از نیکا و اسرا تا فرشته احمدی | چند خبر و گزارش از دو ماهی که گذشت

مصاحبه با نسرین شاکرمی، مادر نیکا؛ روایتی از تجمع وکلا، گزارشی درباره آتش سوزی زندان اوین، اتفاقات محله سلسبیل، حوادث اردبیل و اسرا پناهی ، مراسم چهلم مهسا امینی، حوادث شهرهای غربی، بستری شدن حسین رونقی، فوت فرشته احمدی و…. از گزارش هایی هستند که کمتر در فضای رسانه ای رسمی بازنشر شدند و در روزنامه ها به آن پرداخته شده است در پی می آیند.

البته قبلا در فضاهای غیررسمی و شبکه های اجتماعی بازتاب داشته اند.

مصاحبه با نسرین شاکرمی، مادر نیکا

مهدی بیک اوغلی در روزنامه اعتماد در تاریخ ۱۸ مهر نوشت: صورت خسته و نگاه دردمند مادری که فرزند دلبند خود را از دست داده، یکی از تکان‌دهنده‌ترین تصاویری است که هر انسانی ممکن است با آن برخورد کند. تصویری از یک رویای سبز بر باد رفته که پاییز غمناک جایگزین آن شده است. در نگاه مادران کیمیایی وجود دارد که سنگ‌ترین اجسام را آب و سخت‌ترین قلب‌ها را نیز نرم می‌کند. حال و روز نسرین شاه‌کرمی، مادر نیکا نیز این روزها بارانی است، ابرهای همه عالم انگار این روزها در دلش می‌گریند. اما به گفته خودش دردناک‌تر از درد و ناراحتی برآمده از هجران دختر دلبندش برخی تهمت‌های ناروا است که به فرزندش می‌زنند. از صدا و سیما گلایه‌ها دارد که هر چه خواست و توانست درباره نیکا سخن گفت بدون اینکه فرصتی را برای او و خانواده‌اش برای دفاع از شخصیت و هویت نیکا فراهم سازند. زمانی که از مطالبه‌اش می‌پرسم، «تحقق عدالت» را تنها خواسته‌ای عنوان می‌کند. خواسته‌ای که به‌ طور طبیعی ذیل حقوق تعریف‌شده هر انسانی قرار دارد. مادری که معتقد است، نیکا نه‌تنها نشانه‌ای از خودکشی در رفتارش نداشته، بلکه منشا سرزندگی، نشاط و امید برای اطرافیانش نیز بوده است. این گفت‌وگو روایت مادری است که هیچ مطالبه‌ای جز تحقق عدالت درخصوص فرزندش ندارد. عدالتی که همگی در هر سطح و جایگاه نسبت به تحقق آن مسوولیم. «اعتماد» باتوجه به مسوولیتی که در انعکاس اخبار روی دوش خود حس می‌کند و با عنایت به این واقعیت که به‌رغم اظهارنظرهای طرف‌های مختلف هرگز فرصتی برای گفت‌وگوی شفاف دراختیار مادر نیکا قرار نگرفته، گفت‌وگویی را برای بازتاب نظرات مادر نیکا ترتیب داده تا به سهم خود کمکی به تحقق عدالت و روشن شدن حقیقت شود که خردمندان گفته‌اند، حقیقت و آگاهی بزرگ‌ترین فضیلت در همه اعصار و هنگامه‌ها است.


   خانم شاه‌کرمی! قبل از هر چیز به نظرم خوب است، گفت‌وگو را درباره پیگیری‌های حقوقی که برای پرونده نیکا شاه‌کرمی تدارک دیده‌اید، آغاز کنیم. آیا وکیلی برای پرونده انتخاب کرده‌اید؟
من خودم وکیلی برای پیگیری پرونده انتخاب نکرده‌ام، حال این روزهایم نامساعد است. خواهرم گفته برایم وکیلی اختیار کرده، اما تا به امروز نه خبری از این وکیل شده، نه کاری انجام داده و نه اینکه من و سایر افراد خانواده، امیدی به تحقق مطالبات‌مان از این طریق داریم. حس خوبی ندارم تصویر نیکا یک لحظه از جلوی دیدگانم نمی‌رود و لبخندش در ذهنم حک شده است. من مادرم و احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کنم.
  شما به عنوان یک مادر داغدار که دختر جوانش را از دست داده چه خواسته‌ای از مسوولان و نظام سیاسی  دارید؟
مشخص است که بچه من در تجمعات اعتراضی اخیر حضور داشته و همانجا هم کشته شده است. به نظرم شواهدی هم در این زمینه وجود دارد. می‌خواهم ابهامات پرونده فرزندم بررسی شود و کسانی که مسوول این حادثه تلخ هستند، مسوولیت  خود را بپذیرند. می‌خواهم ابهامات پرونده نیکا بدون اعمال فشار و به صورت شفاف بررسی شود.


  آیا مدارکی از حضور نیکا در تجمعات دارید؟
بارها با نیکا تماس تلفنی داشتم، این مدارک و اسناد وجود دارد. البته زمانی که با نیکا صحبت می‌کردم برای اینکه نگران نشوم به من دلداری می‌داد و سعی می‌کرد اطلاعات کمی بدهد، اما بعد از اصرار فراوان به من می‌گفت که در فلان منطقه در تجمعات حضور دارد. سر و صداهای پیرامونی تماس نیز حاکی از حضور نیکا در تجمعات بود. سر و صداهایی که نشان می‌داد ماموران به سمت بچه‌ها آمده‌اند و آنها فرار می‌کنند. تماس قطع می‌شد و بعد دوباره تلاش می‌کردم تا با او صحبت کنم.
  آیا نیکا  هرگز به  شما  گفت که  در کدام  منطقه  حاضر  است؟
در تماس‌هایی که نیکا با من داشت، می‌گفت اغلب در تجمعات نزدیک به میدان انقلاب، بلوار کشاورز و خیابان ولی‌عصر حضور دارد.
  یکی از ابهاماتی که برخی آن را مطرح کردند، این است که چرا پس از مرگ نیکا به جای اینکه شما درباره ماجرا اظهارنظر کنید، دایی و خاله نیکا بیشتر در متن حوادث و ارتباط با رسانه‌ها حاضر بودند. چرا خود شما با رسانه‌ها صحبت نمی‌کردید؟
در روزهای ابتدایی پس از مرگ نیکا در شرایط خوبی نبودم و به هیچ‌وجه توان صحبت با رسانه‌ها را نداشتم. بنابراین خواهر و برادرم این ارتباط را شکل دادند. در این میان، تصاویری درباره نیکا در صدا و سیما پخش شد، اما این رسانه هرگز تماسی با ما برقرار نکرد که نظر ما را هم درباره این پرونده جویا شود. چگونه می‌شود فقط یکطرفه درباره مرگ یک انسان صحبت کرد بدون اینکه برای طرف دیگر ماجرا فرصتی برای دفاع  قائل نشد؟
  ابهام مهم دیگر درخصوص این پرونده، مربوط به نحوه خاکسپاری پیکر نیکا است. در شرایطی که شما خواستار دفن پیکر نیکا در خرم‌آباد بودید، به‌طور ناگهانی مسوولان اعلام کردند با مجوز خانواده پدری نیکا، او در یکی از روستاهای استان لرستان به خاک سپرده شده. آیا این مجوز اخذ شده است؟
من با خانواده پدری نیکا صحبت کردم و آنها اعلام کردند، هیچ دخالتی در دفن پیکر نیکا نداشته‌اند و اجازه‌ای از سوی آنها صادر نشده است. خانواده پدر نیکا خطاب به من گفتند که درباره آنها فکر اشتباه می‌کنم و موضوع دادن اجازه دفن نیکا را به‌ طور کلی انکار کردند.
  یعنی بدون اجازه شما و قیم قانونی، پیکر نیکا در روستا دفن  شده است؟
بله؛ بدون اجازه خانواده ما چه خانواده خودم و چه خانواده پدر نیکا، پیکر او را در روستای دورافتاده‌ای در لرستان به خاک سپرده‌اند. این روستا بسیار دورافتاده است و برای من بسیار دشوار است که برای دیدار با آرامگاه دخترم به این منطقه دورافتاده بروم. در حالی که این حق من است که محل دفن دخترم را انتخاب کنم و در کنارش زاری کنم و با او سخن بگویم.
  دلیلی که مسوولان استانی برای دفن پیکر نیکا در روستای مورد اشاره داشتند چه بود؟
معتقد بودند دفن پیکر در خرم‌آباد ممکن است سر و صدای زیادی به راه اندازد و این موضوع را خطرناک می‌دانستند. من به آنها گفتم سر و صدا قبل از مرگ نیکا وجود داشته و پس از او هم ادامه خواهد داشت. اگر صدای اعتراضات شنیده شود، بدون تردید مردم هم آرام می‌شوند. اما آنها فکر می‌کردند دفن پیکر در یک محل دورافتاده باعث خوابیدن سر و صدا می‌شود.
  به عنوان مادر نیکا آیا هرگز نشانه‌های افسردگی و میل به انتحار را در دخترتان دیده  بودید؟
نیکا بچه بسیار با انگیزه، شاداب، پرانرژی و هدف‌داری بود. همواره به فکر این بود که همراه با هم به سفر برویم و مهاجرت کنیم. همیشه به من روحیه می‌داد که مشکلات زندگی را سخت نگیرم و امیدواری می‌داد که شرایط بهبود می‌یابد. اصلا مگر کسی که افسرده باشد یا قصد خودکشی داشته باشد برای اصلاح وضع موجود در تجمعات شرکت می‌کند؟ نیکا نه تنها افسرده نبود بلکه به اطرافیان خود هم روحیه می‌داد. نیکا دختری جسور و نترس بود و فکر می‌کنم همین جسارتش نهایتا منجر به مرگش شده است.
  فیلمی در صدا و سیما پخش شد که در آن طرحی از تصویر یک دختر در دوربین‌های مداربسته در زمان ورود به یک ساختمان وجود دارد. آیا تایید می‌کنید این تصویر نیکا بوده است؟
هیچ‌کس نمی‌تواند ثابت کند که این تصویر نیکا بوده است. سایه‌ای در دوربین‌های ثبت شده، دختری که ماسکی در صورت دارد و هیچ شفافیتی در این تصاویر دیده نمی‌شود. معتقدم این تصاویر مربوط به نیکا نیست.
  اما خاله نیکا این تصاویر را تایید کرده است؟
اصلا خاله نیکا از کجا می‌تواند متوجه شود که نیکا به این خانه رفته است؟ آیا خاله نیکا جسد او را کشف کرده که او را برای تایید فیلم برده‌اند؟ باید از من می‌خواستند تایید یا عدم تایید تصاویر را اعلام کنم. 
  شما ارتباطی با آن خانه یاد شده ندارید؟ اصلا می‌دانید خانه چه کسی بوده است؟
نیکا همیشه با من راحت بود و درباره کوچک‌ترین مناسبات ارتباطی خود با من صحبت می‌کرد. اگر با کسی دوست بود یا ارتباطی داشت به من می‌گفت. حتی اگر کسی درخواست دوستی از او داشت با من در میان می‌گذاشت، چون من او را محدود نمی‌کردم. نیکا سر نترسی داشت و شجاع بود. اگر کسی ادعا می‌کند در آن خانه بوده باید دقیقا مشخص کند در کدام واحد، با چه کسانی و به چه دلیلی در ارتباط بوده است. در حالی که یک چنین حضوری از اساس وجود نداشته است. من مدام از او خواهش می‌کردم که به تظاهرات نرود ولی می‌گفت که دوست دارد، مطالبات خود و هم‌نسلانش را دنبال کند. کسانی که ادعا می‌کنند نیکا در جایی حضور داشته، چرا اطلاعاتی درباره آن خانه، ساکنانش و ارتباط‌شان با نیکا نمی‌دهند.
  اگر قرار باشد سناریوی رخ داده برای نیکا را در یک یا چند عبارت خلاصه کنید این سناریو را چطور نظیر‌سازی  می‌کنید؟
نیکا با گشت ارشاد مخالف بود. او یک نوجوان بود و با فشارهایی که ماموران گشت ارشاد به او و هم‌نسلانش وارد می‌کردند، مخالف بود. هدفش از حضور در تجمعات اعتراضی، موضوع گشت ارشاد و مطالبات زنان و جوانان بود. من بارها از او خواستم که به تجمعات نرود، اما با توجه به شجاعتی که داشت، در تظاهرات شرکت کرد.


  آیا هیچ کدام از دوستان نیکا در تظاهرات همراهش بودند؟
چون خانواده‌های‌شان اجازه نداده بودند، دوستان صمیمی او حضور نداشتند. اما با برخی از دختران دیگر آشنا شده بود و با آنها قرار می‌گذاشت و به تجمعات می‌رفت. این افراد او را در تجمع روز حادثه دیده بودند و فرار نیکا از دست ماموران را اعلام کرده‌اند. براساس تماس‌های نیکا و اظهارات این آشنایان، او فرار کرده و برخی افراد در شلوغی‌ها او را تعقیب کرده‌اند و به خاطر سر نترس و شجاعی که داشته احتمالا در برابر آنها ایستادگی کرده و….
  روز شنبه تصویری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که یک دختر نوجوان را در حال اعتراض نشان می‌دهد. برخی ادعا می‌کنند این تصویر نیکا است. آیا شما تایید  می‌کنید؟
بله این فیلم را دیدم، دختر نوجوان در آن فیلم  نیکاست.
  زمانی که برنامه‌های صدا و سیما و طرح مسائل مختلف درباره نیکا را می‌دیدید، بدون اینکه فرصتی برای دفاع برای شما در نظر گرفته شود، چه حس و حالی  داشتید؟
کاملا انتظار این برخوردها را داشتم. به اطرافیان هم گفتم دروغ‌های زیادی هم درباره دختر مظلوم من مطرح می‌شود که مطرح هم شد. این حرف‌ها زده شد تا برخی افراد مسوول، نقش خود را انکار کنند، اما قدرت خداوند بالاتر از هر نفوذی است و حق را به حق‌دار می‌رساند. اینکه دختر نوجوانی کشته شود و تهمت‌های زیادی هم به او زده شود، اوج بی‌انصافی است.
  از برخوردهای عمومی مردم هم بگویید؛ مردم چگونه با شما برخورد  داشتند؟
هیچ چیز بچه من را به من بازنمی‌گرداند. کسانی که مادرند و عزیزی دارند، می‌فهمند که من چه می‌گویم. اما برخورد مردم این روزها مهم‌ترین دلیل آرامش من بوده است. وقتی دقیق به ماجرا فکر می‌کنم، خوشحال هم می‌شوم که دخترم به خاطر هدف خود جانش را فدا کرده است. خدا را به خاطر این موضوع شکر می‌کنم که چنین مردمی را در مسیر زندگی من قرار داده است. تنها دلخوشی این روزهای من امیدهایی است که مردم به ما تزریق کرده‌اند.

ماجرای ناتمام دختر بلوچ

بهاره شبانکارئیان در اعتماد یک شنبه ۲۴ مهر نوشت:

عبدالصمد خرمشاهی حقوقدان: افراد خصوصا دختربچه‌ها در مناطق محروم ازجمله بلوچستان جرات نمی‌کنند مساله‌ای را عنوان کنند آن هم علیه پلیس

عبدالصمد خرمشاهی وکیل جنایی معروف: سوءنیت محمدعلی نجفی در قتل میترا استاد محرز است

توضیح اعتماد: خبری که در این گزارش به آن پرداخته شده است در همان هفته‌های ابتدایی انتشارش توسط خبرنگار اعتماد در دست پیگیری قرار گرفت، اما به دلایلی انتشار آن به تعویق افتاد. خبر نیز مبنی بر آن بود که اواخر تیر ماه سال جاری یک فقره قتل در شهرستان دشتیاری از توابع سیستان و بلوچستان رخ داده است. به دنبال انتشار این خبر، برخی منابع محلی در سیستان و بلوچستان از جمله «کمپین فعالان بلوچ» اعلام کرد که در روز ۱۰ شهریور ماه یکی از فرماندهان نیروی انتظامی که خودش بلوچ است هنگامی که قصد بازجویی از یکی از مظنونان این پرونده قتل را داشته، او را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده است. فردی که مدعی است مورد آزار و اذیت جنسی توسط فرمانده نیروی انتظامی قرار گرفته یک دختر ۱۵ساله بلوچ است. حالا «اعتماد» در راستای این اخبار منتشر شده بدون هیچ قضاوتی با استناد بر صحبت‌های مصاحبه‌شوندگان (یکی از اقوام همسر مقتول و امام جمعه موقت شهرستان راسک«مولوی عبدالغفار نقشبندی») و همچنین گفت‌وگو با یکی از حقوقدانان معروف کشور، این گزارش را تنظیم کرده است. پس باید گفت انعکاس این مصاحبه‌ها برای شناخت دیدگاه‌های مختلف است و لزوما نمی‌تواند دیدگاه روزنامه محسوب شود. 

سکانس اول؛ چابهار
کسانی شتابزده به بیرون می‌دوند و کسانی شتابزده به درون می‌آیند! (انعکاس صداها): «وای تو خواهر! تو چرا خواهر! درد غریبی فدای تو خواهر! فدای مظلومی‌ات، فدای دل خون شده‌ات خواهر! دل شده چاک از غریبی‌ات خواهر! ماییم و هزار درد بی‌درمان خواهر! بیماری‌ات دل خون کرد؛ بیزاری‌ات روی زرد؛ درد گذاشتی روی درد خواهر! گریه چه درمان می‌کند؟ فدای رنجوری‌ات خواهر! وای از اسیری‌ات خواهر!»…

سکانس دوم؛ سیستان و بلوچستان
راسک از شهرهای محروم سیستان و بلوچستان است که در مجاورت با مرز پاکستان در شمال شهرستان دشتیاری و چابهار قرار دارد و جمعیت آن یکصد هزار نفر است. سیستان و بلوچستان به لحاظ جغرافیایی جزو مناطق محروم و سنتی کشور است بنابراین خبر مربوط به آزار و اذیت جنسی دختر ۱۵ ساله بلوچ با واکنش‌های متعددی از سوی افکار عمومی مواجه شد و این سوال را در افکار عمومی به وجود آورد که یک دختر ۱۵ ساله بلوچ چرا باید چنین ادعایی را مطرح کند و آینده خود را تباه سازد؟ اما در این میان برخی از بلوچستان ادعای این دختر را قبول کردند و برخی دیگر ادعای او را تکذیب.

سکانس سوم؛ واکنش‌ها
«مولوی عبدالغفار نقشبندی»، امام جمعه موقت شهرستان راسک ادعای این دختر ۱۵ ساله بلوچ در خصوص آزار و اذیت جنسی توسط نیروی فرمانده انتظامی را تایید کرد. عبدالغفار نقشبندی طی بیانیه‌ای ضمن محکوم کردن خبر آزار و اذیت جنسی به دختر ۱۵ساله در این شهر خواستار برخورد قاطع مراجع قضایی به این حادثه شد. او در بیانیه خود نوشت: «دست درازی به حیا و عفت خواهر مسلمان بلوچم قابل اغماض و بخشش نیست. به خطر انداختن امنیت مردم آن هم با لباس امنیت جنایتی هولناک و نابخشودنی است.»  همزمان با انتشار این بیانیه تجمعاتی که در راستای اعتراض به درگذشت «مهسا امینی» برگزار شد موجب بروز اعتراضات بیشتری در چابهار شد و حتی برخی رسانه‌های محلی به دروغ یا راست از آتش زدن برخی ساختمان‌های دولتی توسط تظاهرکنندگان خبر می‌دادند.  در همان حین، مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان نیز در واکنش به خبر آزار و اذیت جنسی دختر ۱۵ ساله بلوچ گفت: «از ما و علمای منطقه انتقاد شده که چرا سکوت اختیار کرده‌اید! این سکوت ما معنادار است. ما می‌خواهیم روشن شود که چه پیش آمده است. ما نمی‌توانیم بلافاصله موضع‌گیری کنیم. باید بررسی کنیم تا واقعیت روشن شود که دچار اشتباه نشویم.» همچنین برخی رسانه‌ها از واکنش یک نمازگزار دیگر خبر دادند که گفت: «مولوی عبدالحمید در خطبه‌های نماز جمعه ضمن تاکید بر هوشیاری و خویشتنداری مردم در مقابل خبر آزار و اذیت جنسی یک دختر بلوچ توسط فرمانده نیروی انتظامی گفته که این موضوع برای ما خیلی مهم است. البته مسوولان گفته‌اند در حال بررسی و پیگیری مساله هستند و ما نیز تا زمان اعلام رسمی آن از سوی دستگاه‌های مربوطه پیگیر هستیم.»


سکانس چهارم؛ مصاحبه‌شوندگان
یکی از نزدیکان همسر مقتول که خواست نامش در این گزارش منتشر نشود در مورد قتلی که اواخر تیر ماه سال جاری در شهرستان دشتیاری واقع در سیستان و بلوچستان رخ داده به «اعتماد» می‌گوید: «اواخر تیر ماه نزدیک ظهر بود که این اتفاق افتاد. خانواده این دختر ۱۵ساله با خانواده مقتول همسایه دیوار به دیوار هم بودند و وقتی وقوع قتل به پلیس اطلاع داده شد اولین خانواده‌ای که مظنون شناخته شدند خانواده این دختر ۱۵ ساله بلوچی بودند. هنوز ما هم نمی‌دانیم انگیزه قتل چه بوده اما هنگامی که این خانم به قتل می‌رسد جنازه او را در یک ساختمان خرابه می‌اندازند اما تا آنجایی که شنیدم مساله ناموسی و خانوادگی بوده است، چون اینها را هم همسایه‌ها می‌گویند ما خودمان به چشم شاهد ماجرا نبودیم. از خانه مقتول تا آن ساختمان خرابه حدود ۱۰۰ متر فاصله است. کسی هم ندید که چه کسی این جنازه را داخل آن خرابه انداخته. وقتی همسایه‌ها از کنار آن ساختمان متروکه رد می‌شدند متوجه می‌شوند که این جنازه آنجا افتاده است. مقتول حدود ۲۹ سال داشت و سه دختر هم دارد. یکی از دختران مقتول با این دختر ۱۵ ساله که بعدا ادعا کرد روز بازجویی توسط فرمانده نیروی انتظامی مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته، همبازی بود. بعد از این اتفاق کل اهالی کوچه را برای بازجویی خواستند. خانواده این دختر و خودشان اظهار می‌کردند که از قتل اطلاعی ندارند و کار آنها نبوده است، اما برادر این دختر ۱۵ ساله یک هفته بعد از این اتفاق بازداشت و زندانی شده است. پلیس از روی تلفن همراه او را رصد و شناسایی کرد.» «مولوی عبدالغفار نقشبندی»، امام جمعه موقت شهرستان راسک در خصوص تایید ادعای این دختر بلوچ به «اعتماد» می‌گوید: «این دختر با دختر مقتول دوست بودند. شب‌ها کنار هم می‌نشستند و لباس محلی بلوچی می‌دوختند ولی حالا می‌گویند چون مقتول در ساعت‌های آخر دیده شده به خانه این دختر ۱۵ ساله بلوچی رفته، خانواده آنها را متهم کردند. حالا ما کاری به موضوع قتل نداریم، چون به هر حال پلیس با بررسی‌هایی که انجام می‌دهد مشخص می‌کند ماجرای قتل از چه قرار بوده است اما در مورد ادعای این دختر ۱۵ ساله باید بگویم که من به پای صحبت‌های کل این خانواده نشستم و خود این دختر ۱۵ ساله زوایای پنهان ماجرا را برایم شرح داد. اصلا چطور می‌شود یک دختر نوجوان خودش را بدنام کند! من یک موردی را به شما عرض کنم هیچ‌ وقت یک دخترخانم عفیفه بلوچ نمی‌آید آبروی خودش و خانواده‌اش را به خاطر یک ادعای دروغین به باد دهد. این دختر به همراه ۲۵ نفر از اقوامش نزد من آمدند و خود دختر با زبان خودش جزییات ماجرا را برایم تعریف و اظهار کرد که هنگامی که در اتاق بازجویی بوده این اتفاق برایش رخ داده است و برایم زوایای پنهان قضیه از جمله مشخصات اتاق و غیره را توصیف کرد و گفت…» او در ادامه در پاسخ به سوال در مورد اینکه چطور پدر شما در ابتدا ماجرای این دختر را تایید و سپس آن را تکذیب کرد، توضیح می‌دهد: «خب به ما اعلام کردند که این دختر فقط بر اساس یک ادعا از ماجرا سخن می‌گوید و هنوز مساله‌ای مشخص نشده برای همین پدرم مجبور شد بیانیه بدهد.»

سکانس آخر؛ یک حقوقدان  در گفت‌وگو با «اعتماد»
«عبدالصمد خرمشاهی» یکی از حقوقدانان معروف کشور در خصوص این خبر از منظر حقوقی به «اعتماد» می‌گوید: «ما در قانون ادله اثبات دعوی داریم. یعنی هر کسی ادعای مساله‌ای را دارد باید بتواند آن را ثابت کند. قسم و موارد دیگر جزو ادله اثبات به حساب می‌آیند. در برخی موارد برای ادله اثبات شاهدی وجود ندارد یا قسمی مطرح نیست، اما بر اساس شواهدی که شخص ادعا‌کننده مطرح کرده دادگاه می‌تواند به علم خودش حکم دهد. مثلا در این خبر دادگاه می‌بیند که دختر دلیلی برای اثبات ادعایش ندارد ولی یکسری شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد ادعای او می‌تواند صحیح باشد. من در خصوص این خبر دقیق نمی‌دانم که اطلاعات پرونده چیست و پزشکی قانونی چه نظری داده است؟ افراد خصوصا دختربچه‌ها در مناطق محروم ازجمله بلوچستان جرات نمی‌کنند مساله‌ای را عنوان کنند آن هم علیه پلیس! بنابراین باید دادگاه بر این مساله تمرکز کند.» او درباره سوال آخر این‌گونه پاسخ می‌دهد. ممکن است این دختر ۱۵ ساله با انگیزه خاصی این ادعا را مطرح کرده باشد؟ عرض کردم چون جزییات پرونده را در اختیار نداریم، نمی‌توانیم قضاوت کنیم ولی این‌گونه موارد استثنا به نظر می‌رسد. برای روشن شدن موضوع مطابق ماده ۱۲۳ قانون آیین دادرسی کیفری و مواد بعدی آن، قاضی می‌تواند تحقیقات محلی انجام دهد و به کارشناس پزشکی قانونی ارجاع دهد یا قاضی شخصا مطابق ماده ۱۲۶ و ۱۲۷ این تحقیقات را انجام دهد و در محل حاضر شود.

