برخلاف هم‍‌نسلانش شاعر سیاسی‌ای نبود ومعتقد بود: «شاعر نباید با قدرت کشتی بگیرد؛ این کار شاعر نیست. شاعر معرفت انسان را بالا می‌برد و به افراد آگاهی می‌بخشد.»

یدالله مفتون امینی، در سال ۱۳۰۵ در شاهین‌دژ به دنیا آمد و ۹۶ سال عمر کرد که ۷۰ سالش به شعر و شاعری گذشت؛ جنگ جهانی اول و دوم، اشغال ایران و حکومت پیشه‌وری در تبریز را دیده بود، با قوام و مصدق و نیما و جعفر پیشه‌وری دیدار داشت. اگر پای صحبت‌هایش می‌نشستید و جزئیاتی که می‌گفت یا خاطر سن و سالش می‌توانستید به او بگویید حافظه شعر معاصر ایران. او می‌توانست تاریخ شفاهی و فراز و فرود شعر این دوره را برایتان مرور کند.

یدالله مفتون امینی را روزگاری با نام «محزون» می‌شناختند. در این‌باره می‌گوید: می‌خواستم شعری را در «روشنفکر» منتشر کنم با نام محزون که گفتند محزون چیه؛ اسم دیگری را انتخاب کنید و سرانجام آن شعر را فریدون مشیری با نام یدالله مفتون امینی چاپ کرد و کم‌کم آن یدالله را برداشتند و مفتون امینی ماند. خلاصه جناب مشیری این نام را برای ما باب کرد.

درباره شروع شاعری‌اش نیز توضیح می‌دهد: شعری که قابل قبول شاعران نوپرداز بود، در خردادماه ۱۳۳۱ اتفاق افتاد. در همان ارومیه سرودم، کنار دریاچه‌ ارومیه که اسم شعر هم «دریاچه» بود؛ چهارپاره‌ای بود که آن‌موقع این‌ها را شعر نو حساب می‌کردند، که بعد گفتند این‌ها شعر نئوکلاسیک است. آن شعر این‌طوری بود که: «دریاچه هر زمان که تو را ببینم / بر عمر و آرزوی خود اندیشم / گاهی برای آن‌چه که خواهد شد / گاهی به یاد آن‌چه شد اندیشم».

او با انتشار نخستین دفتر شعرش به نام «دریاچه» در سال ۱۳۳۶ فعالیت جدی شاعری‌اش را آغاز می‌کند؛ اما آشنایی او با شعر به دوران حضور در مکتب‌خانه برمی‌گردد. آن روزها را این‌گونه روایت می‌کند: من از همان دوره‌ دبیرستان استعداد شعر داشتم. از مکتب، آموختن را آغاز کردم و تا حدود ۹‌سالگی در روستا بودم وبعد به تبریز آمدم. از مکتب که شروع کردیم به خواندن، به فاصله‌ خیلی کمی «شاهنامه» و «گلستان» را خواندیم. درتبریز کلاس هفتم، هشتم آن موقع، به معنایی، دبیرستان الآن که بودم، شعر می‌گفتم؛ اما شعر نبود؛ نظم بود. دفترچه‌های شانزده‌برگی به نام «دفتر سبز» بود که من آن را برمی‌داشتم و به شکل منظوم، دفتر را پر می‌کردم از نام پرنده‌ها، گل‌ها، شهرها و… که نوعی شروع برای من بود. این تجربه‌ها در شانزده‌سالگی‌ام است.

و اما تهران وسوسه‌ای می‌شود برای مفتون امینی. به گفته‌ خودش، به پایتخت می‌آید تا وکالت کند اما بعد به این نتیجه می‌رسد وکالت کار او نیست و حسابی قاطی بچه‌های شاعر می‌شود و او درباره آن روزها می‌گوید: هر روز صبح ما در محل «تئاتر نو» در کافه فیروز جمع می‌شدیم و به خواندن و بحث کردن در رابطه با شعر نو می‌پرداختیم؛ چنان‌که به این گروه پیاده‌نظام شعر نو گفته می‌شد. محمد زهری که کتاب اولش«جزیره» را منتشر کرده بود، سردسته‌ ما بود. همچنین نصرت رحمانی که کتاب «کوچ» از او به چاپ رسیده بود. پس از آن نیز ما هم مجموعه شعرهایی منتشر کردیم و در واقع می‌توان گفت شروع واقعی شعر نو از همین این دوره رخ داد. پس از آن، شاعرانی چون یدالله رؤیایی، منوچهر آتشی و رضا براهنی در شعر نو ثابت شدند، البته از ما شعرهای بهتری می‌گفتند؛ ولی شروع واقعی شعر نو با آن‌ها نبود.