روایت وکلا از تجمع اعتراضی

شادی مکی در ۲۳ مهر در روزنامه هم میهن نوشت:

تعدادی از وکلا در تجمعی مسالمت‌آمیز در مقابل خانه وکلا به دنبال پیگیری مطالبات مردم در اعتراضات اخیر بودند، اما این تجمع در نهایت با ورود افراد غیرنظامی و حتی نظامی به خشونت کشیده شد. این در حالی است که وکلا در گفت‌وگو با هم‌میهن بر این موضوع تاکید کردند که تجمع آنها قانونی و مطابق با اصل ۲۷ قانون اساسی بوده است.

چهار هفته از مرگ مهسا امینی و شروع اعتراضات مردمی به دنبال این حادثه تلخ می‌گذرد. اعتراضاتی که ابتدا بیش از همه بر شفاف‌سازی نسبت به علت مرگ این دختر جوان تاکید داشت، به تدریج ابعاد دیگری یافت. با آغاز سال تحصیلی، دانشجویان و دانش‌آموزان پا به میدان گذاشتند و با تجمعاتی مطالبات‌شان را مطرح کردند. همزمان با برپایی اعتصابات و اعتراضات توسط سایر اقشار جامعه، این بار نوبت به وکلا رسید که در یک حرکت خودجوش نسبت به برپایی تجمعی مسالمت‌آمیز در مقابل خانه خود یعنی کانون وکلا اقدام کنند. روز چهارشنبه ۲۰مهرماه جمعی از وکلای دادگستری تهران با شعارهای «زن، زندگی، آزادی» و «وکلای حامی ملت، وکلا فدای ملت» تجمعی آرام و مسالمت‌آمیز را در حمایت از اعتراضات مردمی برپا کردند. اما به‌گفته شاهدان عینی با تجمع در دقایق پایانی توسط افرادی و البته تعدادی از افراد نظامی در شرایطی که نیروهای انتظامی خود را کنار کشیده بودند، برخورد شد و دو تن از وکلا نیز بازداشت شدند. لازم به ذکر است که قانون اساسی در فصل سوم خود موسوم به «حقوق ملت» ذیل اصل ۲۷ حق برپایی تجمعات را مشروط بر اینکه مخل مبانی اسلام و همراه با حمل سلاح نباشد، مجاز دانسته است. در این وضعیت بررسی ابعاد حقوقی برخورد قهری با افرادی که با قوانین آشنایی کامل داشته و تجمع‌شان حول محور قانون شکل گرفته بود، حائز اهمیتی ویژه است.

اعتراض مدنی از حقوق اساسی شهروندان

صالح نقره‌کار، حقوقدان و دبیر کمیسیون کانون وکلای مرکز درباره تجمع و برخورد صورت گرفته با آنان به هم‌میهن، گفت:«این اعتراض یک اقدام مدنی خودجوش بود و نه یک اقدام شکل‌گرفته توسط کانون وکلا. به بیان دیگر بخشی از وکلا به این نتیجه رسیده بودند که این کنش مدنی را داشته باشند و در راستای اصل ۲۷قانون اساسی باید به این اعتراض احترام گذاشته می‌شد. قابل توجه آنکه یک روز پیش از این ماجرا، رئیس قوه قضائیه اعلام کرده بود که می‌توان باب گفت‌وگو را در ابعاد مختلف باز گذاشت و مذاکره کرد که یکی از ابزار گفت‌وگو نیز بیان اعتراض به شیوه مدنی است.» او با بیان اینکه در تمام نظام‌های حقوقی جهان برای تبیین جلوه‌هایی از این نوع کنش اعتراضی تدابیر حمایتی و تامینی تدارک دیده شده است، ادامه داد:«در نظام‌های حقوقی جهان سعی می‌کنند از ضمانت‌های اجرایی قابل تحقق برای صیانت و تضمین حق اعتراض به عنوان یکی از حقوق اساسی و مصداقی از آزادی‌های بنیادین استفاده کنند. همکاران وکیل ما نیز اعتراضی مدنی داشتند و مسائلی مانند عدم اخلال در نظم، عدم ایجاد مزاحمت برای همسایه‌ها و تقید به عدم سردادن شعارهای ساختارشکنانه را مورد توجه قرار داده بودند. شعارهای بیان‌شده در این تجمع نیز در راستای همبستگی ملی، توجه به حقوق اساسی و آزادی‌های بینادین و احترام به حق حیات و حق اعتراض شهروندان بود و هیچ‌گونه شعار ناروا و ساختارشکنانه‌ای نیز داده نشد.»

دبیر کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای مرکز با اشاره به اینکه این اقدام وکلا با واکنش برخی افرادی مواجه شد که به لحاظ ضابط بودن، هویت مشخصی نداشتند، اظهار کرد:«این برخورد به پرتاب گاز اشک‌آور و دستگیری تعدادی از همکاران ما منجر شد که به نظر می‌رسد این اقدام در راستای نقض حق اساسی همکاران وکیل در اعمال حق اعتراض صورت گرفته است. از دادستان تهران تقاضا داریم، این موضوع را بررسی کند که چه افرادی نسبت به یک اعتراض مسالمت‌آمیز ایجاد ممانعت کردند؟» او با تاکید براینکه براساس ماده ۵۷۰ قانون مجازات اسلامی؛ مراجعی که حقوق اساسی و آزادی‌های بنیادین را نقض می‌کنند قابلیت تعقیبی دارند، عنوان کرد: «قطعا حادثه خاصی رخ نمی‌داد اگر وکلا به صورت مسالمت‌آمیز و غیرساختارشکنانه و ضمن احترام به حکومت قانون اعتراض خود را ظرف یک ساعت بیان می‌کردند و می‌توانستند کنش دلسوزانه خود را در راستای توسعه اجتماعی و خیر عمومی ابراز کنند. به نظر می‌رسد در چنین مواقعی رویکردهای خشونت‌آمیز یا اقتدارگرایانه به نفع حقوق اساسی، آزادی‌های بنیادین و مطالبه‌گری که یکی از تکالیف نهادهای مدنی و حوزه عمومی غیردولتی نباشند چه آنکه نهادهای مدنی به مثابه چهارمین قوه عاقله کشور و زمینه‌ساز ارتقای اندیشه و کنش سیاسی هستند.» این حقوقدان اضافه کرد:«مناسب است مقامات مسئول به‌‌ویژه در حوزه تضمین حقوق اساسی، سعی کنند لوازم استیفای این حق را بدون توسل به اقدامات خشونت‌آمیز و هتک حرمت معترضان مدنظر داشته باشند. اگر وکلا به عنوان افرادی مستظهر به قانون نتوانند اعتراضات خود را به شیوه‌های مسالمت‌آمیز بیان کنند از دیگران چه انتظاری داریم؟ به باور من بازنگری نسبت به ساختارها و رفتارهایی که به دلیل بی‌توجهی به هنجارهای قانونی باعث چنین ماجراهایی می‌شود، ضروری است. باید برای توسعه سیاسی و توجه نهادین به بهبود وضعیت کنش اجتماعی به یک بلوغ اجتماعی برسیم تا اعتراضات به جای همراه بودن با خشم به سمت بهبودی و اصلاح ساختارهای کشور حرکت کند.» او اظهار کرد:« امیدوارم دستگاه قضایی به تضمین حق‌ها توجه و عنایت بیشتری داشته باشد، زیرا بدون تضمین حق، شناسایی حقوق در قانون اساسی و قوانین عادی به منصه بروز و عینیت نخواهد رسید.»

چرا در کانون وکلای مرکز زودتر از موعد بسته شد؟

یکی از انتقاداتی که برخی وکلا نسبت به رفتار هیات‌مدیره کانون دارند، مربوط به بسته شدن زودتر از موعد در ساختمان کانون وکلا و تعطیلی این ساختمان در ساعت ۱۲ظهر و تقریبا یک‌ساعت پیش از برگزاری تجمع وکلا است. موضوعی که دبیر کمیسیون حقوق بشر کانون وکلا درباره آن این توضیح را داد:«همکاران ما بر مبنای یک اقدام خودجوش، هماهنگ‌نشده با مسئولان کانون و در راستای اعمال حق اعتراض خود ذیل اصل ۲۷ قانون اساسی مبادرت به برنامه‌ریزی تجمع مسالمت‌جویانه در مقابل در کانون وکلا کردند. بازتاب این تصمیم که در فضای رسانه‌ای منتشر شد، منجر به تماس نهادهای ناظر با مسئولان کانون وکلا بود. این نهادها هشدار دادند که مسئولان کانون احتیاط لازم را در این خصوص داشته باشند. از این جهت مسئولان کانون با دو مساله مواجه بودند؛ یکی احترام به اصل ۲۷ قانون اساسی و حق اعتراض شهروندان و از جمله وکلا و از طرف دیگر توجه به هشدار نهادهای ناظر. از این جهت کانون وکلا در راستای اجتناب از حرکت‌های خشونت‌آمیز احتمالی و دامنه‌دار شدن ماجرا مبادرت به یک اقدام پیشگیرانه کرد. مسئولان کانون وکلا در دفاع از ساحت کانون به این تحلیل رسیدند که ساعت ۱۲ کانون وکلا بسته شود.» او افزود: «انتقادی به مسئولان کانون وکلا وارد نیست، زیرا آن‌ها تابع نظاماتی هستند که نهادهای ناظر به درست یا به غلط به آن‌ها ابراز می‌کنند و اگر این نظامات رعایت نمی‌شد، به نظر می‌رسد در مقیاسی ناخرسندکننده‌تر شاهد اتفاقاتی بودیم که برای وکلا و کانون‌های وکلا به مراتب ناگوارتر بود.»

پیگیری وضعیت وکلای بازداشتی و عدم پاسخگویی مناسب

نقره‌کار همچنین درباره آخرین وضعیت پیگیری‌ وضعیت وکلای بازداشت‌شده توسط کانون وکلا نیز اظهار کرد:«کمیسیون حقوق بشر و کمیسیون حمایت کانون وکلا به عنوان ارکان حمایت‌کننده از وکلایی که کنش‌های مدنی و مسالمت‌جویانه دارند یا در راستای وظایف حرفه‌ای خود یا مسئولیت اجتماعی خود دچار تنگنا می‌شوند، وارد عمل می‌شوند. این دو کمیسیون از لحظات اولیه بازداشت همکاران پیگیر موضوع برای اطلاع مقامات مسئول، دادستان تهران و دادستان کل کشور بوده‌اند. با نگاه مثبتی که باید برای تضمین حقوق اساسی و حق اعتراض براساس اصل ۲۷ قانون اساسی وجود داشته باشد، ضروری است هرچه زودتر مقدمات آزادی همکاران بازداشت‌شده ما فراهم شود.» پاسخ قوه قضائیه به پیگیری‌های انجام‌شده چه بوده است؟ سوالی که این حقوقدان در پاسخ به آن گفت: «در پیگیری‌هایی که تاکنون داشتیم زمینه‌هایی برای همکاری کانون‌های وکلا با نهادهای مربوطه وجود داشته است، اما به نظر می‌رسد پاسخ درخوری در این حوزه نداشتیم یا حداقل به لحاظ زمان‌بندی لازم است هرچه زودتر باب همکاری برای تعیین تکلیف وضعیت وکلای بازداشتی هموارتر شود.»

سکوت نیروی انتظامی در مقابل بازداشت وکلا

عثمان مزین، وکیل دادگستری نیز درباره حوادث روز چهارشنبه به هم‌میهن گفت: «جامعه وکلا واقف به قوانین بوده و از حقوق مردم، تکالیف حاکمیت و نحوه حاکمیت مطلوب و استاندارد آگاهی دارند. این افراد در صورتی‌که ظلم یا خشونتی را علیه شهروندان مشاهده کنند، نسبت به آن موضع‌گیری کرده و سخنانی منطبق بر قوانین بیان می‌کنند. مدت‌های مدیدی است که اگر مردم کوچک‌ترین تجمع یا بیان مطالبه حتی در فضای مجازی داشته باشند با برخوردهایی مواجه می‌شوند.» این حقوقدان ادامه داد:«این روزها شاهد دستگیری تعداد کثیری از شهروندان هستیم، لذا تعدادی از وکلا تصمیم گرفتند که تجمعی مسالمت‌آمیز، محدود، بدون حمل سلاح و بدون قصد اخلال به مبانی نظام در مقابل در کانون وکلای مرکز برگزار کنند. این تجمع در پیاده‌رو و کمتر از یک ساعت طول کشید، شعارها نیز در حمایت از قانون بود که در اواخر تجمع با یورش افراد لباس‌شخصی و نیروهای نظامی و پرتاب گاز اشک‌آور از طرف آن‌ها مواجه شد و چند تن از وکلا نیز بازداشت شدند.»

این وکیل دادگستری اضافه کرد: «ماموران کلانتری نیز در صحنه حاضر بودند و با وجود اینکه شاهد اقدامات غیرقانونی علیه وکلا و شهروندان بودند، هیچ مقاومتی در برابر آن‌ها انجام ندادند، حتی اقدامات صورت‌گرفته علیه وکلا و شهروندان را نیز گزارش ندادند. ما شاهد بودیم که تعدادی لباس‌شخصی در مقابل ماموران کلانتری که در محل حاضر بودند وکلا و غیروکلا را بازداشت کردند و با زور و فشار آن‌ها را وارد خودروهای خود کردند، این درحالی است که طبق بند ۷ ماده ۴۵ قانون آئین دادرسی کیفری چون جرم مشهود علیه شهروندان صورت گرفته است، ماموران انتظامی در مقام ضابط باید مانع این عمل می‌شدند. این رفتارها در شرایطی انجام شد که اساسا هویت بازداشت‌کنندگان و نهادی که وکلا را بازداشت کرده تاکنون اعلام نشده است و ما شاهد وارد کردن فشار بر جامعه وکلا هستیم.» این وکیل دادگستری افزود: «وکلا حرف خود را منطبق بر قانون بیان می‌کنند اما وقتی کسی حاضر به شنیدن حرف‌های قانونی وکلا نیست موید این امر است که اساسا باب گفت‌وگو و شنیدن نظرات شهروندان و وکلا بسته است و اگر خواسته‌ای مطرح شود با برخورد و گاز اشک‌آور با آن‌ مواجه می‌شود. باید خواسته مردم شنیده شود، حاکمیت مطلوب نمی‌تواند حرف مردم را نشنیده بگیرد.» مزین در پاسخ به این سوال که در این تجمع چند نفر از کانون وکلا بازداشت شدند؟ اظهار کرد: «زمانی که من رسیدم متوجه شدم که آقای «محمدرضا فقیهی» قبلا بازداشت شده است، اما شاهد بودم که «سعید شیخ» و یک خانمی که نمی‌دانستم وکیل است یا خیر هم بازداشت شدند.» او تاکید می‌کند: «حکومت‌ها تشکیل می‌شوند که آزادی‌ها و حقوق مدنی شهروندان را تضمین و تامین کنند. بدیهی‌ترین حق یک شهروند حضور در تجمعات و سازمان‌هاست و حتی می‌توانند تشکیلات و احزابی را متناسب با خواست خود تاسیس کنند و نباید به این دلیل مورد بازخواست قرار بگیرند. این درحالی‌ست که تجمعی یک‌ساعته که خواسته‌های برحق و قانونی در آن بیان شد را هم بر نتابیدند و برخی هم بازداشت شدند. در وضعیتی که حقوق مردم در خیابان تضییع می‌شود، به طریق اولی در شرایط بازداشت حقوق بیشتری از آن‌ها تضییع می‌شود.» مزین با تاکید براینکه بسیاری از دستگیری‌های خیابانی بدون دستور قضایی است، توضیح داد:«درحالی‌که براساس قانون آئین دادرسی کیفری اگر پرونده‌ای علیه فرد مطرح‌شده یا شکایتی علیه او در جریان است مقام قضایی باید وارد بودن اتهام را تشخیص داده و فرد را به صورت مکتوب احضار کند، در این شرایط اگر فرد حاضر نشد حکم جلب او صادر می‌شود. اصل تقدم احضار کتبی بر جلب از اصول بنیادین آئین دادرسی کیفری و دادرسی عادلانه است. اما در بازداشت‌های خیابانی شاهد فقدان دستور قضایی هستیم.»

تعارض میان تاکید مسئولان بر اصل ۲۷ قانون اساسی و واکنش نسبت به تجمع وکلا

مازیار طاطایی، وکیل دادگستری و حقوقدان نیز درباره برخورد با تجمع وکلا به هم‌میهن، گفت:«با توجه به اینکه قانونی درباره منع وکلا از بیان اعتراضی که جزو مطالبات عموم مردم است وجود ندارد، بنابراین براساس «اصل اباحه» وکلا این اختیار را دارند که دست به چنین اقدامی بزنند. منظور از اصل اباحه آن است که اگر موضوعی توسط قانون‌گذار منع نشده باشد انجام دادن آن منع قانونی ندارد. حالا ممکن است این سوال مطرح شود که وکلا در زمان اخذ پروانه وکالت سوگند یاد می‌کنند که مسائل سیاسی و عقاید شخصی خود را در امر دفاع دخالت ندهند، در پاسخ باید گفت این امر محدود شده به اینکه وکیل در مقام دفاع در یک پرونده خاص نباید تمایلات سیاسی و عقیدتی خود را دخالت بدهد. لذا به باور من این موضوع قابلیت تسری به حق اعتراض را ندارد.» او اضافه کرد: «براساس اخباری که شنیده‌ام گردهمایی و اجتماع وکلا مطلقا شرایط نامتعارفی نداشته است. این راهپیمایی در راستای اعمال و اجرای حقی که اصل ۲۷ قانون اساسی برای برگزاری تجمعات و راهپیمایی‌ها پیش‌بینی کرده، برپا شده است. این اصل می‌گوید تجمعات و راهپیمایی‌ها به شرطی که مسلحانه و مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است. این تجمع قطعا نه مسلحانه و نه مخل به مبانی اسلام بوده و فقط در راستای مطالبات مردم برپا شده است. از طرف دیگر بر حسب اخبار منتشرشده روسای قوا و بسیاری از مسئولان نظام بر اجرای اصل ۲۷ و برگزاری راهپیمایی‌ها تاکید داشته‌اند. بنابراین باید بررسی شود تجمعی که هیچ‌یک از محدودیت‌های اصل ۲۷ را نداشته است چرا با چنین شرایطی مواجه شده است؟»

طاطایی در پاسخ به این سوال که آیا عدم دریافت مجوز از کانون وکلا برای برپایی این تجمع خللی در قانونی بودن این اقدام وارد می‌کند یا خیر، عنوان کرد:«این تجمع در محل عمومی و جلوی کانون وکلا برپا شده نه در داخل کانون، به همین دلیل هم نیازی به مجوز و جلب موافقت کانون نبوده است. وکلا مانند سایر مردم معترض، محلی را برای بیان اعتراض خود انتخاب کردند که داخل آن محل ساختمان کانون وکلا هم قرار داشته است. به نظر می‌رسد علت انتخاب این محل آن بوده است که وکلا ساختمان کانون را خانه دوم خود می‌دانند و به همین دلیل هم این مکان را برای چنین گردهمایی انتخاب کردند.» این حقوقدان درباره وظیفه کانون وکلا درباره پیگیری وضعیت وکلای بازداشت‌شده اظهار کرد:«هیات‌مدیره‌های اصناف و خصوصا وکلا وظیفه دارند به حوادث و وقایعی که برای اعضای صنف پیش می‌آید رسیدگی کنند، کما اینکه در چند وقت گذشته وکیل یا وکلایی توسط افراد عادی به قتل رسیده یا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و اداره حقوقی کانون وکلا و کمیسیون حمایت از وکلای کانون پیگیر این حوادث بودند، وضعیت وکلای بازداشت‌شده نیز در همین زمره قرار دارد و کانون می‌تواند به کمیسیون حمایت و اداره حقوقی خود تکلیف کند که این موضوعات را بررسی و پیگیری کنند.»

سکوت نیروی انتظامی در برابر برخی رفتارها

یکی از مواردی که به‌شدت مورد تاکید و انتقاد وکلا قرار گرفته است، برخورد با تجمع قانونی وکلا توسط افرادی با همراهی تعدادی از موتورسواران دارای نشان نظامی است. برخوردهای قهری و بازداشت وکلا توسط این نیروها در مقابل چشم نیروی انتظامی انجام شده است که برای تامین نظم و امنیت تجمع در محل حاضر بوده، اما نسبت به رفتارهای مخرب این گروه نسبت به وکلای حاضر در تجمع سکوت کردند. نقره‌کار با تاکید دوباره بر اینکه وکلای حاضر در تجمع به قوانین و نظم عمومی را به شدت مراعات کرده‌اند، گفت:«از نیروی انتظامی انتظار می‌رود که تمشیت امور را در راستای اعمال اقتدار و ابراز قوه قهریه به دست نگیرد، بلکه در راستای التزام امور و حمایت از حق بر امنیت شهروندان کنش قانونی خود را ابراز کند. در واکنش به اعتراض‌های مسالمت‌آمیز شهروندان، ضروری است نیروی انتظامی نیز بخشی از پروسه بلوغ و توسعه سیاسی شهروندان باشد. ما باید دموکراسی را تمرین کنیم و بیاموزیم که در عین احترام به یکدیگر، احترام به نظم عمومی و عدم تمسک به رفتارهای ساختارشکنانه، گوشی شنوا برای تغییرخواهی نسل‌های جدید باشیم تا کشور بدون التهاب و به شیوه‌ای عاقلانه تمشیت شود.»

مزین، وکیل دادگستری نیز در پاسخ به این سوال که آیا حمله به تجمع مسالمت‌آمیز وکلا حتی از طرف ماموران نظامی و انتظامی رسمی قانونی است یا خیر گفت:«براساس اصل ۲۷ قانون اساسی، اصل بر مباح بودن تجمعات است و همه شهروندان می‌توانند تجمع برگزار کنند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا با حمل سلاح باشد. تجمع وکلا نیز همانطور که در تصاویر منتشرشده مشخص است مسالمت‌آمیز بوده است. نیروی انتظامی اعم از نیروهای رسمی و نیروهای لباس شخصی که هیچ علامتی ندارند نمی‌توانند با چنین تجمعاتی برخورد کنند. نیروی انتظامی باید حافظ نظم و تامین‌کننده امنیت تجمعات شهروندان در هر جای کشور باشد. این مساله اما رعایت نمی‌شود و حتی تجمع‌کنندگان را بازداشت می‌کنند که این عمل فاقد وجاهت قانونی است.»

او گفت:«ما برای برگزاری تجمع نیاز به هیچ مجوزی نداریم و صرفا اگر احزاب قصد برپایی تجمع داشته باشند مکلف به اخذ مجوز هستند، بنابراین موضوع مجوز منتفی است. وکلا حق دارند درباره موضوعی که صلاح می‌دانند اظهارنظر کنند حتی اگر خلاف‌نظر کانون وکلا باشد.» این حقوقدان اضافه کرد: «از آنجایی که این افراد به وصف شخصی اقدام به برپایی تجمع کردند نیازی به اخذ مجوز از کانون یا اعلام به کلانتری نبود، اما اگر مقامات انتظامی از برگزاری تجمع در هرجایی مطلع شوند، نمی‌توانند از برگزاری تجمع ممانعت کنند و صرفا باید امنیت تجمع را تامین کرده و مانع از صدمه به تجمع‌کنندگان شوند، ‌نه اینکه در کناری بایستند و اجازه دهند نیروهایی با گاز اشک‌آور با وکلا یا غیروکلا برخورد کنند.» مزین اضافه کرد:«روز چهارشنبه ماموران نیروی انتظامی در صحنه حاضر بوده و شاهد برخورد با وکلا و بازداشت قهرآمیز آن‌ها بودند، ولی در این‌باره سکوت کرده و حتی موضوع را نیز گزارش نکردند.» او اظهار کرد: «همانطور که گفتم براساس قانون آئین دادرسی کیفری ماموران انتظامی مکلف هستند اگر خودشان شاهد و ناظر جرمی بودند، سریعا مجرم را دستگیر کرده و وقوع جرم را ظرف ۲۴ ساعت به مقامات قضایی اطلاع بدهند. روز چهارشنبه نیز شاهد بازداشت به قهر و اجبار شهروندان بوده‌اند، شهروند کمک می‌طلبید اما به جای کمک به او سکوت کردند.»

طاطایی نیز درباره هجمه به تجمع وکلا توسط نیروهای نظامی و لباس‌شخصی اظهارکرد: «من در تجمع حضور نداشتم و نمی‌توانم موضوع را رد یا تایید کنم. مسئول امنیت نیروی انتظامی و ضابط قضایی، وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه هستند و باید مشخص شود که این افراد با لباس شخصی منتسب به کدام‌یک از این ارگان‌ها هستند و با چه مجوز قانونی در محل تجمع حاضر شده‌اند.»

شب آتش و دود

الناز محمدی و زهرا جعفرزاده در ۲۵ مهر در هم میهن نوشتند:

یک‌شب سرخ در اوین. تپه‌های معروف شمال تهران، آنجا که در دامنه‌اش، معروف‌ترین زندان ایران است و سال‌ها با رنگ سرخ آتش پوشیده نشده بود، در یک شب پاییزی، شنبه‌ای که رو به یک‌شنبه می‌گذاشت، چنان آتش، انفجار و تیراندازی به جان گرفت که سابقه نداشت. ساعت از ۹شب گذشته بود که خبر در شهر پیچید: «زندان اوین در آتش گسترده می‌سوزد.» جمله‌ای با چندکلمه ساده که جان خانواده‌های زندانیان را آتش زد و بعد یکی‌یکی فیلم‌ها از راه رسیدند؛ اوین کمی بعد از غروب آفتاب، واقعا در آتش می‌سوخت، صدای مداوم انفجار می‌آمد و البته تیراندازی. تعداد فیلم‌های منتشرشده هنوز به ۱۰ نرسیده بود که مردم و خانواده‌های نگران، ماشین‌های شان را به سمت شمال تهران راه انداختند. ساعت ۱۰شب، صدای ماشین‌های آتش‌نشانی، آمبولانس‌ها و پلیس، نیمه شمالی شهر را پر کرد؛ آژیرهایی که با صدای بوق خودروها در بزرگراه چمران و یادگار امام آمیخت و شب سرخ اوین را پر سروصداتر کرد.