او در بخش دیگری از سخنان خود می‌گوید: «نیمایی‌های واقعی در برابر غزل‌سراها و نیمایی‌های غیرواقعی هویت مستقلی برای خودشان قائل بودند و با هم مدتی مجادله داشتند و از نخستین کتابم که چاپ شد، مشی نیمایی را دنبال کردم. اولین کتابم سال ۱۳۳۶ چاپ شد. دومین کتابم هم به نام «کولاک» سال ۱۳۴۴ چاپ شد که آن‌هم خیلی گرفت و رضا براهنی هم بر آن نقد نوشت. البته بنده بعدها از رهی معیری، فریدون مشیری و دیگران فاصله گرفتم و از سال ۴۲-۴۱ با همان نیمایی‌های واقعی حشر و نشر داشتم که به اعتقاد من، نیمایی‌های واقعی یکی‌ منوچهر آتشی بود و محمدعلی سپانلو. شعرهای اولیه‌ی احمدرضا را قبول دارم؛ اما شعرهای این اواخرش را نه. دیگر اسماعیل شاهرودی بود، نصرت رحمانی و محمد زهری، این‌ها نیمایی‌های درست بودند و همچنین برخی از شعرهای سیاوش کسرایی که شبیه نادر توللی نبود؛ مثلا شعر «آرش کمانگیر» را به سبک نیمایی گفت.

مفتون امینی، ۷۰ سال شاعری کرد، با نسل‌های مختلف شاعران نشست و برخاست داشت، برهلاف همنسلانش شاعر سیاسی‌ای نبود ومعتقد بود: «شاعر نباید با قدرت کشتی بگیرد؛ این کار شاعر نیست. شاعر معرفت انسان را بالا می‌برد و به افراد آگاهی می‌بخشد.»

به گزارش ایسنا، یدالله مفتون امینی، در سال ۱۳۰۵ در شاهین‌دژ به دنیا آمد و ۹۶ سال عمر کرد که ۷۰ سالش به شعر و شاعری گذشت؛ جنگ جهانی اول و دوم، اشغال ایران و حکومت پیشه‌وری در تبریز را دیده بود، با قوام و مصدق و نیما و جعفر پیشه‌وری دیدار داشت. اگر پای صحبت‌هایش می‌نشستید و جزئیاتی که می‌گفت یا خاطر سن و سالش می‌توانستید به او بگویید حافظه شعر معاصر ایران. او می‌توانست تاریخ شفاهی و فراز و فرود شعر این دوره را برایتان مرور کند.

یدالله مفتون امینی را روزگاری با نام «محزون» می‌شناختند. در این‌باره می‌گوید: می‌خواستم شعری را در «روشنفکر» منتشر کنم با نام محزون که گفتند محزون چیه؛ اسم دیگری را انتخاب کنید و سرانجام آن شعر را فریدون مشیری با نام یدالله مفتون امینی چاپ کرد و کم‌کم آن یدالله را برداشتند و مفتون امینی ماند. خلاصه جناب مشیری این نام را برای ما باب کرد.

درباره شروع شاعری‌اش نیز توضیح می‌دهد: شعری که قابل قبول شاعران نوپرداز بود، در خردادماه ۱۳۳۱ اتفاق افتاد. در همان ارومیه سرودم، کنار دریاچه‌ ارومیه که اسم شعر هم «دریاچه» بود؛ چهارپاره‌ای بود که آن‌موقع این‌ها را شعر نو حساب می‌کردند، که بعد گفتند این‌ها شعر نئوکلاسیک است. آن شعر این‌طوری بود که: «دریاچه هر زمان که تو را ببینم / بر عمر و آرزوی خود اندیشم / گاهی برای آن‌چه که خواهد شد / گاهی به یاد آن‌چه شد اندیشم».

او با انتشار نخستین دفتر شعرش به نام «دریاچه» در سال ۱۳۳۶ فعالیت جدی شاعری‌اش را آغاز می‌کند؛ اما آشنایی او با شعر به دوران حضور در مکتب‌خانه برمی‌گردد. آن روزها را این‌گونه روایت می‌کند: من از همان دوره‌ دبیرستان استعداد شعر داشتم. از مکتب، آموختن را آغاز کردم و تا حدود ۹‌سالگی در روستا بودم وبعد به تبریز آمدم. از مکتب که شروع کردیم به خواندن، به فاصله‌ خیلی کمی «شاهنامه» و «گلستان» را خواندیم. درتبریز کلاس هفتم، هشتم آن موقع، به معنایی، دبیرستان الآن که بودم، شعر می‌گفتم؛ اما شعر نبود؛ نظم بود. دفترچه‌های شانزده‌برگی به نام «دفتر سبز» بود که من آن را برمی‌داشتم و به شکل منظوم، دفتر را پر می‌کردم از نام پرنده‌ها، گل‌ها، شهرها و… که نوعی شروع برای من بود. این تجربه‌ها در شانزده‌سالگی‌ام است.

و اما تهران وسوسه‌ای می‌شود برای مفتون امینی. به گفته‌ خودش، به پایتخت می‌آید تا وکالت کند اما بعد به این نتیجه می‌رسد وکالت کار او نیست و حسابی قاطی بچه‌های شاعر می‌شود و او درباره آن روزها می‌گوید: هر روز صبح ما در محل «تئاتر نو» در کافه فیروز جمع می‌شدیم و به خواندن و بحث کردن در رابطه با شعر نو می‌پرداختیم؛ چنان‌که به این گروه پیاده‌نظام شعر نو گفته می‌شد. محمد زهری که کتاب اولش«جزیره» را منتشر کرده بود، سردسته‌ ما بود. همچنین نصرت رحمانی که کتاب «کوچ» از او به چاپ رسیده بود. پس از آن نیز ما هم مجموعه شعرهایی منتشر کردیم و در واقع می‌توان گفت شروع واقعی شعر نو از همین این دوره رخ داد. پس از آن، شاعرانی چون یدالله رؤیایی، منوچهر آتشی و رضا براهنی در شعر نو ثابت شدند، البته از ما شعرهای بهتری می‌گفتند؛ ولی شروع واقعی شعر نو با آن‌ها نبود.او در بخش دیگری از سخنان خود می‌گوید: «نیمایی‌های واقعی در برابر غزل‌سراها و نیمایی‌های غیرواقعی هویت مستقلی برای خودشان قائل بودند و با هم مدتی مجادله داشتند و از نخستین کتابم که چاپ شد، مشی نیمایی را دنبال کردم. اولین کتابم سال ۱۳۳۶ چاپ شد. دومین کتابم هم به نام «کولاک» سال ۱۳۴۴ چاپ شد که آن‌هم خیلی گرفت و رضا براهنی هم بر آن نقد نوشت. البته بنده بعدها از رهی معیری، فریدون مشیری و دیگران فاصله گرفتم و از سال ۴۲-۴۱ با همان نیمایی‌های واقعی حشر و نشر داشتم که به اعتقاد من، نیمایی‌های واقعی یکی‌ منوچهر آتشی بود و محمدعلی سپانلو. شعرهای اولیه‌ی احمدرضا را قبول دارم؛ اما شعرهای این اواخرش را نه. دیگر اسماعیل شاهرودی بود، نصرت رحمانی و محمد زهری، این‌ها نیمایی‌های درست بودند و همچنین برخی از شعرهای سیاوش کسرایی که شبیه نادر توللی نبود؛ مثلا شعر «آرش کمانگیر» را به سبک نیمایی گفت.

مفتون امینی از جمله شاعرانی بود که با چند نسل از شاعران ایران حشر و نشر داشته و به نوعی خانه‌اش محل رفت‌وآمد چهرهای متفاوتی چون محمدحسین شهریار، عماد خراسانی، صمد بهرنگی و دیگر شاعران و نویسندگان بوده است. امینی در روایتی از آن مراودات می‌گوید: غیر از سپهری با همه در ارتباط بوده‌ام. از پروین اعتصامی به این طرف با شاعران در ارتباط بوده‌ام که از جمله با رهی معیری و دکتر صورتگر از سال ۲۶-۲۵ به این طرف در تماس بودم. آن موقع هم که شعر نمی‌گفتم، با این‌ها معاشرت داشتم. در تبریز هرکس به دیدار شهریار می‌آمد، شب خانه‌ ما می‌خوابید. جلال آل ‌احمد هم دو شب خانه‌ ما خوابید، عماد خراسانی آمد، نادرپور، سایه و این‌ها بعد از این‌که نیما مرحوم شد، آمدند سرسلامتی بدهند. سال ۱۳۳۸ بود که آمدند خانه‌ ما خوابیدند. یادم رفت بگویم یدالله رؤیایی هم بود که بعدا در تبریز به دیدار ما آمد.

او در روایتی انتشار شعرهایش توسط رهی معیری در «اطلاعات هفتگی» را به دلیل اختلاف رهی معیری و شهریار می‌داند و می‌گوید: رفته بودم دیدن رهی معیری، دیدم بهم خیلی احترام می‌گذارد. همان موقع هم شهریار آمده بود به تبریز، سال ۱۳۳۳ بود؛ شهریا خیلی آدم برجسته‌ای بود؛ اما زیاد با شاعران دم‌خور نبود. وقتی یک خوشنویس می‌آمد، تا در خانه به پیشوازش می‌رفت. شاعری را وظیفه‌ منحصر به خودش می‌دانست؛ از این‌رو با امیری، معیری و دیگر شاعران تهران رابطه‌ چندان خوبی نداشت. همان آقا کار من را نزد رهی برد و معرفی کرد. در وزارت اقتصاد و دارایی در خیابان نادری بود. خیلی به من حرمت کرد، گفت، آقا من غزل شما را خواندم توی «اطلاعات هفتگی»، از غزل شهریار چیزی کم ندارد. خلاصه این‌که ما را تحویل گرفتند و مدام از من غزل می‌خواستند. سه، چهار ماه از من به اصرار غزل می‌خواستند و چاپ می‌شد. تشویق شدم. مدیرش هم کردبچه بود. یک روز خواستند ما برویم آن‌جا، که رفتیم. یک چک نوشت به مبلغ ۳۵۰۰ ریال بود که گفت مؤسسه‌ ‌اطلاعات از کسانی که اثری برای چاپ می‌دهند، حمایت می‌کند. واقعا هم همین‌طور بود. هرچقدر گفتم پول نمی‌خواهم، همین‌که شعرم را چاپ می‌کنید، کافی است، گفت نه، این‌ها تشکر است. هرکدام از این‌ها ما را یک قدم در شعر جلو انداخت و دیدیم این‌ها با شهریار رقابت دارند و می‌خواهند من را جلو شهریار سبز کنند.