برای پیدا کردن راهی که به اوین برسد، مسیر سخت و شلوغی در پیش بود. مردم پیاده و سواره خودشان را به اوین می‌رساندند؛ مسیرها خیلی زود بسته شدند ولی راه اشک خواهران، مادران، برادران، همسران و پدران زندانی بسته نشد. رهگذران همیشگی بزرگراه‌ها و خیابان‌ها شاید تابه‌حال وقتی صورت‌های‌شان را به چپ و راست می‌چرخاندند، آن همه صورت گریان و صدای هق‌هقی که به صدای رگبار آتش در زندان اوین می‌پیچید، ندیده و نشنیده بودند. بلوار دانشجو، خیابانی در ولنجک که می‌شود از بین ساختمان‌هایش، زندان اوین را در دامنه تپه‌ها دید، ساعت به ۱۱ نرسیده بود که مملو از جمعیت شد؛ حدود ۲۰۰نفر در فاصله بین دو ساختمان در ارتفاع ایستاده بودند و با وحشت، ترس و اضطراب شعله‌های آتش را نگاه می‌کردند که زبانه می‌کشید و هیچ، سر کم‌شدن نداشت. صدای انفجار و رگبار گلوله با صدای مردان و زنان گریان یکی شد و صداها بلند شد و به آسمان رفت و وقتی به زمین رسید، دیگر جای ماندن نبود. ماموران گفتند باید بروید و رفتیم. ما، خانواده‌ها، رهگذران و مردم نگرانی که کسی را در اوین نداشتند اما دل‌شان با آنها بود؛ با قلب کسانی که در آن ساعت‌های دلهره، لابد خیلی تند می‌زد و از ترس فرو می‌ریخت و خالی می‌شد و چاره‌ای نداشت. تابه‌حال ترس در چهاردیواری‌های کوچک بی‌روزنه را در تنهایی تجربه کرده‌ای؟

آن دقیقه‌های دلهره که در بی‌خبری محض گذشت، اما توان تاب آوردن نبود. کاربران شبکه‌های اجتماعی به‌ویژه در توئیتر، پشت سر هم از مسئولان قوه‌قضائیه می‌خواستند که دلیل آتش‌سوزی مهیب زندان اوین را اعلام کنند و البته خبرها خیلی هم دیر از راه نرسید؛ گفته شد بند‌های ۷ و ۸ مردان که زندانیان مالی، سرقت و سیاسی در آنها نگهداری می‌شوند، محل آتش‌سوزی است. فیلم‌هایی که ساکنان ساختمان‌های اطراف زندان گرفتند هم همین را نشان می‌داد و البته در آنها زندانیانی پیدا بودند که روی سقف این بندها پناه گرفته بودند. چراغ قوه‌هایی که مدام روی تپه‌ها می‌افتاد هم نشان از اتفاق دیگری داشت. شاید زندانی‌ها در میانه خون و آتش فرار کرده بودند؟ تا صبح فردا که خبرگزاری فارس این فرار را تایید و بعد تکذیب کند، صبر لازم بود.

اختلاف روایت‌ها

شنبه‌شب اولین خبرها را درباره آتش‌سوزی اوین، خبرگزاری ایرنا منتشر کرد. یک مقام ارشد امنیتی قبل از نیمه‌شب گفت که بند محل نگهداری اراذل و اوباش شاهد ناآرامی و درگیری بوده و منجر به درگیری این افراد با پرسنل زندان اوین شده است: «اراذل و اوباش، انبار لباس زندان را به آتش کشیدند که منجر به آتش‌سوزی در زندان اوین شده است. اکنون شرایط به صورت کامل تحت کنترل درآمده، آرامش در زندان برقرار است و عوامل آتش‌نشانی در حال اطفای حریق هستند. عوامل ایجاد آشوب نیز از سایر زندانیان جدا شده و دیگر افراد تحت بازداشت نیز به بندهای خود بازگشته‌اند.» خبرها اما یکی‌یکی از راه رسیدند؛ ساعت۱۱ بود که ایرنا باز هم خبر نوشت؛ این‌بار درباره تمام شدن آتش‌سوزی. آن هم در شرایطی که مسئولان آتش‌نشانی و اورژانس تهران به خبرنگاران پاسخگو نبودند و می‌گفتند کنترل اوضاع را مسئولان داخلی اوین به عهده گرفته‌اند نه آنها.

مرکز رسانه قوه‌قضائیه نوشت: «ساعتی پیش بود که تصاویری از بروز آتش‌سوزی در زندان اوین تهران در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. پیگیری‌ها از سازمان زندان‌ها نشان می‌دهد در پی درگیری بین تعدادی از زندانی‌های محکومیت مالی و سرقت یک کارگاه کارآفرینی، زندان دچار حریق می‌شود. بلافاصله پس از بروز درگیری و آتش گرفتن کارگاه خیاطی بند زندانیان محکومیت مالی و سرقت، انتظامات زندان برای کنترل درگیری وارد عمل شده و ایستگاه آتش‌نشانی مستقر در زندان نیز بلافاصله عملیات اطفای‌حریق را آغاز کرده و هم اکنون آتش‌سوزی مهار و خاموش شده است. نیروی انتظامی هم جهت کمک به برقراری هر چه زودتر آرامش در اوین به انتظامات زندان کمک کرده است. درگیری بین زندانیان نیز با ورود انتظامات زندان، تحت کنترل درآمده است.»

کاربران شبکه‌های اجتماعی و ساکنان ساختمان‌های اطراف زندان اما می‌گفتند تا ساعت دوونیم شب صدای انفجار شنیده‌اند. دیروز صبح اما خبرهای تکمیلی از راه رسید؛ فارس در گزارشی انفجارها را به مین‌های اطراف زندان ربط داد و نوشت: «در میانه آتش‌سوزی و درگیری با نیرو‌های حفاظت، تعدادی زندانی اقدام به فرار می‌کنند. آن‌ها در ضلع شمالی زندان که کوه وجود دارد، وارد میدان‌مین می‌شوند. گفته می‌شود که صدا‌های انفجار شنیده‌شده مربوط به همین موضوع بوده است.» اما ساعتی از این خبر نگذشته بود که این خبر تکذیب شد و خبرگزاری‌ها به نقل از منبعی مطلع در سازمان زندان‌ها نوشتند: «در جریان اتفاقات شب‌گذشته هیچ زندانی‌ای وارد محوطه نشده و خبر روی‌مین رفتن زندانی‌ها کذب است. اصل ماجرا در بند سرقتی‌ها رخ داده و مربوط به بخش زندانیان امنیتی نبوده است.»

تماس‌هایی که زندانیان با حکم امنیتی با خانواده‌های‌شان داشتند تا بگویند سالمند، اما موضوع دیگری را نشان می‌داد؛ آنها در تماس‌های کوتاهی گفتند که سالمند اما از مجروح، کشته شدن و انتقال دیگر زندانیان خبر دادند. خبری که بیانیه مرکز رسانه قوه‌قضائیه هم آن را تایید کرد و به انتظار خانواده‌های نگرانی که شب را روبه‌روی اوین به صبح رسانده بودند، شکل دیگری داد: «در آتش‌سوزی زندان اوین، چهارزندانی بر اثر استنشاق دود فوت کردند، همچنین ۷۰زندانی نجات پیدا کردند و ۶۱نفر مجروح شدند. در پی درگیری شب گذشته بین برخی زندانیان بند ویژه سرقت و محکومیت‌های مالی زندان اوین و آتش‌سوزی پیش‌آمده در کارگاه خیاطی این زندان، که منجر به ورود سریع و به‌موقع نیروهای انتظامی و امدادی شد، تعداد قابل‌توجهی از زندانیان نجات پیدا کرده و از صحنه آتش‌سوزی به نقطه امن منتقل شدند و متاسفانه چهارزندانی نیز فوت شده و تعدادی مجروح شدند. ۵۱نفر از مجروحان حادثه آتش‌سوزی در زندان اوین به‌صورت سرپایی درمان شدند و ۱۰نفر در بیمارستان بستری هستند. هر چهارزندانی فوت‌شده جزو محکومان ناشی از سرقت بودند که در زندان اوین دوران محکومیت خود را طی می‌کردند. بیشتر زندانی‌های مجروح‌شده به صورت سرپایی مداوا شدند و فقط ۱۰نفر از آنان در مراکز درمانی بستری هستند که حال چهارنفر وخیم گزارش شده است.» در این گزارش تاکید شده پس از ورود به‌موقع دادستان تهران، رئیس سازمان زندان‌ها در محل زندان اوین با همکاری مسئولان زندان، نیروهای انتظامی، آتش‌نشانی و اورژانس بیش از ۷۰زندانی که در معرض خطر آسیب‌دیدگی بودند، نجات پیدا کردند: «در جریان درگیری و آتش‌سوزی شب‌گذشته زندان اوین، تعدادی از زندانیان جرائم خشن و خطرناک، قصد فرار از زندان را داشتند که با توجه به تمهیدات حفاظتی اتخاذشده موفق به فرار نشدند. شرایط زندان اوین از نیمه‌شب گذشته عادی است و امکان تماس زندانیان با خانواده‌ها از همان شب‌گذشته و ساعتی پس از اطفای‌حریق فراهم شده تا نگرانی‌های احتمالی رفع شود. هویت زندانیان فوت‌شده نیز به اطلاع خانواده آنها رسیده و اسامی درگذشتگان متعاقبا و پس از دستور مقام قضایی منتشر خواهد شد.»

پس از آن هم استاندار تهران گفت اوین، امن و امان است، آتش‌سوزی در آن ربطی به اتفاقات اخیر ندارد، دبیر ستاد حقوق بشر از زندان بازدید کرد و قوه‌قضائیه در گزارشی تکمیلی درباره بندهای زندان اوین توضیح داد: «در ۹بند زندان ۵۷هکتاری اوین، به‌جز محکومین امنیتی، محکومین مالی با عناوین مجرمانه کلاهبرداری، صدور چک بی‌محل، فروش مال غیر، جعل سکه، اختلاس، رشوه، اعمال نفوذ در دستگاه‌های اقتصادی، کلاهبرداری الکترونیکی و… نیز نگهداری می‌شوند. شب‌گذشته و در پی درگیری بین تعدادی از زندانیان محکومیت مالی و سرقت، یک کارگاه خیاطی دچار حریق شد و بلافاصله پس از بروز درگیری و آتش‌گرفتن کارگاه، انتظامات زندان به کمک نیروی انتظامی برای کنترل درگیری وارد عمل شد و ایستگاه آتش‌نشانی مستقر در زندان نیز عملیات اطفای‌حریق را آغاز کرد.»

یک منبع آگاه در اورژانس تهران هم در گفت‌وگو با هم‌میهن توضیحاتی درباره حادثه شنبه‌شب اوین می‌دهد. به گفته او برای این آتش‌سوزی نزدیک به ۲۳ کد نیروی اوژانس ارسال شد و در گزارش اولیه علت آتش‌سوزی انفجار عنوان شد:«آنطور که در گزارش‌های اولیه مشخص شده، تعدادی از مصدومان از کارکنان زندان اوین بودند، اما معلوم نیست چه تعداد بودند. موارد مصدومیت هم سوختگی و استنشاقی گزارش شده و مصدومان را به بیمارستان‌های بقیه‌الله و طالقانی منتقل کرده‌اند.»

انتقال تعدادی از زندانیان اوین به ندامتگاه دیگر

محمد یارم‌پور، مدیرروابط عمومی قوه‌قضائیه هم از بازدید معاون اول قوه‌قضائیه از زندان اوین خبر می‌دهد و به هم‌میهن می‌گوید، پیگیری‌های مربوط به آتش‌سوزی شنبه‌شب براساس روال عادی در حال انجام است. او درباره اطلاعیه قوه‌قضائیه درباره حادثه اوین می‌گوید: «تمام اطلاعات لازم در همان اطلاعیه آمده و من اطلاعات بیشتری ندارم.» به گفته او، روال معمولی براساس پروتکل‌های داخلی در ارتباط با حادثه در حال پیگیری است و موضوع در قوه‌قضائیه دنبال می‌شود. یارم‌پور درباره این‌که گفته می‌شود تعدادی از زندانیان اوین به زندان دیگری منتقل شده‌اند هم با تایید این موضوع می‌گوید: «تعدادی از زندانیان که در همان بندی که حادثه رخ‌داده قرار داشتند و نزدیک کارگاه خیاطی بودند، به ندامتگاه دیگری منتقل شده‌اند. این که آنها را به کجا منتقل کرده‌اند، اطلاعی ندارم. اما به هر حال محل اقامت آن زندانیان درگیر آتش شده بود، به همین دلیل به‌جای دیگری انتقال داده شدند.»

خانواده‌ها حق پیگیری قضایی دارند

خانواده‌های زندانی اما هنوز نگرانند. مازیار طاطایی، وکیل دادگستری در گفت‌وگو با هم‌میهن درباره حقوق زندانیان در ارتباط با حوادث می‌گوید، براساس آیین اجرایی سازمان زندان‌ها، اقدامات و برنامه‌های سازمان زندان‌ها باید مبتنی بر تعالیم اسلامی قانون اساسی و سیاست‌های قضایی و موازین حقوق بشر و شهروندی باشد. بر همین اساس، سازمان زندان‌ها در برخورد با زندانیان باید با رعایت احترام، عزت و کرامت انسانی برخورد کند. طاطایی می‌گوید: «در بخشنامه‌هایی که برای سازمان زندان‌ها در ارتباط با حقوق متهمان صادر شده، بر رعایت کرامت انسانی زندانیان تاکید شده، به‌طوری‌که ایمنی و امنیت زندانیان توسط این سازمان تضمین شود. کرامت انسانی یعنی این‌که امکانات مورد نیاز برای زندانی مانند یک فرد عادی که خارج از زندان است، باید تامین شود.» این وکیل دادگستری، تامین محل مناسب برای نگهداری از زندانیان و رعایت استانداردهای نگهداری از آنها را مورد توجه قرار می‌‌دهد: «طبق قانون، محل نگهداری از زندانیان باید به‌گونه‌ای باشد که سیستم اطفای‌حریق و اورژانس، دسترسی به پزشک و… برای‌شان فراهم باشد. بنابراین در حوادثی مانند آتش‌سوزی اخیر در زندان اوین اگر مشخص شود که سازمان زندان‌ها در این زمینه تخلفی مرتکب شده و استانداردهای لازم در زمینه اطفای‌حریق و… رعایت نشده و به زندانی آسیب رسیده، موضوع قابل پیگیری است. هم از طرف خود زندانی، هم اگر زندانی فوت کرده باشد از سوی اولیای‌دم.» او با اعلام این‌که این موارد در آیین‌نامه اجرای سازمان زندان‌ها و بخشنامه‌هایی که این سازمان درباره حقوق افراد بازداشت‌شده صادر کرده، مورد تاکید است اما زندانیان از این حقوق بهره‌مند نیستند، می‌گوید: «در ماجرای اخیر زندان اوین هم خانواده افرادی که جان‌شان را از دست داده‌اند، هم افرادی که آسیب‌دیده‌اند، می‌توانند موضوع را از مراجع قضایی پیگیری کنند.»

او درباره این‌که ساختمان‌های زندان اوین تا چه میزان از استانداردها در برابر حوادث برخوردار است، می‌گوید: «براساس اطلاعاتی که از سوی موکلانم- که قبلا در زندان اوین بازداشت شده‌اند یا افراد آشنا در این زندان – دارم، هیچ‌کدام از زندان‌های کشور از استانداردهای لازم برخوردار نیستند. در‌حالی‌که اصول ساختمان‌سازی در این مراکز باید براساس استانداردهای زلزله باشد، باید راه‌های فرار و اضطراری داشته باشد و شهرداری باید رعایت این الزامات را نظارت کند. در زندان‌ها به دلیل جمعیتی که در آن ساکن‌اند و باتوجه به این‌که راه‌های فرار در دسترس نیست، باید استانداردها دقیق‌تر رعایت شود.» این وکیل دادگستری درباره اطلاعیه اول قوه‌قضائیه و اشاره به وقوع حادثه در بند اراذل و اوباش، تاکید می‌کند که چنین بندی در زندان وجود ندارد: «ما اتهامی تحت‌عنوان اراذل و اوباش نداریم. بندهای زندان برای جرایم مالی و غیرمالی است و یکی از اندرزگاه‌ها برای افرادعادی در نظر گرفته ‌شده که می‌تواند برای افراد با جرائم مالی، قتل، آدم‌ربایی و… باشد. البته که سازمان زندان‌ها ملزم به طبقه‌بندی زندانیان است. اما این‌که یک بند که تمام آنها جزو اراذل و اوباش باشند، در زندان وجود ندارد. چراکه ما جرمی تحت‌عنوان یک فرد رذل یا اوباش نداریم.»

این وکیل دادگستری درباره خبری که روی خروجی یکی از خبرگزاری‌ها قرار گرفته بود و در آن به مین‌گذاری اطراف زندان اوین اشاره شده بود هم توضیح می‌دهد:«آنطور که من شنیده‌ام، گویا این مین‌گذاری‌ها مربوط به قبل از انقلاب است. آن زمان به دلیل وسعتی که زندان اوین داشته و برای حفاظت از زندان، این‌کار انجام شده است. البته آنطور که اطلاع دارم این مین‌گذاری مربوط به محوطه داخلی زندان و حدودا پنج‌متر مانده به دیوار از داخل است، نه خارج از زندان.»

او در پی حادثه شنبه‌شب زندان اولین، ساده‌ترین حق زندانی را برقراری تماس تلفنی با خانواده‌اش می‌داند، اما این توضیح را می‌دهد که: «بیشتر تماس‌ها از بندهای سیاسی و امنیتی بود. اما بندهای دیگر باتوجه به این‌که در زندان اعتصاب و اعتراض گروهی ممنوع است و اگر کسی دستورالعمل داخلی زندان را نقض کند، ممانعت از برقراری تماس تلفنی جزو تنبیهات به‌شمار می‌رود؛ به همین دلیل ممکن است از بندهای دیگر تماسی با خانواده‌ها گرفته نشده باشد.» این وکیل دادگستری در ادامه تاکید می‌کند که برای بررسی اتفاق اخیر زندان اوین باید کمیته حقیقت‌یاب تشکیل شود: «به‌طور اصولی در موضوعاتی که ایجاد نگرانی عمومی می‌کند، باید کمیته حقیقت‌یاب یا تحقیق و تفحص از سوی مجلس یا مراجع دیگر تشکیل شود و این موضوع هم بی‌سابقه نبوده است. در چنین حادثه‌ای هم باید کمیته حقیقت‌یاب برای روشنگری تشکیل شود.»

روایت‌های متناقض درباره اتفاقات محله سلسبیل

زهرا جعفرزاده در هم میهن در تاریخ ۴ آبان نوشت:

هنرستان صدر، یک روز پس از برخورد با دانش‌‌آموزان

چندین ویدئو، خبرهای کوتاه و سیلی از روایت‌های متناقض. ظهر دوشنبه‌ مقابل هنرستان دخترانه شهید صدر(دوره دوم)، خیابان مرتضوی خبرهای خوبی نبود. جمعی از دانشآموزان دختر، خانواده‌های آنها و اهالی محل در یک طرف و نیروهای امنیتی و پلیس در طرف دیگر. هیاهوی تجمع‌کننده‌ها، همراه با صدای آژیر آمبولانس و تیرهای هوایی، جیغ و فریاد مصدومان، ظهر دوشنبه را برای ساکنان، رهگذران و کسبه محل، ساعت‌های وحشتی را رقم زد. گفته شد دو دانش‌آموز در پی درگیری پیش‌آمده مصدوم و به بیمارستان لقمان منتقل شدند. شایع شد هر دو آنها جان باخته‌اند. چند ساعت بعد اما خبر آمد که دو دانش‌آموز ۱۶ و ۱۷ساله به اسم ثنا و محدثه که لباس فرم مدرسه به تن داشتند، به بیمارستان لقمان منتقل شدند، علائم شوک عصبی داشتند و بلافاصله با تزریق سرم و آرام‌بخش تحت نظارت قرار گرفتند. اینها را پزشک اورژانس بیمارستان اعلام کرد. به گفته این پزشک روی بدن دانشآموزان آثار ضربه دیده نشد. آموزش‌وپرورش اما روایت دیگری از این ماجرا داشت. علی تیرگیر، معاون مرکز اطلاع‌رسانی وزارت آموزش‌وپرورش بدون اینکه به برخورد نیروهای امنیتی با دانشآموزان و انتقال دو دانش‌آموز به بیمارستان اشاره‌ای کند، به خبرگزاری دولتی تسنیم گفت که دلیل این اتفاق، داشتن موبایل از سوی تعدادی از دانشآموزان بود. او اعلام کرد که در این حادثه تعدادی از دانشآموزان دچار افت فشار شدند:«کسی فوت نشده و انعکاس خبر فوت دانش‌آموز در ادامه سناریوی کشته‌سازی رسانه‌های معاند است‌.» پلیس اما ماجرای دیگری را روایت و اعلام کرد که مقابل هنرستان میان تعدادی از اراذل و اوباش درگیری رخ داد که منجر به نگرانی تعدادی از والدین و دانشآموزان شده بود. عوامل درگیری از سوی ماموران پلیس شناسایی و دستگیر شدند. از آن‌طرف هم خبرگزاری مهر نوشت که در اتفاقات روز دوشنبه، ماموران یگان ویژه وارد مدرسه نشدند و تمام اتفاقات در مقابل مدرسه رخ داده است:«دقایقی قبل تجمعی در جلوی یکی از مدارس دخترانه در محله سلسبیل تهران شکل می‌گیرد و افراد اقدام به شعار دادن می‌کنند، کمی بعد مأموران پلیس با هدف ایجاد نظم و امنیت به این نقطه اعزام می‌شوند و با گفت‌وگو تجمع‌کنندگان را متفرق می‌کنند.» در هفته‌های گذشته، چندین مورد مشابه ورود نیروهای امنیتی و پلیسی به مدارس گزارش شد که نمونه‌های پرسروصدای آن، اتفاقات مدرسه فرزانگان اهواز و مدرسه شاهد اردبیل بود. همه اینها در شرایطی است که به گفته وزیر آموزش‌وپرورش، دانشآموزان خاطی به مراکز مشاوره منتقل می‌شوند. ماجرای تماس مدیران برخی از مدارس با نیروهای امنیتی و خواستار برخورد با دانش‌‌آموزان تجمع‌کرده، با انتقادات فراوانی همراه شده است، فعالان حقوق کودک، گروهی از معلمان و فعالان اجتماعی، این اقدام را نقض حقوق کودک عنوان کردند. یکی از آنها حسن موسوی‌چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران است. او به خبرآنلاین گفته، در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان که سال ۱۳۹۹ تصویب شد، حتی برای ورود اورژانس اجتماعی به مدرسه محدودیت‌هایی درنظر گرفته شده که باید با هماهنگی مسئولان مدرسه باشد، چراکه می‌خواهند حرمت این محیط را نگه‌دارند.

تعداد مدارسی که اتفاقات مشابه در آنها می‌افتد اما کم نیست و البته نام بیشتر آنها در خبرها نمی‌آید. پس از آنکه تعدادی از معلمان و مدیران مدارس به هم‌میهن گفتند دستورالعمل‌های شفاهی و کتبی برای سختگیری به دانش‌‌آموزان، گشتن کیف آنها و… به آنها ابلاغ شده، حالا خبرهای جدیدی در این باره می‌رسد؛ نمونه‌‌اش یکی از مدارس فرزانگان که معلمان و دانش‌‌آموزان آن به هم‌میهن می‌گویند در یک ماه اخیر، اتفاقات مشابه مدرسه صدر در آن افتاده است. یکی از معلمان مدرسه فرزانگان به هم‌میهن می‌گوید مدیر این مدرسه که همسر یکی از نمایندگان مجلس هم است، اوایل شلوغی در مدارس، اسم تعدادی از بچه‌ها و معلم‌ها را به پلیس امنیت داده و اجازه داده که وارد مدرسه شوند: «آنها هم سراغ دانش‌‌آموزان و معلمان رفتند و سوال و جواب‌شان کردند. آن روزها این مدیر به مرخصی رفت تا بگوید کار او نبوده است.» یکی از دانش‌‌آموزان این مدرسه هم می‌گوید: «در مدرسه همیشه به ما یاد می‌دهند که با هم گفت‌وگو کنیم، اما حالا که وقت‌اش است این اجازه را به ما نمی‌دهند. باوجود اینکه در ورودی مدرسه ما، کمد هست و هر روز گوشی‌های همراه را در آن می‌گذاریم، مدیر مدرسه هر روز کیف‌مان را می‌گردد و حتی بازرسی بدنی می‌کند. ما رفتیم که با او گفت‌وگو کنیم اما هیچ راهی نبود. مدیر به ما گفت شما از این مسائل ابایی ندارید نباید با بازرسی هم مشکل داشته باشید.»