او در مصاحبه دیگری درباره این اختلاف می‌گوید: رهی معیری برخلاف گفته برخی، آدم ساده‌ای بود. آدم خیلی ساده و بی‌ریایی بود. با شهریار هم مقداری اختلاف داشتند. برخی هم که ‌می‌دیدند آن‌ها اختلاف دارند، دست‌کاری می‌کردند و به اختلاف آن‌ها دامن می‌زدند. شهریار هم به نحوی سنتی بود اما شباهتی به خیلی از سنتی‌ها نداشت. نماز و دعایش سرجایش بود اما نزدیک‌ترین دوستش مذهب دیگری داشت. شهریار ویژگی‌های خاصی داشت، ممکن بود برج‌سازی را پیش او ببری و بگوید این کیست آورده‌ای این‌جا. به قیافه خیلی اهمیت می‌داد و می‌گفت اگر کسی تارزن خوبی باشد محال است که بدقیافه باشد، اگر وجاهت نداشته باشد حداقل ملاحت دارد. رهی گاهی کِرِم از کشویش درمی‌آورد و به صورتش می‌زد اما شهریار از این کارها نمی‌کرد.

رهی خیلی خوش‌مشرب بود. کسی می‌خواست جایی برود، پیش او می‌آمد تا ببیند او کاری ندارد. با اهل هنر بسیار صمیمی و ساده بود. گاهی رهی می‌گفت از من می‌پرسند کارت چیست و من هم می‌گویم «کار ما پدرسوختگی است و مزاحم خانواده مردم می‌شویم» و بعد می‌خندید.

شهریار هم خصوصیات مثبت دیگری داشت. رهی شعر نو را قبول نداشت. اما من می‌دیدم کسی خوب است کاری نداشتم و مخالف شعر نو یا شعر دیگری نبودم. اگر می‌دیدم کسی از اهالی ماست دوستش می‌داشتم. یک روز پیش رهی نشسته بودیم که یکی از در وارد شد گفت و من استاد دانشگاه هند هستم. اسمم شکرالدین احسن است و به دیدن شما که از برجستگان و چهره‌های درخشان شعر هستید آمده‌ام. رهی تشکر کرد و صحبت کردند. بعد شکرالدین احسن گفت به من گفته‌اند در تبریز شاعری با نام شهریار تبریزی است و گفته‌اند باید او را ببینم، شاعر معروفی است. رهی گفت «چه کسی گفته شاعر خوبی است، او پاک دیوانه است». احسن گفت یعنی در دیوانه‌خانه است؟ رهی هم گفت نه خانه خودش است. آن استاد پرسید چرا دیوانه است؟ گفت «به این علت که گفته کنار هم ببین موسی و عیسی و محمد را». این را گفت من ناراحت شدم و چای را که ریخته بود، دست نزدم. بعد بیرون رفتم، به احسن گفتم هم این دوست من است هم شهریار. حتما برو تبریز و شهریار را ببین. اگر او را نبینی و چیزی از او ننویسی، کارت ناقص است. برگشتم داخل و نشستم. رهی گفت چای نخوردی، از چای بدت آمد؟ من هم گفتم صحبتت در خصوص شهریار کم‌لطفی به او بود. بعد رهی به من گفت آقای مفتون شما چند سال است که با شهریار دوست هستید؟ گفتم ۱۱ سال. گفت ما ۲۶ سال است که شهریار را می‌شناسیم. امیری فیروزکوهی و ابوالحسن ورزی هم او را می‌شناسند. من با رهی خداحافظی نکردم و آمدم بیرون. البته بعدها پیش او رفتم و عذرخواهی کردم. این خاطره برای سال ۱۳۴۴ است.


محمد متینی‌زاده، داماد این شاعر، با تأیید این خبر گفت:  او امروز بعدازظهر (پنجشنبه، دهم آذر ماه) بر اثر ایست قلبی  درگذشت.

به گزارش همشهری آنلاین؛ او درباره مراسم تشییع و خاکسپاری نیز با بیان این‌که هنوز زمانی مشخص نشده است، گفت: با توجه به تعطیلی فردا و انجام یک‌سری کارهای اداری احتمالا به شنبه نخواهیم رسید. زمان مراسم اطلاع‌رسانی خواهد شد.

«یدالله مفتون امینی» متولد ۲۱ خرداد سال ۱۳۰۵ در شهرستان شاهین‌دژ (آذربایجان غربی) بود. او دانش‌آموخته رشته حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران  بود. امینی در آغاز شاعری کلاسیک و کهن‌پرداز بود اما بعدها به شعر بی‌وزن و قالب‌های نوپردازانه روی آورد. او علاوه بر شعر فارسی، شعرهایی به زبان‌ ترکی نیز سروده است.