ظهر سه‌شنبه، تقاطع مرتضوی-کارون

خیابان مرتضوی، کمی مانده به چهارراه‌ کارون، نیروهای انتظامی و یگان ویژه قرص و محکم ایستاده‌اند و سر را به چپ و راست می‌گردانند. از صد متر مانده به چهارراه کارون، اوضاع ملتهب است؛ درست از جایی که تابلوی آبی هنرستان دخترانه شهید صدر (دوره دوم) را نشان می‌دهد. صبح دیروز در اعتراض به اتفاقی که روز قبل‌اش یعنی دوشنبه ظهر در مقابل و داخل مدرسه افتاده بود، عده‌ای تجمع کردند. به گفته اهالی محل، تعدادی از آنها خانواده دانشآموزانی بودند که با برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی مواجه و پراکنده شدند:«جلوتر نرو نیروها می‌گیرند.» این هشدار اهالی محل به تازه‌از‌راه‌رسیده‌هاست. کمی جلوتر صدای فریادی شنیده می‌شود، یک دسته نیرو، به سمت جوانی می‌روند و دوسه نفری دست‌هایش را می‌گیرند و کشان‌کشان به سمت یکی از ماشین‌های پلیس می‌برند. نگاه‌ها به سمت جوان و پلیس می‌چرخد؛ وقت تعطیلی مدارس است و تعدادی از دانشآموزان دختر با روپوش طوسی، در ایستگاه اتوبوس منتظرند. ایستگاه اتوبوس در یکی‌دو متری هنرستان شهید صدر قرار گرفته و از همان جا لای در مدرسه باز است. زنی با لباس فرم معلم یا مدیر مدرسه به صندلی فلزی کنار در ورودی از داخل حیاط تکیه داده و مراقب است. درِ آهنی بیش از اندازه باز نشود. مرد جوانی از داخل مدرسه مدام در رفت‌وآمد است و به سمت نیروها می‌رود و بر می‌گردد و پاسخ رهگذران کنجکاو را می‌دهد:

کسی کشته شده؟

نه.

می‌گویند دو دانش‌‌آموز فوت کرده‌اند. درست است؟

کسی فوت نکرده. دو دختر بودند که یکی صرع داشت، غش کرد و دیگری از ترس، از حال رفت.

زن جوان دیگری می‌گذرد، کنجکاو می‌پرسد که امروز -سه‌شنبه – مدرسه باز بود؟ که مرد پاسخ می‌دهد: «باز بود اما دانشآموزان نیامدند.» ساعت از یک ظهر گذشته و هنوز از میان در، تعدادی از کارکنان زن در داخل مدرسه دیده می‌شوند. زنی جوان از کنار مدرسه می‌گذرد و دور از چشم ماموران از وخامت اوضاع دیروز مقابل مدرسه می‌گوید:«امروز تقریبا اوضاع آرام است، دوشنبه ساعت یک ظهر، خیلی شلوغ بود، مردم تجمع کرده بودند و شعار می‌دادند. نیروهای امنیتی ریخته بودند و با اسلحه و باتوم با مردم برخورد می‌کردند. صدای تیرهوایی می‌آمد و سروصدا خیلی زیاد شده بود. دختران جیغ می‌کشیدند و فریاد می‌‌زدند، مثل اینکه یکی از دختران مدرسه حالش بد شده بود. اما خودم ندیدم.» او هر روز ظهر دخترش را به مهدکودکی که در کنار ساختمان هنرستان شهیدصدر است، می‌برد و دو روز پیش هم با وحشت این مسیر را طی کرده:«صدای شلوغی‌ها آنقدر زیاد بود که در مهدکودک دخترم موسیقی را بسیار بلند کرده بودند تا بچه‌ها صدای بیرون را نشنوند و نترسند. البته یکی از معلمان‌شان در مسیر خانه، مورد اصابت گلوله ساچمه‌ای قرار گرفت و کمرش ضربه دید.» خانه آنها در خیابان قصرالدشت است و می‌گوید تا ساعت‌ها بعد از این ماجرا صدای آمبولانس و شلیک می‌آمد.

دو دانش‌آموز از دور به سمت خیابان کارون حرکت می‌کردند، از مقابل پلیس گذشتند و به بالای خیابان رسیدند؛ آنها دانشآموزان مدرسه دیگری در همان نزدیکی بودند با روپوش‌های سرمه‌ای و مقنعه‌های مشکی:«مدیر مدرسه یکی از بچه‌ها را به‌دلیل همراه داشتن موبایل برخورد کرده‌اند و بعد از آن بچه‌ها اعتراض کردند. مدیر هم به پلیس زنگ زده و آنها با باتوم و اسلحه به مدرسه رفتند و لباس دانشآموزان را برای پیدا کردن موبایل درآوردند.» این خلاصه روایتی است که در دو روز گذشته میان دانش‌‌آموزان و اهالی محل می‌چرخد. آنها می‌گویند دو دانش‌آموز در پی برخورد فیزیکی ماموران، به بیمارستان منتقل شده‌اند و چند نفر دیگر باتوم خورده‌اند:«روی تن دوستم که دانش‌آموز همان مدرسه است جای کبودی هست.»

وزیر آموزش‌وپرورش مسئول تمام اتفاقات است

کاظم اکرمی، وزیر پیشین آموزش‌وپرورش اما به روشی که آموزش‌وپرورش برای برخورد با دانشآموزان در پیش گرفته، انتقاد می‌‌کند. او به هم‌میهن می‌گوید مسئول تمام این اتفاقات وزیر آموزش‌وپرورش است:«تمام این اتفاقات به سیاست‌های وزارت آموزش‌وپرورش بر می‌گردد. مدیر مدرسه هیچ‌وقت نمی‌تواند سرخود و به‌طور سلیقه‌ای با دانشآموزان برخورد کند. یکی بگوید پلیس بیاید و یکی نگوید.» او شرایط موجود را خاص و ویژه می‌داند و به وزیر آموزش‌وپرورش پیشنهاد می‌دهد برای خروج از این وضعیت با جامعه‌شناسان متخصص، روانشناسان کودک و… جلساتی برگزار کند. با آنها مشورت کند و ببیند که در شرایط فعلی چه کاری انجام دهند، تا نه مشکلی برای دانشآموزان و نه برای خانواده و جامعه پیش آید. اکرمی می‌گوید باید نتیجه این جلسات به صورت بخشنامه به مدارس اعلام شود. وزیر پیشین آموزش‌وپرورش که در دوران جنگ تصدی‌گری وزارت آموزش‌وپرورش را عهده‌دار بود، می‌گوید که چنین برخوردهایی هیچ‌وقت سابقه نداشته است:«به یاد ندارم که تاکنون چنین اتفاقاتی در مدارس رخ داده باشد و مدیر با ماموران انتظامی و امنیتی برای برخورد با دانش‌‌آموزان تماس گرفته باشد. گاهی پیش آمده که معلمان تجمعی کرده باشند و نسبت به حقوق‌شان ناراضی باشند، اما با حضور وزیر آموزش‌وپرورش ماجرا مدیریت شده است. ما هیچ‌وقت شاهد چنین اتفاقاتی در مدارس نبوده‌ایم.» او درباره جزئیات آئین‌نامه‌های انضباطی مدارس و نحوه برخورد با دانشآموزان متخلف هم توضیح می‌دهد:«تا جایی که اطلاع دارم هیچ‌وقت چنین برخوردی را شاهد نبودیم و در آئین‌نامه‌های انضباطی هم چنین چیزی نیامده است. اگر درگیری پیش آید یا تخلفی کرده باشند، در نهایت آنها را صدا می‌کنند و توبیخ می‌شوند. مدرسه جای ورود ماموران امنیتی و پلیس نیست.» او می‌گوید:«از سال ۴۲ معلم بودم، اما هیچ‌وقت چنین چیزی ندیده بودم که مدیر مدرسه‌ای به گروه‌های پلیس متوسل شود.» به گفته او در چنین شرایطی، حداقل اتفاقی که برای دانشآموزان رخ می‌دهد ترس است، درحالی‌که چنین اتفاقاتی ممکن است برای گروهی از دانشآموزان مشکلات روحی و روانی شدیدتری ایجاد کند:«وزیر آموزش‌وپرورش باید در این زمینه چاره‌جویی کند. چرا که ادامه آن می‌تواند منجر شود بچه‌ها دیگر نخواهند به مدرسه بروند.»

شوک روانی به دانشآموزان

روزنامه هم میهن در ۴ آبان نوشت:

ارزیابی بیش از ۱۰۰۰ تن از متخصصان سلامت روان ایران درباره پیامدهای روانی رویکرد کنونی دستگاه‌های قضایی-انتظامی نسبت به مدارس

اتفاقاتی که در یک ماه گذشته در مدارس و دانشگاه‌های ایران افتاد بر کسی پوشیده نیست؛ اتفاقاتی که روزبه‌روز وارد مرحله جدیدی می‌شود و پرسروصداترین‌شان در مدارس است. دانشآموزان و خانواده‌های‌شان از شروع سال تحصیلی جدید نگرانند و هر روز خبر جدیدی از برخوردهای مدیران مدارس، حضور نیروهای پلیس و لباس شخصی و بدحال شدن و حتی گمانه‌ها درباره فوت تعدادی از دانشآموزان شهرهای مختلف بر اثر ضربه یا بدحالی آمده از استرس، تن آنها را می‌لرزاند.

در یک ماهی که گذشت، تعدادی از روان‌شناسان و جامعه‌شناسان درباره این موضوع هشدار داده‌اند و حالا تعداد زیادی از متخصصان سلامت روان ایران در مورد پیامدهای روانی رویکرد کنونی دستگاه‌های قضایی-انتظامی، نسبت به مدارس در این‌باره تحلیلی مفصل نوشته و آن را امضا کرده‌اند. نام امضاکنندگان این تحلیل، نزد هم‌میهن محفوظ است. خلاصه‌ای از این متن را می‌خوانید.

این تحلیل این‌گونه آغاز می‌شود: «دانشآموزان و نوجوانان، سرمایه‌های کشورند و حفظ سلامتی و امنیت‌شان به‌ویژه از لحاظ سلامت روان‌شناختی، بزرگ‌ترین وظیفه‌ مسئولان به‌خصوص متولیان آموزش‌وپرورش است. بیش از یک ماه است که روزهای ملتهبی را پشت سر می‌گذاریم. در پی اعتراضاتی که از شهریورماه ۱۴۰۱ آغاز شده، شاهد حوادث ناگواری بوده‌ایم. آن‌چه برای کودکان و نوجوانان سرزمین‌مان رخ داد، از ناگوارترین آن‌ها بود. ما جمعی از متخصصان سلامت روان در راستای مسئولیت‌پذیری اجتماعی و تعهد به سوگندی که برای ارتقای سلامت مردم- بدون بیم و مصلحت‌اندیشی و با تکیه بر وجدانیات و اخلاق- به‌عهده داریم، تحلیلی درمورد پیامدهای رویکرد کنونی دستگاه‌های قضایی- انتظامی نسبت به مدارس ارائه می‌دهیم. این گزارش نتیجه‌ ساعت‌‍‌ها بحث و بررسی کارشناسی است که با وجود اطلاعات بسیار محدود و نداشتن دسترسی به گزارش‌های مستند یا امکان بررسی‌های میدانی، تدوین شده است. با وجود همه‌ محدودیت‌ها، تلاش تدوین‌کنندگان بر رعایت انصاف و عینی‌گرایی علمی در عین شهامت و راستگویی بوده است.»

۱- یافته‌های موجود

از آغاز اعتراض‌ها از شهریورماه ۱۴۰۱ در ایران گزارشاتی نگران‌کننده مبنی بر ورود غیرقانونی نیروهای انتظامی و حمله‌ مهاجمان ناشناس به مدارس، ورود افراد غیرمسئول در نظام آموزش‌وپرورش به حریم کودکان و نوجوانان در مدرسه، ضرب‌وشتم و بازداشت دانشآموزان، استفاده از کودکان و نوجوانان به‌عنوان نیروی نظامی جهت محدودکردن اعتراضات و از همه غم‌انگیزتر، کشته شدن دانش‌‌‌‌آموزان ازجمله در مدرسه‌ شاهد در شهر اردبیل، فشار غیرقانونی به کارکنان مدارس برای ارائه‌ اطلاعات و معرفی دانشآموزان به نیروهای امنیتی و اجبار غیرقانونی دانشآموزان به شرکت در برنامه‌های فرهنگی دستوری بیان شده است. متاسفانه اطلاع‌رسانی درباره موارد فوق نه‌تنها از بیم‌ها نکاسته و تردیدها را کاهش نداده، بلکه نگرانی‌ها را دامن زده و گمانه‌زنی‌های بیشتری را باعث شده است. یافته‌های این گزارش بر اساس مستندات، مصاحبه‌ها و اخباری است که تا به‌حال از منابع خبری رسمی داخلی به‌صورت محدود در اختیار ما بوده است. مواردی که در زیر به آن اشاره می‌شود، به صورت مستند در روزنامه‌ شرق و پایگاه خبری آفتاب به نقل از روزنامه‌ هم‌میهن به ترتیب در تاریخ‌های ۱۹مهرماه و ۲۳مهرماه ۱۴۰۱ منتشر شده است.

الف) موضوع بازداشت، فرستادن دانشآموزان به کانون اصلاح و تربیت، تشکیل پرونده‌های روان‌پزشکی و روان‌شناسی، استفاده‌ غیرتخصصی و غیردقیق از تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی: روزنامه‌ هم‌میهن در گزارشی درباره‌ بازداشت دانشآموزان در اعتراضات اخیر نوشت: نیمکت‌های تعدادی از دانشآموزان حالا چندروزی می‌شود که خالی است؛ عدد هرکدام فرق می‌کند، یک هفته، دو یا سه هفته.« دو هفته پیش بود که در صفحه‌ اجتماعی روزنامه‌ هم‌میهن، گزارشی درباره‌ بازداشتی‌های زیر ۱۸سال و حقوق‌شان منتشر شد و در آن تعدادی از وکلا گفتند، افراد زیر ۱۸سال به کانون‌های اصلاح و تربیت منتقل شده‌اند و چندروز پیش، یوسف نوری، وزیر آموزش‌وپرورش بالاخره آن را تایید کرد.»

ب) تعداد بازداشتی‌ها: روزنامه‌ هم‌میهن درمورد تعداد دانشآموزان بازداشتی بیان می‌کند: «هرچند از تعداد دقیق نوجوانان بازداشتی خبر رسمی منتشرنشده، اما اطلاعات تعدادی از وکلا و بازداشت‌شدگانی که در روز‌های اخیر آزاد شده‌اند نشان می‌دهد، دانشآموزان بازداشتی کم نیستند.»

ج) برخوردار نبودن دانشآموزان بازداشتی در کانون اصلاح و تربیت از خدمات روان‌شناختی، تربیتی و آموزشی: طبق گزارش روزنامه‌ هم‌میهن، براساس اطلاعات مریم کیان‌ارثی (وکیل دادگستری که در یک ماه گذشته، موضوع دانشآموزان بازداشتی را دنبال کرده است)، از آموزش یا مشاوره‌ روانی خاصی در کانون‌های اصلاح و تربیت خبری نیست: «من دختری را در کانون تهران دیدم که در ۱۵سالگی، پدرش را کشته و بی‌سواد بود؛ یک‌سال‌ونیم از نگهداری‌اش در کانون می‌گذشت، اما هنوز بی‌سواد بود. آموزش کار‌های هنری وجود دارد، اما آن‌طور که من دیدم، آموزش خاص دیگری وجود ندارد.»

د) امنیتی کردن فضای مدرسه و تبدیل کردن آن به پادگان و جایی شبیه زندان برای کادر آموزشی: روزنامه‌ هم‌میهن شنبه ۲۳مهر گزارش کرد: «در روز‌های گذشته دستور‌های شفاهی و کتبی دیگری هم به مدیران داده شده است؛ مدیر و معاون یک‌مدرسه در تهران که نمی‌خواهند نام‌شان در گزارش بیاید به هم‌میهن می‌گویند، به آن‌ها دستور داده شده که دانشآموزان را با فاصله و یکی‌یکی از مدرسه خارج کنند تا جمع نشوند. به مسئولان مدارس گفته شده، اگر مدرسه‌ای دو در دارد، تعداد دانشآموزان را نصف کرده و از هر دو در به‌صورت تک‌تک با فاصله‌زمانی خارج کنند.»

هـ) بی‌اعتبارسازی و نادیده گرفتن هیجانات دانشآموزان و انکار رویارویی نوجوانان و کودکان با این میزان اخبار ناگوار مربوط به مرگ و کشته شدن با استفاده از راهکار سطحی پخش آهنگ شاد: براساس اخبار منتشر شده در روزنامه‌ هم‌میهن، دستور یا توصیه‌ دیگر به مدیران مدارس این بوده که زنگ‌های تفریح برای دانشآموزان، آهنگ شاد پخش کنند؛ موضوعی که موجب اعتراض تعدادی از دانشآموزان هم شده است. همچنین این روزنامه در ادامه ذکر می‌کند، مدیر یک مدرسه‌ متوسطه‌ اول دختران، در اطراف تهران که نخواست نامش در گزارش بیاید، در توضیح بیشتر به هم‌میهن می‌گوید: «در بخشنامه‌ای که به‌طور مکتوب به مدارس فرستاده شده بر هویت‌سازی برای دختران، شادسازی فضای مدرسه و… تاکید شده است. مثلا برای میلاد پیامبر(ص) اعلام شده بود، فضای مدرسه شاد شود و از موسیقی شاد هم استفاده شود. اما دو هفته پیش بود که به‌طور ناگهانی جلسه‌ای برگزار و در آن اعلام شد قبل از این‌که آن‌ها اطلاع دهند، ما زودتر مشکلات را گزارش دهیم.»

و) استفاده از نیروهای امنیتی بسیجی و وارد کردن آن‌ها در داخل مدرسه و ایجاد جو امنیتی در مدارس: مدیر مدرسه‌ دیگری به هم‌میهن می‌گوید، گاه برای کلاس‌هایی که در ساعاتی معلم نداشته‌اند، از نیرو‌های خارج مدرسه که عموما از بسیج معرفی می‌شوند، استفاده می‌شود تا با دانشآموزان در کلاس‌ها صحبت کنند: «در جلسه‌ مدیران منطقه به ما گفتند بچه‌ها را در حیاط مدارس جمع کنید و ارشادشان کنید. از ما خواسته‌اند جلسات مرتب با خانواده‌ها داشته باشیم.»

مدیر مدرسه‌ دیگری بیان کرده است: «به ما اعلام شد، استفاده از تلفن همراه از سوی دانشآموزان به‌شدت کنترل شود، میزان گشتن کیف بچه‌ها و بازرسی بدنی، مورد توجه قرار گیرد. از افرادی مثل نیرو‌های بسیج برای توضیح وضعیت فعلی با محوریت پدافند غیرعامل استفاده شود.»

ز) فشار وارد کردن به مدیران مدرسه از مسئولان بالادستی برای اعمال قدرت و به اجرا در آوردن تدابیر امنیتی و ایجاد فضای ناامن در مدارس برای دانشآموزان، معلمان، مدیران و والدین: مدیر این مدرسه تاکید می‌کند، این جلسه‌ها یا تلفنی بوده یا حضوری و توضیح داده شده، در پی فشار‌هایی که از نهاد‌های بالادستی به آن‌ها شده، این جلسات برگزار می‌شود: «تمام این موارد به صورت تک به تک به مدیران اعلام شد و در این مدت مدیران زیادی به حراست آموزش‌وپرورش فراخوانده شده‌اند. حتی مرا چندین بار خواسته‌اند، درحالی‌که مدرسه ما خیلی آرام است و اتفاقی رخ نداده. اما فشار‌ها را خیلی زیاد کرده‌اند. درکنار آن هم گزارش‌های نادرست زیادی به حراست می‌شود و فضای ناامن اجتماعی در مدارس شکل گرفته است. دیگر نمی‌توان به کسی اعتماد کرد.»

ح) استفاده از نیروهای انتظامی و لباس شخصی‌ها در اطراف فضای مدرسه برای ایجاد فضای امنیتی: مدیر مدرسه‌ای به‌نقل از روزنامه‌ هم‌میهن با اشاره به صحبت‌های اخیر وزیر آموزش‌وپرورش درباره‌ بازداشت تعدادی از دانشآموزان می‌گوید، از مدیران برخی مدارس شنیده که نیرو‌های امنیتی وارد مدرسه شده‌اند و برخی دانشآموزان را از داخل مدرسه برده‌اند. مشخص هم نیست این دانشآموزان به‌عنوان خاطی، چطور شناسایی شده‌اند. در این مدت هم افراد زیادی مثل نیرو‌های انتظامی و لباس‌شخصی‌ها در مقابل مدارس دیده می‌شوند و در مسیر رفت‌وآمد دانشآموزان و کادر مدرسه آن‌ها را دیده‌اند: «غیر از پدر و مادران، افراد زیادی مقابل مدارس می‌ایستند. بعید می‌دانم این خواسته‌ آموزش‌وپرورش باشد.»

۲- تحلیل آثار ناگوار خشونت بر نهاد مدرسه و جمعیت دانش‌آموزی ایران

ما به اقتضای حرفه و دانش خود هرگونه خشونت و رفتار غیرقانونی با نوجوانان (چه در خیابان، چه در مدرسه یا فضای اطراف مدرسه) را موجب آثار مخرب روانی شدیدی در کوتاه‌مدت و بلند‌مدت برای دانشآموزان می‌دانیم، آثاری که به سادگی قابل‌جبران نخواهد بود. امیدواریم این هشدار روشن شنیده شده و چون دیگر انذارها نادیده گرفته نشود. ازجمله خطرهایی که چنین برخوردهایی برای نهاد آموزش‌و‌پرورش، مدرسه و دانشآموزان در پی خواهد داشت عبارتند از:

الف) مسـئله‌ اعتماد: این اتفاقات برای دانشآموزان حامل این پیام است که نظام آموزشی و متولیان امر تعلیم و تربیت، قابل اعتماد نیستند. فضای مدرسه باید برای کودکان و نوجوانان، فضایی امن و آرام باشد و از دست رفتن این اعتماد، آن‌ها را به نظام آموزش‌وپرورش که قرار است در امر تربیت و آموزش تلاش کنند، همچنین به نیروهای انتظامی که قرار است حافظان امنیت جانی شهروندان باشند، بدبین و بی‌اعتماد کند. آموزش، رشد تحصیلی و شکوفایی در فضایی ناامن، توأم با فضای ترس و بی‌اعتمادی قطعا امکان‌پذیر نخواهد بود.

ب) تاثیرات خشونت و پرخاشگری بر نوجوانان، حداقل از دو بُعد آشکارا قابل بررسی و آثار آن نگران‌کننده است:

۱- از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی، فرد از طریق تجربه و مشاهده‌ پرخاشگری و رفتار خشونت‌آمیز دیگران، رفتار پرخاشگرانه و خشن را کسب می‌کند؛ رویارویی کودکان و نوجوانان با انواع خشونت‌ها و رفتارهای پرخاشگرانه یا حتی تماشای آن در شرایط کنونی جامعه، باعث یادگیری مشاهده‌ای پرخاشگری و تمایل به تکرار این نوع رفتارها در آن‌ها می‌شود که قطعا در درازمدت نه‌تنها تبعات سنگین و نگران‌کننده‌ای برای خود دانشآموزان دربردارد، بلکه برای جامعه نیز از جنبه‌های مختلف هزینه‌های سنگین در پی خواهد داشت.

۲- پرخاشگری و خشونت، همواره پرخاشگری و خشونت می‌آورد. یکی از قوی‌ترین محرک‌هایی که منجر به پرخاشگری می‌شود، برتری‌نمایی یعنی نشان دادن تکبر و کوچک شمرده‌شدن از سوی دیگران است. برخوردهای صرفا پلیسی و تنبیهی با افراد، چیزی جز دامن‌زدن به خشم و رفتارهای مقابله‌جویانه در پی نخواهد داشت. ا‌ین‌گونه برخوردها با کودکان و نوجوانان فقط واکنش پرخاشگرانه‌ آن‌ها را در زمان کنونی یا آینده افزایش می‌دهد.

ج) مسـئله‌ تروما: نوجوانانی که خودشان به‌طور مستقیم مورد خشونت قرار گرفتند یا نوجوانانی که ناظر خشونت بودند، می‌توانند دچار اختلال‌استرس پس از سانحه (PTSD) بشوند. تروما برای افراد می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد اما مسئله‌ واضح این است که رویارویی با این حجم از اخبار ناگوار مرگ و رفتارهای خشونت‌بار ازطریق رسانه‌ها، صرف‌نظر از این‌که خودشان به‌طور مستقیم با آن روبه‌رو شده باشند یا نه، برای کودکان و نوجوانان می‌تواند فراتر از تحمل روانی‌شان باشد و احساس عمیق درماندگی و خارج از کنترل بودن همه‌چیز، عدم تمرکز، مشکل خواب، استرس، فشار، اضطراب، خشم، احساس گناه، ترس و وحشت زیادی به‌بارآورد که گاه تا مدت‌ها می‌تواند عملکرد روانی، شناختی، هیجانی، اجتماعی و تحصیلی آن‌ها را مختل کند.

د) مسـئله‌ افسردگی: طبق الگوی عمومی روان‌شناختی، ناکامی و ناتوانی در ابراز عاملیت و فاعلیت، می‌تواند منجر به احساس افسردگی شود. باتوجه به این‌که مسیرهای اعتراض قانونی نوجوانان در حال حاضر با مخالفت جدی پاسخ داده شده است، درنتیجه نوجوانان راه اعتراضی ندارند و بسیار احتمال دارد اگر برای این گروه تمهیدات مناسبی برای ابراز مخالفت و شنیدن مطالبات، نیازها و خواسته‌های‌شان فراهم نشود، دچار یأس، ناکامی، دلسردی از اوضاع کنونی و آینده‌ زندگی در ایران، احساس بی‌تعلقی به وطن و احساس عمیق افسردگی شوند.

۳- انتظارات از مقامات مسئول

۱- نظام آموزش‌وپرورش باید به‌حکم وظیفه‌ خود از قدرتش در جهت ایجاد فضای امن و گفت‌وگومحور برای دانشآموزان و والدین آن‌ها استفاده کند، از سلامت روان کودکان و نوجوانان مراقبت کند، تا در این شرایط پرآشوب دانشآموزان که آینده‌سازان این کشورند، آسیب کمتری ببینند و در محیطی امن، حامی و دربرگیرنده، به تحصیل و رشد استعدادهای‌شان بپردازند؛ انتظار نمی‌رود برای فضای مدرسه هم -که جایی شبیه نهاد خانواده برای تربیت محسوب می‌شود- همان تدابیر امنیتی‌ای اتخاذ شود که در بخش‌های دیگر به‌کار رفته است.