مفتون با شاعرانی چون شهریار، رهی‌ معیری و فریدون مشیری دوستی داشته، شعر «دریاچه‌»اش را در خرداد ۱۳۳۱ سروده است.

مجموعه‌های شعر «دریاچه»، «کولاک»، «انارستان»، «عاشیقلی کروان»، «فصل پنهان»، «یک تاکستان احتمال»، «سپیدخوانی روز»، «عصرانه در باغ رصدخانه»، «شب ۱۰۰۲»، «من و خزان و تو»، «اکنون‌های دور»، «نهنگ یا موج»، «از پرسه خیال در اطراف وقت سبز»، «جشن واژه‌ها و حس‌ها و حال‌ها»، «طلایی/ خاکستری/ رگبار»، «گزینه اشعار»، «آجی چای»، «مستقیم تا نرسیده به صبح»  از جمله آثار منتشرشده این شاعرند.


وی از امضا کنندگان بیانیه ۱۳۴ نویسنده؛ «ما نویسنده ایم» نیز بوده است.

ایسنا در سال ۸۴ نوشته است: «ما نویسنده‌ایم» عنوان نامه‌ای بود که جمعی از نویسندگان در تاریخ ۱۳۷۳/۰۷/۲۵ آن را منتشر کردند. در این نامه که بعدها به «نامه‌ی ۱۳۴ نفر» معروف شد و توسط این تعداد از نویسندگان، شاعران، مترجمان و مؤلفان نوشته و امضا شده بود، چند نکته قابل توجه مورد اشاره قرار گرفته بود؛ ازجمله ایجاد نشدن موانعی در رسیدن آثار هنرمندان به دست مخاطبان بی‌هیچ تغییری و موانعی که بر سر راه آزادی اندیشه، بیان و نشر است، و تجسس نشدن در زندگی شخصی نویسندگان به بهانه نقد آثارشان. این نامه در آن سال‌ها در هیچ روزنامه‌ای فرصت انتشار نیافت: «مسائلی که در تاریخ معاصر در جامعه ما و جوامع دیگر پدید آمده، تصویری را که دولت و بخشی از جامعه و حتا برخی از نویسندگان از نویسنده دارند، مخدوش کرده است؛ و درنتیجه هویت نویسنده و ماهیت اثرش و همچنین حضور جمعی نویسندگان دستخوش برخوردهای نامناسب شده است. از این رو ما نویسندگان ایران وظیفه‌ی خود می‌دانیم برای رفع هرگونه شبهه و توهم، ماهیت کار فرهنگی و علت حضور جمعی خود را تبیین کنیم. ما نویسنده‌ایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف می‌نویسیم و منتشر می کنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشته‌مان – اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه‌ی آثار دیگر نویسندگان جهان – آزادانه و بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانه‌ای، در صلاحیت هیچ کس یا هیچ نهادی نیست. اگرچه پس از نشر، راه قضاوت و نقد آزادانه‌ درباره‌ی آنها بر همگان گشوده است. هنگامی که مقابله با موانع نوشتن و اندیشیدن از توان و امکان فردی ما فراتر می‌رود، ناچاریم به صورت جمعی – صنفی با آن روبه‌رو شویم، یعنی برای تحقق آزادی اندیشه و بیان و نشر و مبارزه با سانسور، به شکل جمعی بکوشیم، به همین دلیل معتقدیم: حضور جمعی ما، با هدف تشکل صنفی نویسندگان ایران متضمن استقلال فردی ماست. زیرا نویسنده در چگونگی خلق اثر، نقد و تحلیل دیگران، و بیان معتقدات خویش، باید آزاد باشد. هماهنگی و همراهی او در مسائل مشترک اهل قلم به معنای مسؤولیت او در برابر مسائل فردی ایشان نیست. همچنانکه مسؤولیت اعمال و افکار شخصی یا سیاسی یا اجتماعی هر فرد بر عهده‌ی خود اوست. با این همه، غالبا نویسنده را، نه به عنوان نویسنده، بلکه به ازای نسبتهای فرضی یا وابستگی‌های محتمل به احزاب یا گروهها یا جناحها می‌شناسند و بر این اساس درباره‌ی او داوری می‌کنند. درنتیجه حضور جمعی نویسندگان در یک تشکل صنفی – فرهنگی نیز در عدد احزاب یا گرایشهای سیاسی قلمداد می‌شود. دولتها و نهادها و گروههای وابسته به آنها نیز بنا به عادت، اثر نویسنده را به اقتضای سیاست و مصلحت روز می‌سنجند و با تفسیرهای دلبخواه، حضور جمعی نویسندگان را به گرایشهای ویژه‌ی سیاسی خود یا توطئه‌های داخل و خارج نسبت می‌دهند. حتا بعضی افراد، نهادها و گروههای وابسته، همان تفسیرها و تعبیرهای خودساخته را مبنای اهانت و تحقیر