۲- جای نوجوان معترض نه بازداشتگاه است، نه کانون اصلاح و تربیت. ضمن این‌که استفاده از برچسب‌هایی مانند «ضداجتماعی» که ازسوی وزیر آموزش‌وپرورش مطرح شد، نیاز به بررسی تخصصی از سوی روان‌شناسان و روان‌پزشکانی دارد که از جایگاه و صلاحیت تشخیص‌گذاری و درمان روان‌شناختی برخوردارند. این نوع استفاده‌ها نه‌تنها نادرست و غیرعلمی است بلکه جامعه را ملتهب و پُرتنش می‌کند و ترس و بی‌اعتمادی کودکان و نوجوانان و خانواده‌ها را از نظام آموزشی دوچندان می‌کند. تنبیه، فشار، رعب و وحشت و برچسب زدن در تضاد با تعلیم و تربیت است.

۳- رویکرد آموزش‌وپرورش در قبال دانشآموزان و نوجوانان در این ایام سخت، جداً نگران‌کننده است. انتظار می‌رود نظام آموزش‌وپرورش با احترام به اصل ۲۷ قانون اساسی از حق اعتراض دانشآموزان حمایت کند و بستری را برای شنیدن اعتراضات و مطالبات آنان فراهم کند. همچنین با استناد به مواد ۱۲، ۱۴، ۱۵، ۳۲، ۳۷، ۳۸ و ۴۰ کنوانسیون جهانی حقوق کودک، قانون حقوق کودک مصوب سال ۱۳۹۹ و نیز قانون فضاهای آموزشی مصوب سال ۱۴۰۰ و قانون مدنی درباره شرایط دستگیری افراد زیر سن قانونی، هر نوع قانون‌شکنی و اعمال‌خشونت نسبت به کودکان و نوجوانان در مدارس و فضاهای آموزشی نامناسب و خسارت‌بار است.

۴- پیشنهاداتی برای ترمیم بی‌اعتمادی

۱- آزاد شدن فوری دانشآموزان بازداشتی و بازگشت آنان به آغوش امن خانواده‌های‌شان

۲- ارائه‌ آمار و اطلاعات دقیق از تمام کودکان و نوجوانان بازداشت‌شده و آن‌هایی که به کانون اصلاح و تربیت ارجاع شدند به‌صورت عمومی و توضیح در مورد وضعیت کنونی آنان

۳- ارائه‌ گزارش شفاف در مورد تعداد دانشآموزان جان‌باخته در جریان اعتراضات و حمله نیروهای انتظامی رسمی و مهاجمان ناشناس

۴-اقدام جدی در جهت رسیدگی قضایی به ورود غیرقانونی نیروی انتظامی و مهاجمان ناشناس به مدارس و بازداشت دانشآموزان

۵- تعهد به حفظ امنیت دانشآموزان و ممانعت جدی از ورود نیروی‌های انتظامی و امنیتی به مدارس یا حتی اطراف مدارس در تمام شرایط و فراهم‌آوردن فضایی امن و قابل اعتماد برای رابطه دانشآموزان و معلمان بدون ترس و وحشت از پیگیری‌های سیاسی

۶- فراهم کردن پل ارتباطی‌ای بین روان‌شناسان مستقل و کادر آموزشی مدارس برای برنامه‌ریزی‌های بهداشت روان در مدارس و نیز تشکیل هیئت‌مستقلی از روان‌شناسان در وزارت آموزش‌وپرورش با داشتن قدرت اجرایی کافی برای نظارت بر روند کار.

۷- به‌رسمیت شناختن نیاز دا‌نش‌آموزان به آزادی‌بیان و حق اعتراض و ایجاد بستر مناسب جهت گفت‌وگوی آزادانه. پیشنهاد می‌کنیم برخی از ساعات درسی دانشآموزان می‌تواند به گفت‌وشنود درباره‌ خواسته‌ها و احساسات آنان و تاثیرات این وقایع بر زندگی‌شان اختصاص پیدا کند.

پلیس یا پلیس نما

دو شنبه ۹ آبان شادی مکی در روزنامه هم میهن نوشت:

انتشار تصاویری درباره افرادی که با لباس نیروهای یگان ویژه دست به رفتارهای تخریب‌گرانه و رعب‌آور می‌زدند موجب شد، یک فعال رسانه‌ای در توئیتی این افراد را پلیسنماهایی بخواند که هدف‌شان کشته‌سازی است. اگرچه پیگیری‌های‌ هم‌میهن درباره این ادعا نتیجه‌بخش نبوده است، اما کارشناسان حوزه انتظامی و قضایی در واکنش به این موضوع ضمن تاکید بر ضرورت رفتار پلیس بر مبنای قانون، خواستار رسیدگی سریع به این موضوع شدند زیرا هرگونه تاخیر در این‌باره علاوه بر خدشه‌دار کردن اعتبار پلیس‌، فضای سوءاستفاده از لباس پلیس را برای افراد خاطی فراهم می‌سازد.

با شروع اعتراضات پس از درگذشت مهسا امینی، تصاویر و فیلم‌هایی از این اعتراضات در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. انتشار این تصاویر و رفتارهای سوال‌برانگیز برخورد با افرادی که در این اعتراضات حضور داشتند، از همان ابتدا با واکنش‌هایی از سوی مردم همراه بود؛ به‌طوری‌که در یک مورد پلیس ناچار به انتشار اطلاعیه‌ای درباره فیلم منتشرشده، شد. در این بین تصاویری از برخوردهای شدیدتر نیروهای امنیتی با معترضان منتشر شد، اما این‌بار به‌جای نهادهای مسئول، یک فعال رسانه‌ای در توئیتر درباره آن توضیحی منتشر کرد که قابل تامل و تعمق است. برخی از تصاویر منتشرشده حاوی صحنه‌هایی از رفتارهای عجیب و خشن افرادی است که لباس‌ ماموران یگان ویژه یا نیروی انتظامی را بر تن دارند و با در دست داشتن امکانات این نیرو مانند باتوم و… دست به تخریب اموال شهروندان می‌زنند. شکستن شیشه‌ خودروها، ‌منازل و مغازه‌ها و در مواردی به کار بردن الفاظ توهین‌آمیز علیه برخی افراد نمونه‌ای از این رفتارها هستند که بیش از آنکه به ایجاد آرامش در جامعه کمک کند، تاثیر منفی روانی‌ای بر شهروندان داشته و احساساتی مانند عصبانیت، وحشت و ناامنی را در میان شهروندان ایجاد می‌کند. ۲۰ مهرماه سردار اشتری، فرمانده کل نیروی انتظامی کشور گفته بود: «در روزهای اخیر افرادی را دستگیر کردیم که در نقش پلیس اقدام به تیراندازی در بین جمعیت می‌کردند؛ این افراد از سوی گروه‌های ضدانقلاب خط می‌گرفتند.»

این روزها اما تصاویری منتشر شده است که براساس آن تعدادی از همین افراد وارد یک کوچه شده و با باتوم به در خانه‌های مردم می‌کوبند و حتی یکی از آنها از دیوار خانه‌ای بالا می‌رود. دانیال معمار، سردبیر روزنامه همشهری با انتشار عکسی از این ویدئو در توئیتی نوشت: «پلیس چندهفته قبل اعلام کرد که مواظب اراذل پلیسنما باشید. حالا فیلم این اشرار منتشر شده است. نهادهای امنیتی به‌دنبال آنها هستند، اما مواظب باشید؛ ماموریت آنها تخریب و کشته‌سازی است و محدودیتی در خشونت ندارند.» با این حال تصاویر متعدد منتشرشده از این افراد که با برتن داشتن لباس‌های یگان ویژه در بحبوحه اعتراضات رفتارهایی بروز می‌دهند که باعث گلایه شهروندان می‌شود، این سوال را ایجاد می‌کند که آیا نیروهای رسمی پلیس در زمان اعتراضات اجازه چنین رفتارهایی دارند؟ اگر هم این افراد، به‌واقع، پلیسنما هستند چرا سایر ماموران نیروی انتظامی که در گروه‌های بزرگ در خیابان حضور دارند، در مقابل آسیب‌های این افراد از شهروندان حمایت نمی‌کنند. با این حال تاکنون پلیس موضعی رسمی در برابر رفتارهای خشن این افراد نشان نداده است. خبرنگار هم‌میهن البته در تماس با مرکز اطلاع‌رسانی پلیس پایتخت درباره تصاویر اخیرا منتشرشده و نسبت دادن این افراد به پلیس سوال کرد و قرار شد که در این‌باره تحقیق شود. البته تا لحظه نوشتن این گزارش پاسخی به سوالات هم‌میهن داده نشده است. با این حال این‌بار شهروندان هستند که از پلیس انتظار دارند که با این افراد اعم از مامور خاطی یا پلیسنما برخورد کرده و مراتب را به آنها گزارش کنند.

پلیس به مستندات توجه کند

احمد علیرضابیگی، رئیس پیشین پلیس راهنمایی و رانندگی کشور، فرمانده انتظامی پیشین استان‌های آذربایجان شرقی، فارس و اصفهان و عضو فعلی کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس در این‌باره به هم‌میهن گفت: «ممکن است امکان دسترسی به لباس نیروی انتظامی برای افراد خاطی وجود داشته باشد، اما اینکه آنها بتوانند به چنین اراده‌ای دست پیدا کنند که دست به چنین اقداماتی بزنند، تقریبا نمی‌تواند عینیت داشته باشد. اگر بخواهیم بگوییم این اقدامات با مستنداتی که ارائه می‌شود، توسط نیروی انتظامی صورت نگرفته است و این افراد صرفا در لباس یگان ویژه دست به چنین رفتارهایی زده‌اند، باید از جانب یگان ویژه و نیروی انتظامی یک کنکاش و تأمل اساسی صورت بگیرد. خیلی زود باید شاهد دستگیری‌ افرادی باشیم که دست به چنین اقداماتی زده‌اند.» او در پاسخ به این سوال که بارها تصاویری از برخورد خشن افرادی با لباس نیروی انتظامی و یگان ویژه با مردم و اموال شهروندان منتشر شده است، چگونه این افراد می‌توانند در ملاءعام و با لباس نیروی انتظامی دست به چنین اقداماتی بزنند و برخوردی هم با آنها نشود، اظهار کرد: «نیروی انتظامی حتما باید از چنین مستنداتی استقبال کند. نیروی انتظامی به‌هیچ‌عنوان نمی‌خواهد ماموران‌اش مرتکب چنین رفتارها و خطاهایی شوند. اصل بر این است که رفتار و اقدام نیروی انتظامی بر مبنای قانون است و قانون هم چنین اختیاری را به این نیرو نداده است. بنابراین اگر افرادی در لباس نیروی انتظامی یا به‌عنوان مامور این نیرو مرتکب تخلفاتی شده باشند، حتما باید سازمان نیروی انتظامی ضمن استقبال از مستنداتی که در این رابطه ارائه می‌شود، موضوع را بررسی و اعلام کند که این افراد اشراری هستند که لباس نیروی انتظامی را بر تن کرده‌اند یا پرسنل خاطی این نیرو بوده‌اند. به فرض محال اگر نیروی انتظامی نیز دارای چنین اراده‌ای نبوده باشد، دستگاه‌های ناظر بر رفتار نیروی انتظامی نیز باید به این مستندات و مدارک توجه کنند. مجلس باید در چنین مواردی تحقیق کرده و مدارک و اسناد را مورد راستی‌آزمایی قرار بدهد و نتایج آن را مبنای تصمیم‌گیری‌های بعدی خود قرار بدهد.» فرمانده پیشین پلیس راهور کشور تاکید کرد: «نیروی انتظامی در راستای دفاع از اعتبار خود حتما باید به این موضوع با دقت رسیدگی کرده و مراتب را به مردم اعلام کند و تا زمانی که این اتفاق نیفتد، این علامت سوال درباره رفتار نیروی انتظامی در اذهان مردم وجود خواهد داشت.»

پلیس به مردم گزارش بدهد

عثمان مزین، وکیل دادگستری درباره این مسئله به هم‌میهن گفت: «صرفا قضات دستگاه قضایی مانند دادستان، قاضی، بازپرس یا دادیار می‌توانند دستورات قضایی صادر کنند. در کنار قضات هم ضابطین دادگستری را داریم که بازوی اجرایی قضات هستند. این افراد ماموران انتظامی هستند که تحت نظارت و تعلیمات دادستان در راستای کشف جرم و جمع‌آوری آثار، علائم و ادله وقوع جرم انجام‌وظیفه می‌کنند. مسئولیت اقدامات این ماموران برعهده دادستان است. ماموران انتظامی اعم از درجه‌داران، افسران و فرماندهان، ضابطین عام هستند که آموزش‌های لازم را می‌بینند و ضمن بر تن کردن لباس خاص خود، تحت نظارت و دستور دادستان انجام‌وظیفه می‌کنند. علت اصلی اینکه ضابطین عام دارای لباس و علامت مشخص نظامی هستند، این است که بتوان آنها را تشخیص داد.» او ادامه داد: «علاوه بر ضابطین عام، در ماده ۲۹ آئین دادرسی کیفری به ضابطین خاص اشاره شده است. این افراد روسا، معاونان، ماموران زندان، ماموران وزارت اطلاعات، ماموران نیروی مقاومت بسیج، سپاه و سایر نیروهای مسلح را شامل می‌شوند که برخی از وظایف خاص ضابطین به آنها محول می‌شود. این افراد وقتی ضابط محسوب می‌شوند که مقام قضایی وظیفه‌ای را به آنها محول کند. مثلا دادستان به مامور وزارت اطلاعات دستور بدهد که در محلی خاص تحقیق کند یا شخص خاصی را دستگیر کند. ضابطین و به‌ویژه ضابطین خاص باید مورد اعتماد بوده و آموزش‌های لازم را گذرانده باشند و دارای کارت ویژه ضابطین دادگستری باشند. دستورات خطاب به این افراد نیز باید کتبی باشد و نمی‌توانند به‌صورت شفاهی به آنها دستور بدهند.» این حقوقدان عنوان کرد: «حتی اگر افرادی به‌دنبال فراخوان سازمان‌هایی مانند نیروی مقاومت بسیج یا نیروی انتظامی و با لباس خاصی که این سازمان‌ها در اختیارشان قرار می‌دهند، در خیابان‌ها حضور داشته باشند و اقدام به پرتاب گاز اشک‌آور، زدن مردم با باتوم و… کنند، باز هم این افراد ضابط عام نیستند. به همین دلیل ارتکاب این اعمال توسط آنها امکان تعقیب، ‌پیگیری و مجازات را دارد. از همه مهم‌تر ماده ۱۲۶ قانون جرائم نیروهای مسلح است. در این ماده سوءاستفاده از علائم، نشان‌ها و لباس نیروی انتظامی توسط قانون‌‌گذار جرم‌انگاری شده است و در دادسرای نظامی هم مورد تعقیب قرار می‌گیرد. مانند فردی که نظامی نیست، اما لباس نظامی‌ها را بر تن می‌کند یا فرد نظامی که برای انجام امور شخصی خود از این لباس استفاده کند.» مزین تاکید می‌کند: «اگر افرادی که در اعتراضات اخیر دست به تخریب اموال شهروندان می‌زنند یا با آنها برخورد می‌کنند، نظامی نیستند، حق پوشیدن لباس نظامی را نیز ندارند اما چون لباس نظامی بر تن کرده‌اند، می‌توان آنها را به اتهام سوءاستفاده از علائم، ‌نشانه‌ها و البسه نظامی تحت تعقیب قضایی قرار داد. اگر بگوییم این افراد ضابط خاص هستند و مقام قضایی به آنها اموراتی را محول کرده است، بازهم این افراد حق پوشیدن لباس نظامی را ندارند. لباس نظامی صرفا و به‌طور خاص توسط نظامیان باید پوشیده شود. این لباس تکالیف و حقوقی را برای افراد ایجاد می‌کند؛ به همین دلیل هم تنها نظامیان رسمی حق برتن کردن آن را دارند. هر فرد نظامی هم باید لباس مرتبط با ارگان متبوع خود را به تن کند.»

این حقوقدان عنوان کرد: «به نظر می‌رسد جرائمی که افرادی در لباس نیروی انتظامی مرتکب می‌شوند، در یک ماه اخیر زیاد شده است. تصاویر و ادله این رفتارها نیز موجود است و قابلیت انکار ندارد. این رفتارها می‌تواند موجب خدشه به جایگاه قانونی نیروی انتظامی شود. با این حال تاکنون گزارشی درباره نحوه برخورد با این افراد و‌ مجازات آنان منتشر نشده است.» این وکیل دادگستری با بیان اینکه اگر این افراد نظامی باشند، بالطبع باید آن یگان، رسته و فرماندهی نسبت به آنها اعلام جرم کرده و به دادسرای نظامی تحویل دهد، اظهار کرد: «اگر این افراد نظامی نیستند اما لباس نظامی پوشیده‌اند، مجازات‌شان سنگین‌تر است و باید به دو اتهام تخریب و سوءاستفاده از علائم و نشانه‌های نظامی تحت تعقیب قرار بگیرند. نیروی انتظامی نباید به افراد تحت مسئولیت خود اجازه بدهد که مرتکب اعمال شنیع و مجرمانه بشوند. اما اگر این افراد اراذل و اوباش هستند، نیروی انتظامی که مسئول حراست از جایگاه این لباس است، باید آنها را تحت تعقیب قرار دهد. در هر دو حالت تعقیب و پیگیری آنها برعهده دادستان و نیروی نظامی است که افراد متخلف لباس آن را بر تن کرده‌اند. اینکه تاکنون هیچ‌یک از این افراد تحت تعقیب قرار نگرفته‌اند و به افکار عمومی معرفی نشده‌اند، ممکن است این‌گونه تلقی شود که نیروی انتظامی هیچ اراده‌ای برای محاکمه بانیان این اعمال ندارد.» این حقوقدان درپاسخ به این سوال که آیا این جمله که با خاطیان برخورد می‌شود کافی است یا اینکه نیروی انتظامی براساس قوانین وظیفه دارد درباره نحوه برخورد با ماموران متخلف نیز توضیح بدهد؟ گفت: «نیروی انتظامی سازمانی عمومی است که پشتوانه آن اعتماد مردم است، بنابراین برای جلوگیری از خدشه وارد شدن به پشتوانه خود مکلف است در صورت کشف یا شناسایی تخلف ماموران خود، موضوع را به افکار عمومی گزارش بدهد و از دو طریق موضوع را تعقیب کند،؛ یکی نظارت و بازرسی نیروی انتظامی که مجازات‌های داخلی را اعمال می‌کند و در مرحله بعد معرفی مامور متخلف یا مجرم به دادسرای نظامی برای تعیین مجازات. تخریب اموال عمومی، تخریب اموال شهروندان، شکنجه و اذیت و آزار و ضرب و جرح عمدی آنها، استفاده از الفاظ رکیک نسبت به شهروندان و ورود به عنف به منزل و مأمن مردم به دلیل دارا بودن جنبه عمومی و به‌صرف وجود فیلم‌ها و تصاویر‌ها باید مورد بررسی قرار گرفته و مامور یا مامورنمای خاطی تحت تعقیب قرار بگیرد.»

یک شنبه ۲۴ مهر نسترن فرخه در روزنامه شرق نوشت:

وقت ملاقات حضوری به بازداشتی ها بدهید


نسترن فرخه: پرونده های بســیاری از بازداشتی های اخیر، با چالش های متفاوتی روبه رو اســت. زهرا و هدی توحید و علیرضا خوشبخت، همسر زهرا، فعال های سیاسی و مدنی، از بازداشــتی های این روزها هستند که طبق گفت وگوی علی توحیدی، برادر هدی و زهرا، با «شــرق»، این افراد در چند مدت اخیر نه تنها فعالیت غیر قانونی نداشته اند، بلکه به طور کلی فعالیت خاصی هم نداشته اند.
علیرضا خوشبخت، زهرا و هدی توحیدی از نخستین کسانی بودند که پس از اتفاق های هفته های اخیر توسط نهاد های امنیتی دستگیر شدند. علی توحیدی در رابطه با وضعیت این ســه نفر از اعضای خانواده خود، به «شرق» می گوید: روند پرونده در درجه اول به این
شــکل بود که بعد از تفهیم اتهام بچه ها، به آنها گفته شده بوده بازداشت موقت ۱۰ روزه دارند، اما این قرار در حال تمدید اســت و تا امروز ۲۵ روز اســت که در بازداشــت هستند.


نکته دیگر این اســت که من با هدی در یک خانــه زندگی می کنم و از تمام رفت و آمدها و کارهای خواهرم با خبر بودم. به عنوان نزدیک ترین فرد به هدی، بعد از همســرش و طبق ارتباطــی که در خانواده با هم داریم، در واقع از تمــام فعالیت های هم با خبر بودیم. این بچه ها در چند وقت اخیر نه تنها فعالیت غیرقانونی نداشته اند، بلکه به طور کلی فعالیت خاصی هم نداشتند.


برادر زهرا و هدی توحیدی ادامه می دهد: با توجه به اینکه بازداشــت ۱۰ روزه در حال تمدید است، زمانی که وارد خانه شدند، گفته بودند برای پاره ای از توضیحات بچه ها بروند و بعد هم به خانه برمی گردند. اما در مکالمه اولیه علیرضا با ما، گفته بود بازداشت ۱۰ روزه
صادر شده است. همان موقع برداشت ما این بود که احتماال به خاطر اعتراضاتی که اتفاق افتاده، شاید به تصور خود نهادهای امنیتی می خواهند پیشگیری کنند. اما وقتی این قضیه تمدید می شود، برای ما هم عجیب است؛ چون این بچه ها کار خاصی هم نمی کردند.
توحیدی اضافه می کند: نه تنها برای خانواده خودم، بلکه برای همه دوستانشــان هم سؤال است که چرا این مسئله دارد ادامه پیدا می کند؟ در مکالمه آخری که علیرضا داشته، گفته هنوز بازجویی می شود و احتماال زهرا و هدی هم بازجویی می شوند. در کل این اتفاق
جدای از اینکه عجیب اســت، برای ما نگران کننده هم هســت. متأسفانه تا الان وکیل به پرونده دسترسی نداشته و طبق صحبت هایشان هنوز امکان ورود به دادسرا و دسترسی به پرونــده را پیدا نکرده اند، در حالی که زهرا در مکالماتش می گوید به وکیل بگویید دنبال کار من باشد و این بسیار نگران کننده است؛ چون وقتی ما بیرون از زندان هستیم، اطلاع کاملی از وضعیت آنان نداریم و نگران هستیم و وقتی در داخل زندان باشیم، این نگرانی چند برابر می شود. این پازل ها را که کنار هم می گذاریم، مثال زهرا می گوید وکیل دنبال کار من باشد،
در صورتی که امکان دسترسی به وکیل نمی دهند، همه اینها باعث نگرانی ما شده است. برادر این افراد اضافه می کند: واقعیت این اســت که همه آشنایان این افراد در حیرت هســتند که چرا این ســه نفر؟ این افراد که اصال رادیکال نبودنــد، حتی تفکر ضد خیابان
داشتند که خیابان تنها راه حل نیست، بلکه می تواند مخرب هم باشد. واقعا چرا بازداشت این بچه ها این قدر زمان برده اســت؟ در تماسی که علیرضا با مادرش داشته، گفته تفهیم اتهام شده و آن هم اجتماع و تبانی و اختالل در نظم عمومی بوده است، اما هر فردی که
با علیرضا آشنا باشــد از این تفهیم خنده اش می گیرد. به قول پدرم این فرد سه صبح هم در یک خیابان خلوت، پشــت چراغ قرمز می ایستد، چنین آدمی با وجود تفسیر خودشان، چطور باعث اختالل در نظم عمومی شده؟ در هر حال این تفهیم اتهام نگران کننده است.
توحیدی می گوید: الان ۱۰ روز اســت هدی تماس نداشته است. ایشان داروی خاصی مصرف نمی کند، اما همین داروهای ضد اضطراب و افســردگی اســت که قطع آن باعث بروز نشــانه ها می شــود و در تماس تلفنی گفته یک قلم از داروها را دریافت نمی کند که
ما نمی دانیم کدام اســت. این عدم اطالع درست از وضعیت بچه ها باعث نگرانی ماست.


تمام کارهای این بچه ها در بستر قانون و کامال شفاف بوده است. مثال نه با اکانت فیک کار می کردند و نه اصلا اهل چنین چیزی بودند. تمام نقدهایشــان را دلسوزانه بیان می کردند. اصلاح طلب هایی بودند که با دغدغه اصلاح مشکالت فعالیت می کردند. ما یک خانواده شهید هستیم. مثال دلسوزی فردی مثل مادربزرگم برای این انقالب را فقط خودش می داند اما این روزها شرایط را به شکلی کرده اند که ایشان با هر تأخیر من به خانه حالش بسیار بد می شود. واقعا حق این خانواده و این بچه ها چنین چیزی نیست. حداقل ملاقات حضوری بدهند تا مقدار اندکی از نگرانی این خانواده کم شود. الان هم زمان دفاعیه خواهرم زهرانزدیک اســت و برای این موقعیت زحمت فراوان کشــیده است و باید امکانی برای اینکه
بتواند کارهایش را انجام دهد، فراهم کنند.

مراسم چهلم مهسا امینی برگزار شد

روزنامه شرق در ۵ آبان نوشت:

مراســم چهلمیــن روز درگذشــت مهســا امینــی، دختــر ۲۲ســالهای کــه پس از بازداشــت گشــت ارشــاد و انتقال به
بیمارســتان جان سپرد، دیروز در سقز با حضور بسیاری از مردم سقز و شــهرهای اطراف برگزار شد و همزمان برخی از شهرها
از جمله تهران شاهد ادامه اعتراضات به مرگ این دختر جوان و رفتار گشــت ارشــاد بود. طبق گزارش خبرنگار »شــرق« جو
ســنگینی از ابتدای صبح بر تهران حاکــم بود که درگیری میان مردم و نیروهای پلیس از ظهر دیروز به صورت پراکنده در نقاط
مختلف ادامه داشــت و با تاریکشدن هوا شدت گرفت. در این بین تجمع پزشکان در مقابل سازمان نظام پزشکی تهران بنا بر
آنچه از تصاویر منتشرشده به دست میآید، با برخورد مأموران همراه شــد که در نهایت قائممقام سازمان نظام پزشکی تهران
در واکنــش به ایــن حمله و آنچه او »تعدی به ســازمان نظام پزشــکی« خواند، اســتعفا داد. محمد رازی، قائممقام سازمان
نظام پزشــکی تهران از بازداشت یکی از پزشکان و »توهین« به او و رئیس سازمان نظام پزشکی خبر داد.
قائممقام سازمان نظام پزشکی تهران گفت: »نه تنها اجازه برگزاری تجمع را ندادند بلکه درهای ســازمان نظام پزشکی را
بسته و اجازه ورود هم به پزشکان ندادند«.
به گفتــه رازی، مأموران در پاســخ به درخواســت او برای آزادی یکی از پزشکان بازداشتشده به او »بیاحترامی« کرده و
همچنین به موید علویان صدر، رئیس نظام پزشــکی تهران هم »اسائه ادب« کردند.


دیروز برخالف آنچه که شــایعه شده بود قرار نیست مراسم چهلم مهســا امینی از ســوی خانواده برگزار شود، مراسمی با
حضور بسیاری از همشهریان او برپا شد. به گزارش ایسنا نزدیک به ۱۰ هزار نفر در مراســم چهلمین روز درگذشت مهسا امینی
شرکت کردند. البته فارس تعداد حاضران در مراسم را دو هزار نفــر تخمین زده بود. این جمعیت حاضر در مراســم چهلمین
روز درگذشــت مهســا امینی بعد از پایان مراسم در آرامستان، به سمت شهر ســقز و منازل خود حرکت کردند، اما طی مسیر
بازگشــت به واســطه تحرکات برخی از آنها و استقرارشان در خیابانهای شهر، فضا کمی ملتهب شد.

بــه گزارش ایســنا، از صبح دیروز همزمان بــا چهلمین روز درگذشــت مهســا امینی مردم ســقز و شــهرهای اطــراف در
جمعیتی که در حالــت حداکثری نزدیک به ۱۰ هزار نفر برآورد میشد، به ســمت محل دفن وی در آرامســتان آیچی حرکت کردنــد، حضــور ایــن جمعیت در مراســم از ســوی نیروهای انتظامی حاضر در محل و معابر شهر با مانعی مواجه نشد.
بیــن جمعیــت حاضــر در آرمســتان آیچــی و نیروهــای انتظامــی حاضــر در محل در طــول برگزاری مراســم چهلم
بر ســر مزار مهســا امینی درگیــری رخ نــداد، جمعیت حاضر اغلب شــعارهایی بــا گویش کردی ســر میدادنــد، برخی از
جمعیــت بــا آمادگی درگیری به ســمت شــهر حرکت کردند به نحــوی که یکــی از حاضــران پرچــم اقلیم کردســتان را
برافراشته بود.


با وجود آنکه از ســوی نیروهــای انتظامی ممانعتی جهت حضور افراد بر ســر مزار مهسا امینی وجود نداشت و جمعیت
بدون درگیری در آرامســتان آیچی حاضر شــده و بازگشتند، اما پلاکهــای برخی خودروهــای حاضر در آرامســتان که پس از
مراسم به سمت شهر حرکت کردند، گلمالی شده بود همچنین در بین جمعیت افرادی مشــاهده میشــد که چهــره خود را
پوشانده بودند.
در پایان مراسم آرامستان آیچی و بازگشت جمعیت به شهر ســقز، برخی افراد بنا داشتند به مرکز نظامی ارتش حمله کنند
که با ممانعت جمعی از مردم حاضر در مراسم پراکنده شدند. تعــداد محدودی از حاضران در چهلم مهســا امینی نیز در
ابتدای شهر سقز با نیروهای انتظامی درگیری داشتند که پس از آن پراکنده شده و به حاشیه شهر رفتند.
بعدازظهر دیروز )چهارشــنبه( عمده افراد حاضر در مراسم چهلم مهســا امینی به خانههــای خود بازگشــتند، اما برخی
همچنان در ســطح شهر سقز حضور داشــته به نحوی که این شــهر در بعدازظهر مراســم چهلم، فضایی ملتهب، اما بدون
درگیری را تجربه کرد.
به دنبال التهابــات و درگیریهای پراکنده به وجودآمده بعد از مراسم چهلم، به جهت مالحظات امنیتی اینترنت شهر سقز
قطع شد. با گذشــت ۴۰ روز از مرگ این دختر جوان اعتراضات مردمی ادامــه دار بوده و همچنان خبــری از تغییر عملی و جدی برای
تعطیلی گشت ارشاد نیست.
از ســویی دیگر دانشــگاهها روزهای ملتهبی را پشــت سر گذاشــته اند و تعــداد بازداشــتیها چــه میان دانشــجویان و
دانش آمــوزان و چه مردم عــادی کم نبوده اســت؛ البته آمار دقیقی از بازداشتیها و حتی کشتههای حوادث اخیر هم منتشر
نشــده، اخیرا هم با شــروع محاکم که قرار اســت به اتهامات بازداشتشــدگان حوادث اخیر پرداخته شــود، خبری از آزادی
روزنامهنگاران زندانی نبوده است.

۱۶ آبان

بمپور، ماهشهر، شادگان و مریوان دیروز صحنه حوادث جدید بود

هم میهن در ۱۶ آبان نوشت:

درحالی‌که اواخر هفته گذشته کرج، آمل و شهرستان خاش شاهد بروز درگیریهای خشونت‌آمیز میان نهادهای انتظامی و مخالفان بود و سطح ناآرامی‌ها را افزایش داد، دیروز نیز اخباری از دو استان سیستان‌وبلوچستان و خوزستان منتشر شد که نگرانی‌ها از تشدید اقدامات مسلحانه در استانهای مرزی را افزایش داد. البته، آنطور که مسئولان انتظامی شهرستان بمپور (در استان سیستان‌وبلوچستان) اعلام کردند، درگیری در این منطقه ریشه در اختلافات شخصی داشته است، اما در جریان این درگیری چهار تن از کارکنان انتظامی به شهادت رسیدند. سرگرد علیرضا صیاد، فرمانده انتظامی شهرستان بمپور، دراین‌باره به پایگاه خبری پلیس اعلام کرد: «در ایستگاه انتظامی و حفاظت جاده‌‌‌ای محور ایرانشهر-بمپور حادثه‌ای رخ داد که منجر به شهادت چهار نفر از کارکنان انتظامی آن شهرستان شده است». وی اظهار داشت: «بررسی‌های اولیه نشان‌‌‌ می‌دهد اختلاف شخصی بین سرباز ضارب با یکی از سربازان منجر به تیراندازی ضارب و مداخله سایر کارکنان حاضر در مقر شد. متاسفانه این حادثه باعث شهادت سه نفر از کارکنان پایور و یک سرباز وظیفه شد». بنابراین گزارش، فرد ضارب توسط سایر عوامل حاضر در ایستگاه دستگیر و تحویل مراجع قضایی شده است. گفتنی است، شهرستان بمپور از شمال به بخش‌های حومه و بزمان شهرستان ایرانشهر، از مشرق به شهرستان سرباز و از جنوب به شهرستان نیک‌شهر و از مغرب به شهرستان کهنوج (در استان کرمان) محدود است.

حمله تروریستی در ماهشهر

از سوی دیگر، دیروز یک مقر نظامی در شهرستان ماهشهر در جنوب خوزستان مورد حمله تروریستی قرار گرفت. بنابر اعلام روابط عمومی و تبلیغات سپاه ولیعصر(عج) خوزستان، به دنبال این حمله در اقدام متقابل برای حفاظت از این مقر، به دو نفر تروریست راکب موتورسیکلت تیراندازی شد که منجر به مجروح شدن یکی از آنها شد و با وجود اقدامات پزشکی بر روی وی، جان باخت. اقدامات امنیتی و اطلاعاتی برای شناسایی و دستگیری نفر دوم در حال پیگیری است.

حمله به خودروی مدیر با گلوله جنگی

خوزستان بامداد دیروز شاهد حمله دیگری هم بود که طی آن، افراد ناشناسی در مسیر ارتباطی دارخوین به شادگان اقدام به تیراندازی به سمت خودروی شخصی سرپرست اداره گاز شهرستان شادگان کردند. خبرگزاری رسمی ایرنا دراین‌باره گزارش داد: «خودروی شخصی مدیر اداره گاز شادگان در جاده دارخوین به شادگان مورد حمله این افراد با شلیک بیش از ۱۰ گلوله جنگی (اسلحه کلاشینکف) قرار گرفت». مدیر اداره گاز شادگان که ایرج اصلانی نام دارد، ضمن تایید وقوع این حادثه به خبرنگار ایرنا گفت: «هنگام حرکت در محور ارتباطی دارخوین به شادگان، توسط افراد ناشناسی مورد حمله تیراندازی قرار گرفتم. در این حادثه، سرنشینان یک خودروی سواری(پژو ۴۰۵) از پشت و با استفاده از اسلحه کلاشینکف اقدام به تیراندازی به سمت خودروی من کردند. اما به‌رغم شلیک ۱۰ گلوله به سمت خودرو، آسیبی به من وارد نشد». وی افزود: «موضوع به مقامات قضائی و نیروی انتظامی منطقه اعلام و در حال پیگیری است، هرچند حمله‌کنندگان ناشناس و علت این اقدام آنها برایم مشخص نیست».

پیش از این، دفتر امام جمعه شادگان نیز جمعه‌شب (۱۳آبان‌ماه) توسط دو راکب موتورسوار مورد هدف قرار گرفته بود. عبدالرحمن منصوری، امام جمعه شادگان، در توضیح جزئیات این حمله گفت: «جمعه‌شب جلسه‌‌‌ای با حضور گروه‌های فرهنگی و مذهبی شهرستان در محل دفتر امام جمعه برگزار شد که ساعت ۲۲ و ۲۰ صدای تیراندازی بلند شد. دو نفر راکب موتورسوار اقدام به تیراندازی کردند و با گلوله به تجهیزات دفتر خسارت وارد کردند ولی به لطف خداوند هیچ‌کدام از حاضران آسیب ندیدند». شورای تامین شهرستان علت حادثه و انگیزه تیراندازی به دفتر امام جمعه را در دست بررسی قرار داده است.

دستگیری عوامل یک تیم تروریستی

این درحالی است که یک تیم تروریستی که اعضای آن قصد اقدامات خرابکارانه را در خوزستان داشتند، پیش از انجام هرگونه اقدام تروریستی، توسط سازمان اطلاعات سپاه متلاشی شد. ایرنا به نقل از یک مقام آگاه گزارش داد: «برخی اعضای این تیم تروریستی که مورد حمایت یک کشور اروپایی بودند، دستگیر شدند». وی گفت: «براساس اعترافات اعضای دستگیرشده این گروه تروریستی، ترور برخی شخصیت‌های عرب و مردم در دستور کار آنها بوده است». این مقام آگاه گفته است: «کشته‌سازی و ایجاد اغتشاش در خوزستان همچون استانهای کردستان و سیستان و بلوچستان و تحریک قومیت‌ها از اهداف دشمنان برای دامنه‌دار کردن ناآرامی‌ها در کشور است».

ناآرامی در مریوان

این درحالی است که شهرستان مریوان (در استان کردستان) هم دیروز شاهد درگیری و ناآرامی‌هایی بود. این درگیری‌ها در پی خاکسپاری دختر کردی به نام نسرین قادری صورت گرفته است. دراین زمینه، فیلم‌هایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که پس از خاکسپاری وی، معترضان اعتصاب و تجمع کردند و تعدادی از خیابان‌ها را بستند و شعارهایی علیه مسئولان سر دادند و نیروهای امنیتی هم برای متفرق کردن جمعیت به شلیک گاز اشک‌آور و تیراندازی هوایی دست زدند. اما پدر این بانوی ۳۵ساله مریوانی مرگ او را طبیعی و به دلیل بیماری اعلام کرد. پدر نسرین قادری که روز جمعه در منزلش در تهران فوت شد، ارتباط مرگ دخترش با ناآرامی‌های اخیر را تکذیب کرد و گفت: «دخترم بیماری زمینه‌‌‌ای داشت و به دلیل ابتلا به آنفلوآنزا، بیماری‌اش شدت پیدا کرد و فوت شد. دخترم تشنج داشت این روزها هم به آنفلوآنزا مبتلا شده بود. به همین دلیل هم فوت کرد، ضمن اینکه شب همان روز که فوت شد، پسرم (برادرش) تا ساعت ۱۲ شب پیش او بود و حتی ما هم با او تماس تلفنی داشتیم. فردای آن روز هرچه با دخترم تماس گرفتیم جوابی از او نشنیدیم، به ناچار از دختر دیگرم خواستم به منزل نسرین رفته و ما را از وضعیت او باخبر کند که وی نیز به همراه همسرش راهی منزل نسرین شدند. با مراجعه دختر و دامادم به در منزل نسرین بازهم هیچ خبری از او نشد. بنابراین، با هماهنگی یکی از همسایگان در خانه را شکسته و با پیکر بی‌جان او مواجه شدیم. دختر و دامادم بلافاصله با اورژانس و آگاهی تماس ‌گرفتند و جسد دخترم به پزشکی قانونی شهریار منتقل ‌شد». پیکر نسرین قادری روز شنبه پس از انجام تشریفات قانونی به زادگاهش منتقل و خاکسپاری شده بود.

عامل بستن آزادراه کرج – قزوین دستگیر شد

اما در رخدادی دیگر، روابط عمومی سپاه البرز اعلام کرد: «عامل اصلی که به تعرض و آسیب و سرقت سلاح سازمانی نیروهای فراجا و انسداد آزادراه کرج-قزوین مبادرت کرده و انتشار آن در فضای مجازی باعث ایجاد رعب و وحشت و همچنین تحریک احساسات مردم شده بود، دستگیر شد». این نهاد نظامی دیروز در اطلاعیه‌‌‌ای از «دستگیری تعدادی از عناصر اصلی انسداد آزادراه کرج قزوین، تعرض و آسیب و حمله به عوامل فراجا و همچنین سرقت سلاح سازمانی نیروی انتظامی» خبر داد. گفتنی است، همزمان با چهلم حدیث نجفی، از کشته‌شدگان اخیر، کرج و برخی آزادراه‌های متصل به آن روز پنج‌شنبه ۱۲ آبان شاهد درگیریهای خشونت‌بار بود.

تذکر در مجلس درباره حوادث خاش و زاهدان

اما ناآرامی‌های اخیر دیروز در مجلس هم بازتاب داشت. از جمله، معین‌الدین سعیدی، نماینده چابهار، در تذکری شفاهی با اشاره به اتفاقات ۸ مهر زاهدان و اتفاقات اخیر در خاش گفت: «بلوچستان مظلوم پاره تن ایران عزیز داغدار است؛ آن از جمعه خونین زاهدان و شهادت ده‌ها نمازگزار بی‌گناه و این از حادثه جانگداز خاش؛ احساسات مردمی که به تعبیر رهبری عزیز مرزداران غیور ایران هستند، جریحه‌دار شده است». وی با انتقاد از برخورد مسلحانه، خواستار همدردی مسئولان با مردم و مجازات عاملان این حوادث در هر لباس و جایگاهی شد. این نماینده مجلس با اشاره به آمار کشته‌شدگان ناآرامی‌های اخیر در بلوچستان اظهار کرد: «دشمن که کارش دشمنی است، پس هنر مسئولین کجاست؟ آبروی نظام را با چند مسئول نامسئول گره نزنید؛ آنانی که هم به مردم جفا کردند و هم به نظام؛ ندای مردم داغدار استان را بشنوید و از آنها دلجویی کنید». سعیدی همچنین خطاب به مردم سیستان و بلوچستان گفت: «مردم سرافراز، پیش‌شرط توسعه حفظ امنیت است؛ شما همواره با حفظ وحدت باعث ناامیدی دشمن خارجی بوده‌اید؛ در این آوردگاه سخت هم اجازه ندهید غفلت بر وحدت غلبه کند و به دشمن بگویید که آرزوی تجزیه ایران را به گور خواهد برد». این درحالی بود که برخی از نمایندگان مجلس از جمله علی خضریان، مجتبی توانگر، محمدتقی نقدعلی و تعداد دیگری از نمایندگان حین بیان تذکر سعیدی ضمن اعتراض به هیئت رئیسه خواستار بیان تذکر آئین‌نامه‌ای و همچنین ممانعت از ادامه صحبت نماینده چابهار شدند. عبدالرضا مصری، نایب رئیس مجلس، نیز که ریاست جلسه عصر دیروز را برعهده داشت، در واکنش به تذکر شفاهی نماینده چابهار گفت: «آقای سعیدی آیا وقتی که در منطقه یا محلی، گذشته از اینکه در چه منطقه جغرافیایی در ایران عزیز قرار گرفته، نیروی مسلح نیروی انتظامی ما حمله مسلحانه صورت می‌گیرد، شما می‌خواهید که برای آنها شیرینی پخش کنیم؟ آیا شما می‌خواهید که ما از کیان مملکت دفاع نکنیم و آیا می‌خواهید در مقابل کسانی که تجزیه ایران را در سر دارند، سر تعظیم فرود آوریم؟» وی تاکید کرد: «ما از ملت سیستان و بلوچستان دفاع می‌کنیم و دفاع نیروی انتظامی ما به خاطر عِرض و ناموس مردم سیستان و بلوچستان بوده است».

حکومت مقدار معتنابهی دلجویی تلمبار شده به ملت بدهکار است

سید علی میرفتاح در روزنامه اعتماد در ۲۴ مهر نوشت:

یک. دل به امید صدایی که مگر در تو رسد/ ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
دو.با یک قصه قرآنی شروع کنم من‌باب براعت استهلال. کلیم‌الله علیه‌السلام به قصد قربت، پیروانش را سی روز رها کرد و به میقات رفت. خداوند ده روز بر اعتکاف نبی‌اش بیفزود، بین امت و امام یک اربعین فاصله انداخت. سامری و دیگر اعاظم بنی‌اسرائیل همین غیبت را بهانه کردند، از خدای نادیدنی روبرگرداندند، به گوساله طلایی مشغول شدند. اگرچه سحر با معجزه پهلو نزند اما الحق والانصاف بنی‌اسرائیل عجلی ساختند که تماشایش کلاه از سر عقل می‌انداخت. خرابش نمی‌کردند در فهرست عجایب جهان می‌گنجید: صدا می‌داد، برق می‌زد، آغشته به ردپای جبرئیل بود، مغناطیسی داشت که بزرگ و کوچک را به خود می‌کشاند… هارون، وزیر موسی که برادرش بود، به اعتقاد مسلمان‌ها نبی هم بود، هر چه کرد و هرچه گفت نتوانست بیرق توحید را لااقل تا مراجعت اخوی برافراشته نگه دارد. تهدید و تشویقش کارساز نیفتاد، آه گرمش در آهن سرد سامری و اذنابش اثر نکرد. عاقبت، ناچار به شرک بنی‌اسرائیل تن داد. موسی که آمد، از دیدن چنین ارتجاعی خشمگین شد، آه از نهادش برآمد. ریش هارون را در مشت گرفت و ملامتش کرد. دوسر سوخته‌ها وضع و حال هارون را بیشتر و بهتر از بقیه درک می‌کنند: مغضوب دو طرف؛ بدهکار دو طرف؛ وامانده از دو طرف و… جواب «ها»ی موسی، «هو»ی هارون است که نه فقط شنیدنی که قابل تامل است. او موسی را نه نبی صدا می‌زند، نه برادر، نه کلیم، بلکه می‌گوید «ای پسر مادرم…». برادران جنگ کنند ابلهان باور، مع‌الوصف تاکید قرآن مجید بر جزئیات این مشاجره، سطح و اهمیت بحث را یادآورمان می‌شود. بنی‌اسرائیل بت بپرستند یا خدای احد واحد را نمی‌گویم مهم نیست، مهم است، اما، اما و هزار اما، بنی اسرائیل که سهل است، گر جمله کائنات کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد. فلذا در این ماجرا حقیقت دیگری نهفته است و دعوای این دو نبی، به چیزی سهمگین‌تر از عقبگرد یهودیان متواری از مصر راجع است. به جواب هارون دقت کنید: «ای پسر مادرم، ریشم را رها کن، سرم را مگیر و با من درشتی مکن. من ترسیدم که بگویی بین بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی و سخن مرا پاس نداشتی.» سخت نیست که از سیاق آیه بفهمیم سخن موسی قبل از چله‌نشینی‌اش چه بوده که هارون می‌گوید ترسیدم بگویی آن را پاس نداشتی. نه فقط موسی، بلکه هر مرادی از تفرقه مریدانش می‌ترسد و از پاره‌پاره شدن یارانش بیمناک است. هارون در غیاب موسی وقتی زورش به گوساله و گوساله‌پرستان نمی‌رسد، وقتی تمهیداتش موثر نمی‌افتد، بنا بر مصلحت عمل می‌کند، برای جلوگیری از افسدی چون تفرقه، سامری فاسد را ندیده می‌انگارد. پیداست که شب‌های زیادی با خود کلنجار رفته، ماجراها و حرف‌ها را سبک سنگین کرده، دستورات موکد موسی را سرلوحه خود قرار داده، الاهم و فی‌الاهم کرده، دست آخر وحدت امت را بالای سر توحید نشانده. اشتباه نشود. من نه مفسر قرآنم و نه چنین استنباطی از این کمترین پذیرفته است. اتفاقا من به تفسیر حجت‌الاسلام قرائتی مراجعه کردم و تلویحا از زبان ایشان سخن گفتم. تفسیر آقای قرائتی قولی در میان اقوال نیست بلکه جایگاه طولانی‌اش در رسانه ملی به ما می‌فهماند که فهم و قرائت او از قرآن نزدیک‌ترین فهم و قرائت است به حاکمیت. بگذارید درست‌تر طرح بحث کنم تا روشن شود که چرا یادداشتم را با ماجرای گوساله سامری سرانداختم. بنیانگذار جمهوری اسلامی را عقیده بر این بود که حفظ نظام از اوجب واجبات است و بخصوص در یادداشت‌های اواخر عمرشان تصریح کردند که ولی فقیه می‌تواند احکام اولیه را بنا به مصالحی تعطیل کند. یکی از این مصالح که آقای قرائتی در تفسیر خود بدان اشاره می‌کنند همین وحدت امت است. کافی است در آرشیو تلویزیون سرچ کنید تا تفسیر آیه ۹۴ سوره طه را بشنوید و بدانید که وحدت از توحید هم ضروری‌تر است. این سخن معارضان و منتقدانی هم دارد. ازجمله جناب استاد ملکیان به شدت با این نوع وحدت مسئله دارند صریحا هم آن را گفته‌اند. علمای دیگر هم نظر مخالف‌شان را کتمان نکرده‌اند اما چیزی که در این بحث برای ما مهم است گرایش اصلی حکومتی است که پس از تجربه‌ای هشت- ده ساله، برای عبور از موانع فقهی و شرعی شورای تشخیص مصلحت بنا گذاشت. حوصله کنید یک‌بار دیگر نامه امام را به رییس‌جمهور وقت بخوانید تا بدانید دایره  مصلحت در ذهن ایشان چه شعاعی داشته و تا کجا پیش می‌رفته. وقتی حکومت نسبت به توحید و حج و بعضی شعائر اسلامی چنین موضعی داشته باشد آیا سخت است که حجاب را در مسیر تازه‌ای بیندازد و چنین مهمی را در پای اهمی که قوام حکومت به آن بند است ندیده بینگارد؟ من نه فقیهم و نه اصلا در این باب بحث فقهی می‌کنم. اشاره‌ام به بحث تفسیری قصه بنی‌اسرائیل هم صرفا از این باب بود که بگویم در ذهن بنیانگذار جمهوری اسلامی اختیار حاکم تا کجاست و ارزش و اهمیت مصلحت از چه درجه‌ای برخوردار است. فلذا نه تنها بن‌بستی نیست بلکه می‌توان برای پرهیز از تفرقه و رسیدن به وحدت کلمه از هر مانع و رادعی گذشت. اگر بخواهید حقیقت مسئله حجاب را در جمهوری اسلامی دریابید لازم است گزارش‌های پژوهشی معتبر را ببینید تا حقیقت سهمناک آن برایتان آشکار شود.
سه. آیا جمهوری اسلامی حکومتی ایدئولوژیک است و در سیاست‌ها و برنامه‌هایش عقیده را بر مصالح و منافع ملی ترجیح می‌دهد؟ مهم‌ترین حرفی که منتقدان جمهوری اسلامی می‌گویند همین است که اینجا منافع و مصالح ایران در پای ایدئولوژی قربانی می‌شود. اماره‌ها و نشانه‌هایی هم وجود دارد که ارزش و اهمیت ایدئولوژی دینی/ اسلامی/ شیعی را یادآور می‌شود. اما اگر به عنوان یک ناظر بی‌طرف به سیاست‌ها و روش‌ها و شعارهای نظام نگاه کنید اتفاقا می‌بینید که تا حدود زیادی با حکومتی واقع‌گرا بلکه عملگرا روبرو هستید. خاصه در مناسبات بین‌المللی چندان خبری از بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک نیست. در این وادی جمهوری اسلامی نه تنها با غیر شیعیان دست برادری می‌دهد بلکه متحد غیر مسلمان‌ها، یک پله بالاتر متحد خدانشناس‌ها هم هست. 
من به عنوان یک ایرانی در این زمینه حکومت را برای عملگرا بودن تحسین می‌کنم و از اینکه فرضا به دام اسلامگرایان منطقه نمی‌افتد خوشحالم. همین اتحاد ژئوپلتیک ایران با چین کمونیست و روسیه خدانشناس و ونزوئلای چپ  خود گواه آن است که حکومت مصالح دیگری را بر گرایش‌های عقیدتی ترجیح می‌دهد. فقط بحث اتحاد با چپ‌ها نیست. همین جمهوری اسلامی، بیست سال جلوتر از این با امریکا همدستی کرد که صدام و طالبان را کنار بزند. نمونه‌های دیگری هم در خاطرم هست که موید این ادعاست که این نظام چندان هم ایدئولوژیک رفتار نمی‌کند. عرض من این نیست که سیاست بین‌المللی جمهوری اسلامی خبط و خطا ندارد و بر منهج صحیحی پیش می‌رود. نه. موقعیتش پیش بیاید من هم آن‌قدری که عقلم می‌رسد، به سهم خود به این سیاست‌ها منتقدم. مع‌الوصف عملگرا بودنش را می‌ستایم و امیدوار در مواجهه با اروپا و هم همین‌قدر واقع‌بین و پراگماتیست باشد. اما انتقاد اصلی‌ام به نظام این است که چرا در داخل مرزها مصلحت‌اندیشی نمی‌کند و چرا علی‌رغم انذارهای دلسوزانه و سابقه و واقعیت عیان این سرزمین همه چیز را با شدت و غلظت رنگ ایدئولوژی می‌زند. در داخل چنان دوز ایدئولوژی را بالا برده‌اند که در این سال‌های اخیر ناچار مرحوم هاشمی را هم از قطار انقلاب به بیرون انداخته‌اند. جایی که هاشمی از انقلاب طرد شود آیا جایی برای دختران شل‌حجاب می‌ماند؟  