و تهدید می‌کنند. از این رو تاکید می‌کنیم که هدف اصلی ما از میان برداشتن موانع راه آزادی اندیشه و بیان و نشر است و هرگونه تعبیر دیگری از این هدف، نادرست است و مسؤول آن صاحب همان تعبیر است. مسؤولیت هر نوشته‌ای با همان کسی است که آن را آزادانه می‌نویسد و امضا می‌کند. پس مسؤولیت آنچه در داخل یا خارج از کشور به امضای دیگران، در موافقت یا مخالفت با ما نویسندگان ایران منتشر می‌شود، فقط به عهده‌ی همان امضاکنندگان است. بدیهی است که حق تحلیل و بررسی هر نوشته‌ای برای همگان محفوظ است، و نقد آثار نویسندگان لازمه‌ی اعتلای فرهنگ ملی است، اما تجسس در زندگی خصوصی نویسنده به بهانه‌ی نقد آثارش، تجاوز به حریم اوست و محکوم شناختن او به دستاویزهای اخلاقی و عقیدتی، خلاف دموکراسی و شؤون نویسندگی است. همچنانکه دفاع از حقوق انسانی و مدنی هر نویسنده نیز در هر شرایطی وظیفه‌ی صنفی نویسندگان است. حاصل آنکه؛ حضور جعمعی ما ضامن استقلال فردی ماست، و اندیشه و عمل خصوصی هر فرد به جمع نویسندگان ربطی ندارد. این یعنی نگرش دموکراتیک به یک تشکل صنفی مستقل. پس اگرچه توضیح واضحات است، باز می‌گوییم؛ ما نویسنده‌ایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید. امضا: منوچهر آتشی، امیرحسین آریان‌پور، داریوش آشوری، شهین احمدی، مسعود احمدی، شیوا ارسطویی، حسن اصغری، محمدرضا اصلانی، ‌جهانگیر افکاری، اصغر الهی، مفتون امینی، سیدعبدالله انوار، منصور اوجی، پرویز بابایی، علی باباچاهی، محمدرضا باطنی، رضا براهنی، شاپور بنیاد، محمد بهارلو، سیمین بهبانی، میهن بهرامی، محمد بیابانی، بیژن بیجاری، بهرام بیضایی، شهرنوش پارسی‌پور، روئین پاکباز، باقر پرهام، حسن پستا، علیرضا پنجه‌ای، احمد پوری، حسن پویان، محمد پوینده، چنگیز پهلوان، بهروز تاجور، احمد تدین، گلی ترقی، فرخ تمیمی، علیرضا جباری، کامران جمالی، هاشم جوادزاده، محمد جواهرکلام، شاپور جورکش، رضا جولایی، جاهد جهانشاهی، رضا چایچی، امیرحسن چهل‌تن، هوشنگ حسامی، غفار حسینی، خسرو حمزوی تهرانی، ضیاء‌الدین خالقی، محمدتقی خاوری، علی‌اصغر خبره‌زاده، ابوتراب خسروی، محمدرضا خسروی، عظیم خلیلی، محمد خلیلی، سیمین دانشور، علی‌اشرف درویشیان، محمود دولت‌آبادی، خشایار دیهیمی، اکبر رادی،‌ مرتضی راوندی، فریبرز رئیس‌دانا، نصرت رحمانی، منیرو روانی‌پور، قاسم روبین، اسماعیل رها، ابراهیم رهبر، عباس زریاب خویی، کاظم سادات اشکوری، فرشته ساری، غلامحسین سالمی، محمدعلی سپانلو، جلال ستاری، فرج سرکوهی، علیرضا سیف‌اللهی، احمد شاملو، محمد شریفی، محمدتقی صالح‌پور، ساناز صحتی، عبدالرحمان صدریه، عمران صلاحی، فززانه طاهری، مسعود طوفان، هوشنگ عاشورزاده، شیرین عبادی، عبدالعلی عظیمی، مشیت علایی، غزاله علیزاده، مهدی غبرایی، هادی غبرایی، سودابه فضائلی، محمد قاضی، مهدی قریب، آزیتا قهرمان، مهرانگیز کار، مدیا کاشیگر، منوچهر کریم‌زاده، بیژن کلکی، سیما کوبان، عبدالله کوثری، جعفر کوش‌آبادی، منصور کوشان، لیلی گلستان، هوشنگ گلشیری، شهلا لاهیجی، محمد شمس لنگرودی، جواد مجابی، محمد محمدعلی، احمد محمود، عباس مخبر، محمد مختاری، حمید مصدق، محمد معتقدی، علی معصومی، شهاب مقربین، شهریار مندنی‌پور، کیومرث منشی‌زاده، الهام مهویزانی، جمال میرصادقی، احمد میرعلایی، محسن میهن‌دوست، کیوان نریمانی، غلامحسین نصیری‌پور، نازنین نظام‌شهیدی، جمشید نوایی، سیروس نیرو، صفورا نیری، محمد وجدانی، اسماعیل همتی، کورش همه‌خانی، حمید یزدان‌پناه و ابراهیم یونسی. رونوشت برای روزنامه‌ها و مجلات؛ اطلاعات، ابرار، جمهوری اسلامی، جهان اسلام، رسالت، سلام، کیهان، همشهری،‌ آدینه، ادبستان، ادبیات داستانی، اطلاعات بین‌المللی، ایران فردا، پاژ، پیام امروز، تکاپو، جامعه‌ی سالم، چیستا، دنیای سخن، دوران، روزگار وصل، زنان، زنده‌رود، شباب، شعر، صفحه‌ی اول، فروغ آزادی، کاخ ادبی، کلک، کیان، کیهان فرهنگی، کیهان هوایی، گردون، گفت‌وگو، گلیه‌وا، معیار، مناطق آزاد، نشر دانش، نگاه پنجشنبه (ضمیمه‌ی خبر)، نگاه نو، وارلیق. و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خبرگزاری جمهوری اسلامی، انجمن قلم جهانی (همه‌ی شاخه‌ها) و سایر کانون‌های نویسندگان جهان». اکنون تعدادی از این نویسندگان درگذشته‌اند، تعدادی به خارج از کشور مهاجرت کرده‌اند، تعدادی در بستر بیماری هستند، تعدادی دل و دماغ از ادبیات سخن گفتن ندارند یا به حرفی زدن در این‌باره تمایلی ندارند و تعداد قابل توجهی نیز همچنان به خلق اثر فکری مشغولند. بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در گفت‌وگوهایی با برخی از کسانی که از تدوین و امضا کنندگان نامه یادشده بودند، به بررسی دوباره آن و نیز دریافت دیدگاه‌های فعلی این تعداد با توجه به روندی که در سال های گذشته در این عرصه‌ها طی شده است، انجام داد که در پی می‌آید: امیرحسن چهل‌تن که خود ازجمله ده، پانزده نفری بوده است که در تدوین نامه مشارکت داشته‌اند، گفت: چیزی که در نگاه اول در این نامه جلب نظر می‌کرد، سادگی و صمیمیت آن بود. او که اعتقاد دارد نامه ۱۳۴ نفر یک متن حقوقی روشن و موجز بوده است، متذکر شد: می‌توان با قطعیت گفت که این نامه حالا دیگر یک سند تاریخی است و نشان می‌دهد عمده‌ی نویسندگان این مملکت در برهه‌ای از تاریخ ناچار بوده‌اند همچون یک موضوع ناموسی از امر نوشتن دفاع کنند. وی یادآور شد: ‌این نامه به سادگی توضیح داده است نویسنده بودن یعنی چه، ماهیت کار فرهنگی چیست و حضور جمعی نویسندگان حاصل کدام ضرورت است. نویسنده ”تهران شهر بی‌آسمان” ادامه داد: این نامه به گونه‌ای است که انگار برای یک مشت آدم محجور توضیح دهیم چرا می‌خوابیم، چرا لباس می‌پوشیم و چرا نفس می‌کشیم. چهل‌تن افزود: وقتی که برای تدوین این نامه به کار رفت، شاید نه قبل و نه بعد از آن هرگز در جمع مشورتی ما سابقه نداشت. نگارش این نامه هفته‌های متوالی از ما وقت برد و انگار ما از همان زمان به اهمیت این نامه و انعکاسش واقف بودیم. شاید به مصیبت‌هایی هم که به دنبال آورد، به طور غریزی وقوف داشتیم؛ اما به هر حال، انتشار این نامه برای ما یک ضرورت صد در صد بود. علی‌اشرف درویشیان ـ دیگر تدوین‌کننده و امضاکننده نامه ـ در این‌باره اظهار داشت: آنچه در این نامه مهم به نظر می‌رسد، تاکید بر این است که نویسنده آزاد است آثار خود را منتشر کند و آثارش سانسور نشوند. وی یاد آور شد: بیشترین تاکید ما بر آزادی اندیشه و بیان و قلم است و نیز مبارزه با سانسور. درویشیان تصریح کرد: موضع من همچنان همین نامه است و حتا می‌توانم بگویم خود من به عنوان یک شخص اگر بخواهم امروز بیانیه‌ای بدهم، در این مورد شدید‌تر از این خواهد بود. زیرا از سال ۸۳ (زمان نگارش نامه) که در حدود یازده، دوازده سالی می‌گذرد، به جز همان چند سالی که مساله‌ی قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده گرم بود، نتوانستیم مجمع عمومی سالانه‌مان را برگزار کنیم و بعد از آن همچنان به خواسته‌های ما پاسخ نداده‌اند. وی تصریح کرد: من به آن نامه هنوز اعتقاد دارم. فرزانه طاهری ـ مترجم و از دیگر امضاکنندگان نامه ۱۳۴ نفر ـ در توضیحی به خبرنگار ایسنا، گفت: این نامه پیش از برنامه تلویزیونی هویت نوشته شد. درواقع در پاسخ به فشارهایی بود که بر سر امضای متنی چند سطری درباره‌ی رعایت حقوق شهروندی یکی از نویسندگان در زندان، وارد آوردند. وی یادآور شد: ماهیت این