در همین نظام مردان واقع‌بینی هستند که سید حسن نصرالله را می‌ستایند و علنا بر او درود می‌فرستند که تنگ‌نظری نمی‌کند و در برابر جبهه اسرائیل و امریکا یارانش را به بهانه‌های واهی از دست نمی‌دهد. در حزب الله لبنان هم محجبه داریم و هم بی‌حجاب افراطی. با این حال سید حسن نصرالله درِ حزب‌الله را به روی هیچ لبنانی‌ای نبسته، دست رد به سینه دختران و پسران آلامد لبنانی نزده. دست راستش زیر سر اعاظم قوم ما که هم‌اکنون به سعه صدرشان محتاجیم. خدا خدا می‌کنیم که مقامات بلندپایه در این موقعیت خطیر قدری به مشرب خود وسعت بیشتری بدهند و بر سر همه دست پدری بکشند. منتها یقین کنید با این تیغی که استادان معزز دست گرفته‌اند و هرکسی را به اتهامی از لیست انقلابی‌ها خط می‌زنند تهش کسی و چیزی نمی‌ماند که بخواهند با استکبار جهانی دربیفتند. در افتادن با استکبار جهانی و نظام سلطه ابزار و لوازمی می‌خواهد که اولینش همین سعه صدر و پذیرفتن هر کسی است که شناسنامه ایرانی دارد. این مملکت همانقدری که مال بسیجی‌هاست مال طرف مقابلشان هم هست. همانقدری که محجبه‌ها از این کشور سهم می‌برند طرف مقابلشان هم صاحب حق است. خدایی و دنیایی با هر متر و معیاری که بسنجید، نه فقط به لحاظ مصلحت‌سنجی حذف طرف مقابل کار غلطی است بلکه به لحاظ حقوقی هم کسی نمی‌تواند حق دیگری را تضییع کند. این مملکت ملک مشاع هشتاد میلیون ایرانی است با گرایش‌های مختلف. اگر این طرفی‌ها سهم دارند از خیابان و رسانه و آسمان و هوا و پول و شغل، طرف مقابلشان هم دارند. زبان ما مو درآورد که بگوییم به بهانه‌های واهی نمی‌شود حق دیگری را ضایع کرد یا ندیده‌اش گرفت. بگیری سر از روزن برآرد کار هم دست خودش می‌دهد و هم دست تو. وقت حرف تکراری نیست، وقت گله‌گذاری هم نداریم. یک کلام ختم کلام. وقتی می‌گوییم ایران متعلق است به همه ایرانی‌ها منظورمان فقط خاک و جنگل وآسفالت نیست. اینها هم هست اما «ما» شرعا و عرفا باید که در دولت و مجلس و صدا و سیما سهم داشته باشیم که متاسفانه نداریم. یعنی نگذاشتند که داشته باشند. امروز ایرانیان بسیاری را می‌شناسیم که نه نماینده‌ای در مجلس دارند نه سهمی در دولت و نه حقی در رسانه‌ها. تعجب نکنید اگر در این شلوغی «دیگران» بیایند و صدای بی‌صداها شوند. این وسط شیاطینی به کمین نشسته‌اند که از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و کار پلید خود را پیش ببرند. چرا نگیرند و نبرند؟ برای همین حق بدهید که در این اوضاع و احوال پیچیده تعجبم بیشتر ‌شود وقتی ببینم که در چنین موقعیتی کماکان بر طبل حذف و تمامیت‌خواهی و عجب و خود بنیادی کوبیده می‌شود و… نمونه بارز این حذف و تمامیت‌خواهی را در صدا و سیما به‌وضوح هرچه تمام‌تر می‌شود دید. مرحوم بازرگان به مزاح می‌گفت رهبر اولیه انقلاب اسلامی محمدرضاشاه بود که با استبداد و تنگ‌نظری‌اش راه را بر انقلابیون هموار کرد. امروز هم اگر می‌بینید مردم پای شبکه‌های سعودی می‌نشینند و سفره جلوی تلویزیون دولتی انگلیس می‌اندازند دلیلش این است که تلویزیون خودمان جلوتر اینها را از خود و از نظام تارانده و با تنگ‌نظری و خود محوری سهم دیگران را به نام خود زده، حقشان را پامال کرده. بزرگ‌ترین شاعر معاصر ایران مرحوم سایه بود که هم مردم دوستش داشتند هم به معنی واقعی کلمه مردمی بود. برای انقلاب مردم هم دردمندانه شعر گفت که اتفاقا جزو بهترین سرودهای انقلاب ماندگار شده‌اند . مع‌ذلک سهم سایه در رسانه ملی چقدر بود؟ صفر. سهم استاد شفیعی کدکنی از رسانه ملی چقدر است؟ صفر. سهم مرحوم باستانی پاریزی از تلویزیون و رادیو چقدر بود؟ سهم دکتر موحد؟ سهم… باز هم نام ببرم؟ ما کم شاعر و متفکر و ادیب و فیلسوف و دانشمند نداریم اما هربار که گذرتان به رسانه ملی می‌افتد از بد حادثه چهره‌های تکراری و ملال‌آوری می‌بینید که هرآنکه جز خود را منکوب می‌کنند و به راحتی آب خوردن به دیگران بد می‌گویند و حقشان را می‌خورند، تهمت می‌زنند و… می‌گویند استکبار جهانی با تمام قوا به میدان آمده تا با ایران بستیزد. سلمنا. من هم می‌فهمم که امپریالیسم همه وزن تاریخی‌ و سیاسی و اقتصادی‌اش را روی تن و بدن نحیف ما انداخته تا استقامت‌مان را درهم شکند. منتها تعجبم از این بابت است که آیا با این رسانه‌های بیننده ستیز می‌شود به جنگ امپریالیسم رفت؟ آیا با این رسانه‌ها می‌شود در برابر جنگ هیبریدی نظام سلطه قد علم کرد؟ صریح باشم که وقت صراحت است. آیا با فروغی و رائفی پور و اذناب و انصارشان می‌خواهید به جنگ استکبار جهانی بروید؟
چهار. جمهوری اسلامی با دوستان داخلی‌اش خوب تا نمی‌کند. سهل است. آنها را به هر دلیلی از خود می‌رنجاند. جاهایی مثل بعضی روزنامه‌ها و رسانه‌ها و نهادها ساخته شده‌اند برای اینکه دوست را یک شبه تبدیل به دشمن کنند،‌ انصافا هم در این کار توفیقی بس عظیم دارند. در شعار البته دم از جذب حداکثری می‌زنند اما کیست که نداند کار اصلی بعضی‌ها، شغل بعضی‌ها، ماموریت‌شان همین دفع حداکثری است. این معدود دوستانی که مانده‌اند حقیقتا جای تقدیر و تشکر دارد که علی‌رغم جور و جفاهایی که دیده‌اند هنوز به جبهه دشمن نپیوسته‌اند. با این حال عمده دوستانی که ردای رسمی دفاع بر دوش می‌اندازند و وظیفه اداری‌شان دوستی است، دوستی‌شان چندان ارزش و فایده‌ای ندارد. دوستی که حقوق‌بگیر باشد و دفاعش منوط به ردیف بودجه باشد همین بهتر که دفاع نکند. مرحوم شهریار درباره سیدالشهدا شعری دارد که می‌خواهم از آن اقتباس لفظی کنم و آن را در وصف نظام به کار ببرم: دوستانش بی‌وفا و دشمنانش بی‌امان/ با کدامین سر کند مشکل دوتا دارد حسین. و البته مشکل دوتا دارد نظام. بخوان صدتا. هزارتا. 
پنج. وسط دعوا حلوا خیر نمی‌کنند. عرصه دعوای خیابانی جایی است که دست‌ها و زبان‌های بی‌قرار به جنبش درمی‌آیند تا نگفتنی‌ها را بگویند و نکردنی‌ها را بکنند. در این میان چیزی که بیش از بقیه به چشم و گوش می‌رسد حجم فوق‌العاده بی‌ادبی و بی‌نزاکتی است. حجم رو به فزونی رکاکت کلامی و یدی هر وطن‌پرستی را به واهمه می‌اندازد. در کمال شرمساری هم این‌طرفی‌ها و هم آن‌طرفی‌ها حیا را خورده‌اند آبرو را قی کرده‌اند. بچه مدرسه‌ای‌ها چیزهایی می‌گویند و نشان می‌دهند که من جنوب شهری شرمم می‌آید از شنیدن و دیدنش. مع‌الاسف اینجا هم جایی است که باید تیر ملامتم را به نهادهای فرهنگی و آموزش و پرورش و صدا و سیمای علیه ماعلیه نشانه بروم. از قدیم گفته‌اند هرچقدر پول بدهید همان‌قدر آش می‌خورید. شما به من بگویید در این سال‌ها چقدر برای ادب هزینه کردید تا بگویم چیزی که پیش آمده شایسته است که هزار بار بدتر از این باشد. باز هم دم خانواده‌ها گرم که هنوز تتمه‌ای از ادب و نزاکت باقی گذاشته‌اند و گه‌گدار به نشانه اعتراض جلوی بچه‌ها لبی گاز می‌گیرند وگرنه در آموزش و پرورش، در رسانه ملی، در رسانه‌های رسمی، در برنامه‌های فرهنگی، گزارش بدهند بگویند از این بودجه‌هایی که مصرف کردند چه تمهیدی برای ادب و اخلاق اندیشیدند و چه کردند. چه بذری کشته‌ایم که حالا می‌خواهیم ادب درو کنیم؟ چه تلاشی کردیم که حالا در موضع ناصح مودب می‌نشینیم و متوقع ادب طرفین درگیر شده‌ایم. از خدا جوییم توفیق ادب/ بی‌ادب محروم ماند از لطف رب. ما بابت همین بی‌ادبی فراگیر چیزی نمانده زبانم لال، خاکم به دهن، محروم شویم از لطف ربی که بیش از هر زمان دیگری به خیرش نیازمندیم. ادب و آزادگی عدل دینداری‌اند اما ما نه برای اولی کاری کردیم و نه برای دومی. برای سومی هم البته گرفتار ظاهر شدیم و در ظاهر گیر کردیم.
شش. حرف زیاد است و حوصله کم. گوشی برای شنیدن نیست، من هم متوهم نیستم که با چهارتا کلمه راهی پیش پای ملت بگذارم. روز روزش روی یخ می‌نوشتم و به آفتاب می‌سپردم، حالا که شب تار است. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل… منتها دلم نمی‌آید که بعضی گفتنی‌ها را نگویم. گفتنی‌هایی که البته از فرط تکرار ملال‌آور شده‌اند و از چشم افتاده‌اند. منتها چاره چیست؟ بعضی چیزها را به هزار زبان باید گفت و شنید و مداوما یادآوری‌اش کرد. بعضی حرف‌ها تذکرش واجب است و نگفتنش موجب ضمان. سعدی فرمایش‌هایی دارد که کهنه نمی‌شوند. خصوصا جملاتی که رنگ و بوی سیاسی دارند همچنان تازه و باطراوتند. در جایی به مناسبتی می‌فرماید خرابی کند مرد شمشیرزن/ نه چندان که دود دل پیرزن.این را باید با آب طلا نوشت بر سردر دولت جمهوری اسلامی آویخت تا بداند که منجنیق آه مظلومان به صبح/ سخت گیرد ظالمان را در حصار. از منجنیق ترامپ و تحریم و جنگ باید ترسید و راه‌شان را سد کرد اما ترس اصلی در برابر دود دل پیرزنان و پیرمردانی است که در حقشان جفا صورت گرفته. عقل حکم می‌کند که جلوی تحریم و زورگویی امریکا بایستیم و دسیسه‌هاشان را نقش برآب کنیم. منتها این دسیسه‌ها در برابر آه مظلومان چیزی نیست که نگران‌مان کند. می‌دانید چه چیزی باعث نگرانی است؟ آه مادری که وقتی جگرگوشه‌اش می‌میرد کسی از طرف حکومت بلد نیست از او دلجویی کند. می‌دانید چه بمب و موشکی کارساز است؟ بدترین بمب و موشک آه گرمی است که از سینه سرد مظلوم بیرون بیاید و به کیوان بر شود. تحریم اصلی گریه پدری است که دختر دسته‌گلش پرپر شده و نمی‌داند با دل بی‌قرارش چه کند. حکومت مقدار معتنابهی دلجویی تلمبار شده به ملت بدهکار است که اگر هرچه زودتر صاف نکند گرفتارش می‌کند. این وسط صد البته شیاطین در کمینند تا مظلومان را مصادره کنند و به جبهه طرف مقابل‌شان ببرند که کرده‌اند و برده‌اند. علیکم به دلجویی. علیکم به دلجویی… همین بایدن گرفتار زوال عقل، گیرم از روی ریا، جلوی پسر جرج فلوید زانو زد و عذر خواست و غائله را خواباند. پس ریای شیخ به ز اخلاص ما/ کان بصیرت باشد و این از عمی. ما نه تنها دلجویی نمی‌کنیم که نمک بر زخم‌های ملت می‌پاشیم. دلجویی آداب دارد. راه دارد. روش دارد. نیازی به قربان‌صدقه‌های بی‌مبنا نیست. با حلوا حلوا دهن کسی شیرین نمی‌شود. همه ما کام‌مان تلخ است. گویی همه تلخکامان عالم را گرد هم جمع کرده‌اند تا داد خود از کهتر و  مهتر بستانند…
هفت. حکومت کردن بر مردمی که موبایل و ماهواره دارند سخت است نیاز به هوش و ذکاوت دارد. نیاز به زیرکی و خرد دارد. دهه شصت چشم و گوش ما بسته بود، توقع‌مان هم کم. حاکمان هم اینی نبودند که الآن شده‌اند. بی‌جهت نیست که دهه شصت تبدیل به نوستالژی شده. حقیقتا در دو طرف ماجرا صفایی بود که کارها را بر همه آسان می‌کرد. اما الآن از یک طرف چشم و گوش ما باز شده، توقع‌مان بالا رفته، ارتباطات‌مان فراگیر شده، دنیا نیز جلوی چشم‌مان عوض شده و تغییر کرده، ‌از طرف دیگر اما بعضی از ارکان حکومت هنوز تغییر نکرده‌اند میل تغییر هم ندارند نیازش را هم حس نمی‌کنند. حکایت همان راننده‌ای است که گفت جاده پیچید و من نپیچیدم. اما این وسط یک بلای علیحده هم سرمان آمده. ما مردم کامروایی نیستیم. به هر دلیلی نشد، نگذاشتند، نخواستند که کامروا شویم. ما به کرات و متناوبا گرفتار ناکامی‌ بلکه تلخکامی شده‌ایم. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود. در هر عرصه‌ای که وارد شدیم خیلی زود سرمان به دیوار خورد و برگشتیم همان‌جا که بودیم. هر کاری خواستیم بکنیم نشد. هر ایده‌ای که در سر داشتیم به طاق نسیان کوبیدندش. حکومت بر تلخکامان کار ساده‌ای نیست. به‌ویژه ترسناک است اگر تلخکامان راه اصلاح را درست یا غلط مسدود بیابند و افق روشنی در مقابل خود نبینند. شعار بی‌ربط که نمی‌خواهیم بدهیم. راه اصلاح چندان باز نیست، خاصه اینکه دروازه‌بانانی بر روزنه‌های آن نشانده‌اند که نگذارند اتفاقی بیفتد. اما از سر صدق و درد به خودم و به شما – چه این‌طرفی و چه آن‌طرفی- عرض می‌کنم، متواضعانه و از سر خاکساری عرض می‌کنم که ما راهی جز اصلاح نداریم. تلخ‌کام یا ناکام راهی جز اصلاح وجود ندارد. راهش بسته‌است؟ چاره چیست؟ هر کسی در هر لباسی و از هر زبانی که بگوید طومار اصلاح برچیده شده و باید به روش دیگری عمل کرد و راه دیگری رفت شک نکنید که خیرخواه این آب و خاک نیست. نگاهی به جهان پیرامون‌مان بیندازید تا حساب کار دست‌تان بیاید که چاره‌ای جز اصلاح نداریم. اگر بسته است بازش کنیم. اگر بر آن گره کور زده‌اند با دندان بازش کنیم، اما بدانیم که راهی نداریم جز باز کردن راه اصلاح. 

عضو مجمع نمایندگان استان اردبیل درباره حوادث این شهر: روایت مردم با روایت مسوولان تفاوت دارد

مهدی بیک‌اوغلی در اعتماد در ۲۴ مهر نوشت:

روز گذشته و همزمان با اخبار ضد و نقیضی که درباره برخورد آموزش و پرورش اردبیل با دانش‌آموزان منتقد یکی از مدارس این شهر منتشر می‌شد، سیدغنی نظری، عضو مجمع نمایندگان استان اردبیل در جریان گفت‌وگو با «اعتماد» نه این اخبار را تایید کرد و نه حاضر شد این اخبار را تکذیب کند. اخباری که نشان می‌دهد مسوولان اداره آموزش و پرورش استان اردبیل در مواجهه با برخی انتقادات دانش‌آموزان یکی از مدارس، اقداماتی را صورت داده‌اند که باعث اعتراض بیشتر خانواده‌های آنان و بروز مشکلات جدی برای برخی دانش‌آموزان شده است. این نماینده در عین حال با انتقاد از رفتارهای سلبی مسوولان آموزش و پرورش با دانش‌آموزان، این روند را باعث گریزان شدن نسل آینده کشور از گفتمانی می‌داند که برای ترویج و به بار نشستن آن خون‌های فراوانی ریخته شده و تلاش‌های بسیاری صورت گرفته است. نظری در ادامه این گفت‌وگو با انتقاد از نیروی انتظامی به دلیل شکایت از نمایندگان به خاطر اظهارات انتقادی‌شان، این روند را باعث بروز مشکلات جدی در آینده می‌داند. نظری در پاسخ به این پرسش که به نظر شما برای حل این بحران چه رویکردی باید در پیش گرفته می‌شد،گفته: «از همان آغاز افراد مقصر در این حادثه باید شناسایی و به مردم معرفی می‌شدند. خاطیان به مجازات می‌رسیدند و از مردم عذرخواهی می‌شد. در حالی که حتی یک مقام مسوول هم حاضر به عذرخواهی نشد.»

   ‌امروز خبرهای ضد و نقیضی از اردبیل در خصوص برخورد با دانش‌آموزان به گوش می‌رسد، خبرهایی که التهاب زیادی در افکار عمومی ایرانیان ایجاد کرده. شما به عنوان نماینده‌ای که دریکی از حوزه‌های انتخابیه استان اردبیل فعالیت دارید، این خبرها را تایید می‌کنید؟
راستش این اخبار مربوط به حوزه انتخابیه من نیست و دوستان نماینده دیگر در حوزه انتخابیه شهر اردبیل ممکن است از من به خاطر اظهارنظر در این خصوص ناراحت شوند.
  ‌به هر حال شما عضو مجمع نمایندگان استان اردبیل هستید؟
من با مسوولان آموزش و پرورش اردبیل و مسوولان انتظامی این استان صحبت کردم؛ صحبت‌های ضد و نقیضی مطرح می‌کنند به گونه‌ای که حتی من نماینده نمی‌توانم به صراحت اصل موضوع را تایید یا تکذیب کنم. مردم چیزی می‌گویند، مسوولان چیز دیگری را مطرح می‌کنند. از سوی دیگر دوستان نماینده دیگر ممکن است از دست من ناراحت شوند، بهتر است با دیگر نمایندگان صحبت کنید.
  ‌نمایندگان اردبیل به تماس‌های ما پاسخ نمی‌دهند؛ متاسفانه ساعت‌هاست که تلاش می‌کنیم تماس برقرار کنیم که بی‌نتیجه بوده است. اما فارغ از موضوع اخیر در یکی از مدارس شاهد اردبیل، نظر شما درباره اصل صحبت‌های استاندار اردبیل و مسوولان آموزش و پرورش درباره برخوردهای سلبی با دانش‌آموزان این شهر چیست؟
دانش‌آموزان آینده‌سازان کشور هستند و هرگونه رفتار تند و سلبی با آنها اشتباه مسلم است. حتی اگر خطایی نیز از سوی دانش‌آموزی سر بزند و انتقادات تندی مطرح کند، مدیران این حوزه حق ندارند با رفتارهای سلبی با آنها برخورد کنند. البته همان طور که گفتم روایت مدیران آموزش و پرورش با روایت مردم متفاوت است.
  ‌مسوولان آموزش و پرورش استان اردبیل به شما چه گفتند؟
من با مدیرکل آموزش و پرورش استان صحبت کردم؛ می‌گوید یکی از دانش‌آموزان این مدرسه دچار مشکل جسمی شده، بعد مدرسه برای کمک با اورژانس تماس گرفته تا این دانش‌آموز را به بیمارستان منتقل کند. در این میان برخی افراد از لحظه حضور اورژانس در مدرسه فیلمی گرفته و در شبکه‌های اجتماعی اعلام می‌شود که به دلیل رفتارهای خشن ماموران با دانش‌آموزان، این فرد به بیمارستان منتقل شده است و… البته من چون خودم در این صحنه حضور نداشتم، نمی‌توانم این روایت را تایید کنم یا نظر کارشناسی در رد یا قبول آن بدهم.
  ‌به هر حال وزیر آموزش و پرورش مدتی قبل اعلام کرده که دانش‌آموزان منتقد به مراکز اصلاح و تربیت اعزام می‌شوند. استاندار اردبیل هم تلویحا برخورد با دانش‌آموزان به خاطر برخی شعارها را تایید کرده‌اند.
این بچه‌ها دست‌پرورده همین سیستم آموزشی هستند؛ اگر نقدی بر رفتار آنها باشد، نشانه شکست یک ساختار آموزشی است. مواجهه با دانش‌آموزان و اساسا جوانان باید آرام، علمی و کارشناسی شده باشد. باید از کسانی که رفتارهای تند را با دانش‌آموزان ترویج می‌کنند، پرسید آیا در خانه خود با فرزندشان هم همین طور رفتار می‌کنند؟ وزیر آموزش و پرورش مدبرانه صحبت نکرده و اعزام دانش‌آموزان به مراکز اصلاح و تربیت اشتباه محض است. اگر قرار باشد کسی به مراکز اصلاح و تربیت برود، این مسوولان بی‌تدبیر ما هستند. ما نباید جوانان‌مان را با دست خودمان از سیستم بیزار کنیم.
  ‌با این وضعیت آیا مجلس نمی‌خواهد به این بی‌تدبیری‌ها ورود کند؟
طی روزهای اخیر شکایتی از سوی مسوولان نیروی انتظامی علیه ۴ نفر از نمایندگان به دلیل اظهارنظرهایی که بابت گشت ارشاد داشتند، صورت گرفته است. بر اساس اصل ۸۶ قانون اساسی، نمایندگان در اظهارنظرهای‌شان آزادی کامل دارند و نمی‌توان نماینده‌ای را به دلیل صحبت‌هایش مورد پیگرد قرار داد. اما شرایط در کشور به گونه‌ای شده که حتی اجازه اظهارنظر به نمایندگان نیز داده نمی‌شود. در این شرایط نماینده‌ای که باید حرف مردم را بزند، چگونه می‌تواند به وظایف خود عمل کند؟ برخی افراد و جریانات به دنبال ذبح آزادی‌های مجلس هستند. من این موضوع را در قالب تذکر حتما در صحن مطرح خواهم کرد. وقتی نماینده نمی‌تواند آزادانه مطالبات مردم را دنبال کند، چگونه می‌توان ادعا کرد که مردم در بیان اعتراضات خود با محدودیتی مواجه نیستند؟ کار از مردم عادی گذشته است و برخی افراد و جریانات به دنبال ایجاد محدودیت‌های خشن در مدارس هستند. این رویکردهای خشن و تند نه منشا قانونی دارند و نه از ریشه‌های شرعی برخوردارند. اخیرا در شهرستان حوزه انتخابیه من قرار بود کنسرتی برگزار شود؛ به اندازه‌ای برای اخذ مجوز این افراد سختگیری شده بود که به شوخی می‌گفتند فقط مجوز اداره آب و فاضلاب را نخواسته بودند! این افراد با من تماس گرفتند و پس از کمک من، بدون هیچ مشکلی این کنسرت برگزار شد. هزاران نفر از مردم منطقه لحظات شادی را در کنار هم گذراندند، بدون اینکه مشکلی پیش بیاید. این روند سلبی در حوزه‌های مختلف فرهنگی، هنری، اجتماعی، ارتباطی و… وجود دارد و منشا خسارت‌های فراوانی است.
  ‌محل بیان این مطالبات و این مشکلات کجاست؟ چگونه می‌توان سیاستگذاران را متوجه این اشتباهات کرد؟ خیابان که نمی‌شود، انتخابات هم ردصلاحیت‌ها وجود دارد، رسانه‌ها هم که محدود شده‌اند و… محل طرح این مطالبات کجاست؟
متاسفانه صدا و سیما به‌رغم صرف هزاران میلیارد بودجه، عملکرد ضعیفی داشته است. شما نگاه کنید، کارشناسان حاضر در برنامه‌های صدا و سیما، محدود شده‌اند به حسین شریعتمداری، فواد ایزدی، هاشمی گلپایگانی و یکی دو چهره دیگر. این در حالی است که هزاران کارشناس برجسته در حوزه‌های جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، دیپلماسی، روانشناسی، علوم تربیتی و… در کشورمان وجود دارند اما باز هم کارشناسان مدعو در صدا و سیما حسین شریعتمداری و فواد ایزدی هستند. من به شخصیت این افراد کاری ندارم؛ ولی مگر می‌شود فردی مثل فواد ایزدی هم در زمینه سیاست خارجی اظهارنظر کند، هم برای تحلیل حوادث اجتماعی دعوت شود، هم درباره لبنان حرف بزند و هم درباره روانشناسی و…؟ از سوی دیگر نیروی انتظامی هم از نمایندگان منتقد شکایت می‌کند تا دهان مجلس و نماینده بسته شود. من فردا هم به وزارت کشور، هم به نیروی انتظامی و هم به سایر مسوولان تذکر می‌دهم که این رفتارها را پایان بدهند. این روند باید پایان داده شود باید اجازه داده شود صداهای مختلف در کشور طرح شوند.
  ‌در حوادث اعتراضی اخیر به نظر شما چطور می‌شد تدبیر کرد و موضوع را جمع کرد؟
از همان آغاز افراد مقصر در این حادثه باید شناسایی و به مردم معرفی می‌شدند. خاطیان به مجازات می‌رسیدند و از مردم عذرخواهی می‌شد. در حالی که حتی یک مقام مسوول هم حاضر به عذرخواهی نشد. آقای ضرغامی حرف خوبی زد و گفت: «مردم اگر نخوان امر به معروف بشن، چه کسی را باید ببینند؟» این حرف شاید حرف بسیاری از ایرانیان باشد. من به معاون فرمانده نیروی انتظامی گفتم، اگر به چند حادثه ابتدایی مرتبط با گشت ارشاد مانند حادثه‌ای که در آن مادری فریاد می‌زد، دختر مریضش را به گشت ارشاد نبرند، توجه می‌شد مشکلات بعدی در کشور شکل نمی‌گرفتند. 
  ‌به عنوان یک نماینده، مقوله گشت ارشاد در کشور را قانونی می‌دانید؟
در کجای قانون گشت ارشاد آمده است؟ شما هیچ بند قانونی با عنوان گشت ارشاد ندارید. ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی می‌گوید که بدحجابی جرم است و مرتکبین آن باید جریمه شوند. مصادیق تعیین آن هم به عهده قوه قضاییه است، نه پلیس. هیچ جای قانون عنوان نشده که پلیس می‌تواند به زور و با رفتارهای تند مردم را سوار ون کند و بعد آنها را به کلاس‌های آموزشی ببرد. انجام هر کلاس آموزشی نیازمند قانون شفاف است. اما به دلیل اینکه بحث حجاب در کشور سیاسی شده، برخورد سیاسی و جناحی با آن صورت می‌گیرد.
  ‌فکر می‌کنید، چرا روند گشت ارشاد به این نقطه خسارت‌بار رسید؟
بیشتر فشارها روی پلیس تلنبار شد تا سوءمدیریت‌های سایر نهادهای فرهنگی پوشیده شود. بیشتر از ۲۵ نهاد فرهنگی هر سال در بودجه کشور سهم دارند، اما هیچ‌ کدام وظایف خود را در فرهنگ‌سازی انجام نمی‌دهند. صدا و سیما هزاران میلیارد بودجه و بیش از ۲۰۰ هزار نیروی مستقیم و غیرمستقیم دارد، اما خروجی آن نه‌تنها کمکی به فرهنگ‌سازی نمی‌کند، بلکه خود به عاملی برای تشدید نارضایتی بدل شده است. مرجعیت رسانه‌ای از داخل به رسانه‌های خارج منتقل شده و در این شرایط طبیعی است که نتوان گفتمان مورد نظر را ترویج کرد. اشاره کردم که در صدا و سیما غیر از شریعتمداری و فواد ایزدی و… کارشناس دیگری وجود ندارد. اخیرا آقای توانگر نامه‌ای به رییس ستاد امر به معروف نوشته بود که دبیر این ستاد خود عاملی برای ترویج خشونت در کشور بدل شده است. شبکه‌های خبری دشمن از همین صدا و سیما و اشتباهات داخلی است که خوراک خود را به دست می‌آورند. این روند باید تغییر داده شود؛ هزاران کارشناس سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… در کشور وجود دارند و صدا و سیمای ما نباید اینقدر دست خالی باشد. 


 کارشناسان حاضر در برنامه های صدا و سیما، محدود شده اند به حسین شریعتمداری، فواد ایزدی، هاشمی گلپایگانی و یکی دو چهره دیگر. مگر می شود، فردی مثل فواد ایزدی هم در زمینه سیاست خارجی اظهارنظر کند، هم برای تحلیل حوادث اجتماعی دعوت شود، هم درباره لبنان حرف بزند و هم درباره روانشناسی و…؟
  طی روزهای اخیر شکایتی از سوی مسوولان نیروی انتظامی علیه ۴نفر از نمایندگان به دلیل اظهارنظرهایی که بابت گشت ارشاد داشتند، صورت گرفته است. می‌خواهند دهان نمایندگان را ببندند.
  از همان آغاز افراد مقصر در این حادثه باید شناسایی و به مردم معرفی می شدند. خاطیان به مجازات می رسیدند و از مردم عذرخواهی می‌شد، در حالی که حتی یک مقام مسوول هم حاضر به عذرخواهی نشد.
  شما هیچ بند قانونی با عنوان گشت ارشاد ندارید.ماده ۶۳۸ قانون مجازارت اسلامی می‌گوید که بد حجابی جرم است و مرتکبین آن باید جریمه شوند. مصادیق تعیین آن هم به عهده قوه قضاییه است، نه پلیس.

شهردار: مرگ در اثر خودکشی بود  اسرا پناهی دانش‌آموز بوده است
   علی دایی: سکوت ناشی از اعمال فشار در برابر اعتراضات  منجر به ریختن خون یکی دیگر از دخترانم در زادگاهم گردیده است
 
مهدی بیک اوغلی| با گذشت بیش از ۷۲ ساعت پس از ماجراهای مشکوک مرگ دانش‌آموزان اردبیلی، هنوز نه تنها از تناقضات و ابهامات پیرامونی این حادثه کاسته نشده؛ بلکه پیگیری تحلیلی اخبار و رخدادهای روز گذشته بر سرگشتگی این کلاف سردرگم افزود و دامنه تضادها را افزایش داد. در شرایطی که رسانه‌های اصولگرا طی ۴۸ ساعت گذشته از دل گفت‌وگو با استاندار اردبیل، عموی اسرا، مدیرکل آموزش و پرورش اردبیل و… تلاش می‌کردند تا موضوع مرگ اسرا پناهی دانش‌آموز اردبیلی را به بیماری زمینه‌ای و مشکلات قلبی او مرتبط سازند، روز گذشته خبری به نقل از شهردار اردبیل منتشر شد که در آن ریشه اصلی مرگ اسرا پناهی را نه به دلیل «بیماری‌های زمینه‌ای» و «نارسایی‌های قلبی» بلکه به دلیل «خودکشی با قرص برنج» به دلیل مشکلات خانوادگی عنوان شده بود. خبری که این پرسش را در میان کاربران و بسیاری از فعالان حوزه رسانه‌ای مطرح ساخت که این همه تناقض و تفاوت در رویکردها آیا نشانه این نیست که در زیر پوست اخبار، حقیقتی وجود دارد که برخی افراد و جریانات در این شهر به دنبال کتمان آن هستند؟ در این میان اظهارنظر علی دایی به عنوان چهره‌ای که با متن جامعه اردبیل ارتباطات تنگاتنگی دارد و مردم بسیاری از اسرار مگوی خود را با شهریارشان در میان می‌گذارند، پرونده اسرا را وارد فاز تازه‌ای کرد. کنشی که با واکنش تند نماینده نزدیک به جبهه پایداری اردبیل مواجه شد تا کشاکش تازه بر سر این پرونده شکل بگیرد. در واکنش به این ابهامات علی دایی آقای گل جهان و یکی از اسطوره‌های برخاسته از شهر اردبیل، در نخستین ساعات بامداد روز گذشته پیامی را منتشر کرد که برآمده از اطلاعات خاصی بود که شهریار فوتبال ایران از رخداد‌های اخیر این شهر داشت. علی دایی نوشت: «سکوت ناشی از هتک حرمت به دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف که پایه‌های علمی و معرفتی خود را در این نهاد پرورش داده‌ام، امروز منجر به برخورد با دانش‌آموزان در یکی از مدارس در زادگاهم شده، سکوتی که تاوان مرگ دارد و هر روز داغی دیگر بر دل جای جای ایرانم می‌نشاند. من عضو هیچ گروهی نیستم، من جزو کوچکی از این مردم شریف هستم که دغدغه‌های‌شان دغدغه من است.» اظهارنظری که بلافاصله با واکنش تند کاظم موسوی، نماینده اردبیل در مجلس یازدهم در جلسه علنی دیروز مجلس مواجه شد. موسوی در واکنش به موضع‌گیری علی دایی، درباره  مرگ دختر دانش‌آموزی در دبیرستان شاهد اظهار داشت: «تاسف می‌خورم که برخی چهره‌های شاخص کشور و اسطوره‌ها به این مسائل می‌پردازند. امنیت کشور باعث شد که عده‌ای اسطوره شوند. با پول محرومان ورزشگاه ساختیم تا عده‌ای دیده شوند اما امروز از اغتشاشگران حمایت می‌کنند. حرف بنده به این افراد این است که احترام خود را حفظ کرده و در رفتار خود تجدیدنظر کنند.» اما در شرایطی که همچنان پرسش‌های بدون پاسخ فراوانی درخصوص رخدادهای شهر اردبیل وجود دارد، شهردار این شهر گفت‌وگویی را انجام داد که در آن سناریوی تازه‌ای متفاوت با داستان‌های قبلی مطرح شده است.
روایت شهردار اردبیل از دلیل مرگ اسرا
محمود صفری درخصوص ماجرای مرگ اسرا پناهی، می‌گوید که برای او چند وقت قبل یک مشکل خانوادگی پیش آمده بود و با قرص برنج خودکشی کرد. او همچنین تاکید می‌کند: «روز جمعه در زمان تحویل جنازه، عمویش هم بود و تمامی مدارک و اینکه علت مرگ، خودکشی با قرص برنج بوده است را تایید کرد و جنازه هم با نظارت خانواده تحویل داده شد. علت مرگ ایشان خودکشی بوده است اما یکسری از شبکه‌های معاند شروع به شانتاژ خبری کردند.» شهردار اردبیل که با «انتخاب» گفت‌وگو می‌کرد درخصوص علت مرگ اسرا پناهی ادامه داد: «گویا مادر اسرا طلاق گرفته و پدرش هم یک ماه قبل به دلیل قتل اعدام شده بود. اسرا پناهی هم با قرص برنج خودکشی کرده است. بیمارستان و پزشک قانونی هم اعلام کردند و روز جمعه هم جنازه‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند.» شهردار اردبیل درمورد جزییات اتفاق مدرسه شاهد اردبیل اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت: «من شهردار هستم و قضیه دبیرستان را اطلاعی ندارم.» صفری همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا در جریان اعتراضات دانش‌آموزی هم بازداشت شده است یا خیر، بیان کرد: «اینها به من ارتباطی ندارد. من همان قسمتی که می‌دانستم را توضیح دادم.»
روایت استانداری بر ابهامات می‌افزاید؟
خبرنگار «اعتماد» برای آگاهی از کم و کیف موضوع ارتباطی را با سید حامد عاملی، استاندار اردبیل برقرار ساخت تا کمی از ابهامات کاسته شود، اما این گفت‌وگو نیز باعث افزایش ابهامات پرونده شد. عاملی در پاسخ به این پرسش که آیا برخوردی با دانش‌آموزان شاهد در اردبیل صورت گرفته؟ گفت: «هیچ برخوردی با دانش‌آموزی صورت نگرفته است. اساسا اسرا پناهی دانش‌آموز نبوده است. فوت این فرد به دلیل بیماری قلبی بوده و مرگ او هیچ ارتباطی با وارد آمدن ضربه به سر او نداشته است.» استاندار اردبیل در ادامه می‌گوید: «در رابطه با مدارس اردبیل هیچ مشکل خاصی وجود ندارد و برخوردی هم با دانش‌آموزی صورت نگرفته است. اسرا به دلیل مشکلات زمینه‌ای دچار مشکل قلبی می‌شود، اورژانس به مدرسه می‌آید و بلافاصله به بیمارستان اعزام می‌شود. برخی افراد از این صحنه فیلم گرفتند و اعلام کردند که به دلیل برخورد با اسراست که او به بیمارستان اعزام شده است.» استاندار اردبیل در شرایطی از اعزام اسرا به بیمارستان خبر می‌دهد که در فراز قبلی گفت‌وگو اعلام می‌کند، اسرا ارتباطی با مدرسه نداشته و دانش‌آموز نبوده است. عاملی درخصوص اعتراض برخی خانواده‌های مدرسه شاهد در اردبیل نسبت به حضور فرزندان‌شان در یک مراسم تبلیغاتی می‌گوید: «در این مراسم گروهی از دانش‌آموزان را بدون کسب اجازه والدین به یک مراسم خاص برده بودند که این رفتار اشتباه است و نباید بدون کسب اجازه والدین دانش‌آموزان به مراسمات اعزام شوند. در این خصوص پیگیری‌های لازم انجام و تذکرات مقتضی داده شد.»
در میان این همه روایت متناقض مشخص نیست چرا هیچ مقام‌مسوولی به صورت شفاف به این پرسش ها پاسخ نمی‌دهد:۱)آیا اسرا دانش آموز بوده یا نه؟۲)آیا در مدرسه شاهد اردبیل به دلیل اعتراضاتشان برخوردی با دانش آموزان صورت گرفته یا نه؟۳)مرگ اسرا پناهی به دلیل خودکشی بوده یا حمله قلبی؟۴)مرگ اسرا  در مدرسه رخ داده یا منزل؟ ۵)دانش آموزی که به دلیل تشنج به اورژانس بیمارستان فاطمی اردبیل اعزام شده کیست؟ و ابهامات دیگری که معلوم نیست چرا پاسخی شفاف به آنها داده نمی‌شود؟

تیری که از تاریکی آمد؛ گزارشی درباره فرشته احمدی

بهاره شبانکارئیان در اعتماد در ۱۹ آبان نوشت:

شرح «اعتماد»: از آنجایی که خبر مربوط به این گزارش به اوایل آبان‌ماه جاری برمی‌گردد و رییس کل دادگستری آذربایجان غربی در مورد این خبر صحبت‌هایی را عنوان کرده است؛ خبرنگار «اعتماد» نیز درصدد برآمد تا در مصاحبه‌ای با سه نفر از اعضای خانواده «فرشته احمدی» که به طرز نامعلومی جانش را از دست داده به نوعی به این خبر بپردازد. هر چند که از این سه نفر فقط یکی از برادران او حاضر به مصاحبه با «اعتماد» شد اما همچنان خبر مرتبط به مرگ فرشته احمدی با تناقضاتی روبرو است. در ادامه «اعتماد» متذکر می‌شود که این گزارش بدون هیچ قضاوتی، صرفا بر اساس شنیده‌ها و همچنین آنچه در رسانه‌ها و فضای مجازی انتشار یافته، تنظیم شده است.

بند  یکم
۵ آبان‌ماه سال جاری، اژده‌های ترس‌آور شب دهان گشوده‌تر از هر بار پهلوان پاک خفته روز را فرو بُرد و پهلوان خفته روز چشم گشود و خود را مُرده یافت. ناگهان تاریکی گردن افراشت و چون تازیانه بر جان یک زن ۳۲ ساله مهابادی فرود آمد.
بند  دوم
پس از مرگ فرشته احمدی، عکس‌هایی تکان‌دهنده از دختر ۷ ساله او که بر سر مزار مادر در روستای حمزه‌آباد شهرستان مهاباد واقع در آذربایجان نشسته بود و گریه می‌کرد، فضای مجازی مجازی را پُر کرد. این عکس‌ها واکنش‌های متعددی را از سوی افکار عمومی و برخی افراد سرشناس به همراه داشت اما در خصوص نحوه مرگ فرشته احمدی برخی ادعا می‌کنند که او در جریان اعتراضات اخیر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و برخی دیگر ادعا می‌کنند تیر از داخل خانه‌ای که او در آنجا حضور داشته به فرشته احمدی شلیک شده است. خبرگزاری مهر نیز در واکنش به خبر فوت فرشته احمدی اینگونه نوشت: «به‌‌رغم اعلام تشکیل پرونده قضایی برای قتل فرشته احمدی، برادر او با انتشار فایل ویدیویی اعلام کرد که با وجود پیگیری چندباره از سوی دستگاه قضایی و پلیس کشورمان آنها حاضر به پیگیری پرونده و شکایت نشده‌اند. این در حالی است که برخی شنیده‌ها حکایت از آن دارد که پیش ‌از این نیز خانواده فرشته احمدی اجازه انتقال پیکر او به پزشکی قانونی و کالبدشکافی را نداده‌اند و در ویدیویی که از برادر فرشته احمدی منتشر شده بود، برادر فرشته احمدی عنوان می‌کند ما در مورد مرگ خواهرم هیچ شکایتی نداشته‌ایم و نداریم و انتشار اخبار در خصوص پیگیری مرگ خواهرم توسط خانواده‌اش شایعه‌ای بیش نیست. تکذیب شکایت خانواده فرشته احمدی از سوی برادرش در حالی عنوان می‌شود که در این ویدیو ابراهیم احمدی تاکید می‌کند خواهرم ۵ آبان در تجمعات شهرستان مهاباد به ضرب گلوله کشته ‌شد درحالی‌ که بررسی و کالبدشکافی جسد فرشته احمدی با وجود درخواست مکرر نهادهای ذی‌ ربط برای مشخص شدن علت مرگ توسط پزشکی قانونی از سوی خود خانواده رد شده است.»در هر صورت این زن در شب حادثه با گلوله‌ای که در تاریکی بر تن او وارد شد، جانش را از دست داد و هنوز هم کسی نمی‌داند گلوله از سوی چه کسی و از کدام سمت شلیک شده است.

عکس از تسنیم


بند  سوم
در جریان این خبر ناصر عتبانی رییس کل دادگستری آذربایجان غربی در رابطه با فوت فرشته احمدی در شهرستان مهاباد عنوان کرد: «برای بررسی علت فوت فرشته احمدی پرونده کیفری تشکیل شده است. طبق بررسی‌هایی که صورت گرفته مشخص شده شلیک گلوله از داخل خانه این فرد انجام شده و این موضوع را اعضای خانواده این زن هم تایید کرده‌اند. حسب اعلام مراجع انتظامی و امنیتی در محدوده خانه این زن در زمان وقوع حادثه هیچ‌گونه تجمع و حضور نیروهای پلیس وجود نداشته است. در حال حاضر پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شده و بازپرس جنایی در حال بررسی موضوع و انجام تحقیقات مقدماتی است.»نیروی انتظامی نیز در واکنش به این خبر بیانیه‌ای را رسانه‌ای کرد. سرهنگ صادق شکری رییس پلیس آگاهی انتظامی آذربایجان‌غربی در مورد مرگ برخی از متوفیان شهرستان‌های پیرانشهر و مهاباد اعلام کرد: «مواردی از اصابت تیر به ماموران امنیتی و مردم از بین جمعیت معترضان در تجمعات اخیر به وقوع پیوسته و گروه‌های ضدانقلاب و اشخاص مغرض از این فرصت به ‌انحای مختلف استفاده و اقدام به قتل شهروندان می‌کنند که به همین منظور پلیس با دستور ویژه برای پیگیری این موضوع اقدام می‌کند. در کنترل تجمعات غیرقانونی از هیچ‌گونه سلاح جنگی استفاده نمی‌شود. پلیس به جد در حال پیگیری و شناسایی قاتل یا قاتلان و عوامل تیراندازی متوفیان در تجمعات اخیر بوده و ابعاد حادثه تلخ درگذشت متوفیان درحال بررسی است و باید از اظهارنظرهای خلاف واقع پرهیز شود.»
بند  چهارم
همسر فرشته احمدی در پاسخ به سوالات خبرنگار اعتماد می‌گوید: «ببخشید من تمایلی به صحبت ندارم.»یکی از برادران این زن نیز درباره موضوع مرگ خواهرش به «اعتماد» می‌گوید: «نمی‌دانم. فقط می‌دانم ساعت حدود ۸ الی ۸ و ۳۰ دقیقه شب بود که این اتفاق افتاد.»اما یکی دیگر از برادران فرشته احمدی ماجرای آن شب را اینگونه برای «اعتماد» شرح می‌دهد: «همه فهمیدند که ماجرا چه بود! دوباره بگویم؟ فرشته شب حادثه در خیابان نبود. همراه همسر و دو فرزندش به خانه یکی از اقوام شوهرش در اطراف مهاباد رفته بود. خانه خودشان داخل شهر است. آن شب تجمعات در مهاباد زیاد بود برای همین آنها به خانه اقوام شوهرش می‌روند. همان شب وقتی همه آنها به پشت بام می‌روند ناگهان فرشته همانجا مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و می‌میرد. اقوام همسرش به ما گفتند که رفته بودیم پشت بام تخمه و تنقلات می‌خوردیم تا اینکه فرشته تصمیم گرفت پارچه‌ای را که روی آن تنقلات ریخته بودیم از پشت بام تکان دهد که همان جا ناگهان یک تیر به قلب او برخورد می‌کند و یک دفعه روی زمین می‌افتد… وقتی آن شب اقوام همسر فرشته می‌بینند خیابان‌ها کمی شلوغ شده به او می‌گویند که بیا برویم داخل خانه تا فرشته می‌خواهد به داخل برود، تیر به سمت قفسه سینه‌اش برخورد می‌کند. تیر از سمت قلب او وارد بدنش می‌شود و فرشته جانش را از دست می‌دهد. بعد از حادثه ما به خانه اقوام همسر فرشته رفتیم. دختر کوچکش هم شاهد مرگ مادرش بود و همین‌ها را تعریف می‌کرد و می‌گفت مادرش رفته پارچه را از لبه پشت بام بتکاند که این اتفاق رخ می‌دهد. شوهر خواهرم هم به ما گفت که فرشته روی دست‌های او خون از بدنش می‌رفت. بعد هم او را به بیمارستان مهاباد منتقل کردند.»
برادر بزرگ‌تر فرشته به چند سوال آخر نیز پاسخ می‌دهد.
  خواهرتان چند فرزند دارد و خودش چند سال داشت که فوت شد؟
خواهرم حدود ۳۲ سال داشت و فرزند ششم خانواده‌مان بود. یک دختر ۷ ساله و یک پسر دو، سه‌ساله نیز دارد. اسم دخترش باوان است و اسم پسرش میران.
  باوان در چه وضعیتی است؟
وضعیت خوبی ندارد و مرتب گریه می‌کند حتی نمی‌تواند مدرسه برود.
 همسر فرشته شغلش چیست؟
کشاورز است.
 خانواده میزبان چه نسبتی با فرشته داشتند؟
پسرعموی همسر فرشته بودند.
 فرشته و بقیه افراد، چرا از داخل خانه روی پشت‌بام رفته بودند؟ 
این را هم نفهمیدم.
 تیر از کدام سمت به خواهر شما شلیک شد؟
نمی‌دانم. 
  چند تیر به بدن فرشته اصابت کرد؟
فقط یک تیر.
 آیا جسد خواهرتان به پزشکی قانونی منتقل شد؟
نه فقط همان موقع به بیمارستان مهاباد برده شد.
  خانواده شما درباره این موضوع شکایتی را مطرح نکردند؟
از چه کسی شکایت کنیم؟
 به عنوان سوال آخر، اگر حرفی در خصوص این اتفاق دارید، بگویید.
اتفاقی بود که پیش آمد ولی خدا می‌داند که فرشته فقط رفته بود پشت‌بام تا بعد از تخمه خوردن پارچه را تکان بدهد.
بند  پنجم
و اینک منم. زیر پای من شهری است و مردمان خوابند. مردگان جاودانه در خوابند و من تنها با غریو گنگ خود مانده. می‌بینم شب را که با همه سنگینی خود بر من فرود آمده است. 

دوربین‌های مردم واقعی‌‌ترین فیلم‌های سیاسی را می‌گیرند

اعتماد ۱۴ آبان نوشت:

نا آرامی‌های این روزها و شب‌های کشور اگر از جهات سیاسی، روانشناختی و جامعه‌شناختی سویه‌های قابل ‌بررسی و پژوهش دارد و کارشناسان را وامی‌دارد تا رخدادها را از منظر تخصصی خود تحلیل کنند، در عرصه هنر و نزد تولیدکنندگان آثار هنری نیز از موضوعیتی ویژه برخوردار است. خواه برای نویسندگان تا از آنچه این روزها پیرامون‌شان می‌گذرد، برای رسیدن به طرح‌های داستانی بهره بگیرند، خواه اهالی هنرهای دراماتیک و… قدر مسلم وقایع هفته‌های اخیر در آینده سینمای ایران نیز بازتاب خواهد داشت و شاهد روایت‌های سینمایی فیلمسازان ایرانی از این وقایع خواهیم بود. بی‌شک وقایعی از این دست، مانند سایر رویدادهای مهم تاریخی می‌توانند سبب ساخته شدن فیلم‌هایی شود که خود در حکم اسنادی هنری در ارتباط با تاریخ معاصر برای آیندگان باشند. در این میان پرسش این است که فیلم‌هایی از این دست را در کدام دسته‌ از گونه‌های سینمایی باید طبقه‌بندی کرد؟ آیا اطلاق «فیلم سیاسی» به خاطر موضوعات‌شان می‌توان درست باشد؟ اما آیا این آثار در سینمای ایران، واجد همه ویژگی‌های فیلمی که بتوان آن را فیلم سیاسی دانست، هستند؟ چرا وقتی به تاریخ سینمای ایران نگاه می‌کنیم، نمونه دقیقی از یک فیلم سیاسی با تمام خصوصیات و ویژگی‌های آن نمی‌یابیم؟ هفته گذشته با فرزاد موتمن در این باره گفت‌وگو داشتیم که در