فشارها و نوع سخنان به گونه‌ای بود که گروهی از نویسندگان به فکر افتادند به ایضاح و تاکید دوباره‌ بر مسائلی بپردازند که شاید در خیلی از جاهای دنیا جزو بدیهیات باشد. او افزود: همچنان این حق طبیعی اهل قلم است که آثارش بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. همچنان پیگیری حقوق مسلم و ابتدایی اهل قلم و اندیشه چه به صورت فردی و چه در تشکلی صنفی – فرهنگی، حق مسلم آنهاست. تلاش برای از بین بردن موانع نشر نیز. این مترجم خاطرنشان کرد: همچنان ضرورت دارد تاکید شود که کار سخیف تجسس در زندگی خصوصی اهل اندیشه تجاوز به حریم اوست. همچنان باید بر آزادی قلم و بیان برای همگان بی هیچ حصر و استثنا پای فشرد و همچنان باید گفت که اگر کسی با نوشته‌اش آغازگر جرمی شد، باید در محکمه‌ای صالح با حضور هیات منصفه‌ای متخصص جرمش اثبات شود. طاهری تصریح کرد: باید در انتها این را هم پرسید که آنان که از فسادانگیزی برخی از کتابهای ما سخن می‌گویند، یک بار برای همیشه مثال بیاورند و اثبات کنند که این سخنها مقدمه چه حرامی شده‌اند. وی عنوان کرد: بارها گفته‌ایم بروید در زندانها در میان مجرمان ببینید از خواندن کدام کتاب به اینجا رسیده‌اند. بارها گفته‌ایم که میزان کتابخوانی در این کشور که این همه به فرهنگش می‌نازیم، اسفبار و حتا شرم‌آور است. مسعود احمدی ـ شاعر و دیگر عضو گروهی که متن نامه را امضا کردند ‍ـ در این‌باره توضیح داد: متن این نامه یا درواقع بیانیه ۱۳۴ نفر، یکی از محکم‌ترین، پاکیزه‌ترین و روشن‌ترین متونی بود که در سالهای اخیر از جانب نویسندگان و شاعران این مرز و بوم به مثابه اعلان مواضع فراگیر و بیان مطالباتی برحق، تالیف، تدوین و منتشر شد. او افزود: به راستی نمی‌دانم که در این سالها جریانهای افراطی آیا به این نقطه نرسیده‌اند که مفاهیم میهن، منافع ملی و مردم‌سالاری نه در حوزه‌ی نظری تعریف خواهند شد و نه در حوزه‌ی عملی به منصه ظهور خواهند رسید؛ تا وقتی که همه‌ی افراد جامعه را آحاد یک ملت بدانیم و برای فرد فرد آنان حق آزادی اندیشه و به تبع آن حق آزادی بیان را قایل باشیم. احمدی گفت: نمی‌دانم چرا جریانات مؤثر ایدئولوژیک – سیاسی ما از تجربه دردناک کشورهای توتالیتر پند نمی‌گیرند و نمی‌پذیرند که با حذف دیگران هیچ جامعه‌ی مدنی مترقی و همبسته‌ای شکل نخواهد گرفت. وی تاکید کرد: ضمن آنکه به تمامی مفاد آن بیانیه اعتقاد دارم، اما معتقدم که مبتنی بر نیازهای امروز، باید مطالباتی جدید در آن گنجانده شود که ضمن تامین امنیت شغلی و زندگی نویسندگان و شاعران، تامین معیشت آنان را هم در بر بگیرد. آخر اینجا مملکت ثروتمندی است که اگر نویسندگانش در تنگناهای معیشتی قرار بگیرند، جز خفت و خواری هیچ ثمری نخواهد داشت. مشیت علایی ـ منتقد و دیگر امضاکننده‌ نامه یادشده ـ هم در اظهارنظری کوتاه گفت: هنوز هم سانسور و مشکلاتی برای نویسندگان وجود دارد. دقیقا نمی‌توانم بگویم چه درصدی از مشکلاتی که در این نامه مطرح شده بود رفع شده است، ولی وضعیت نویسندگان همان وضعیت قبلی است. به گزارش خبرنگار ایسنا سیمین دانشور ـ نویسنده‌ی اثر جاودان ”سووشون” ـ که این نامه را امضا کرده بود، گفت: همچنان آن ۱۳۴ نفر امضاکننده دارای ارزش هستند، زمانه باید ارزشیابی کند، چون دادگر عیاری است. ولی من هنوز بر مواضعی که در نامه به آن تاکید شد و آن را امضا کردم، پایبندم. خشایار دیهمی ـ دیگر امضاکننده نامه ـ نیز گفت: آن بیانیه همچنان به قوت خودش باقی است. ما همچنان نویسنده‌ایم و همچنان هم همان مشکلات را کم و بیش احساس می‌کنیم و همان خواسته‌هایمان را هم داریم. انتهای پیام

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا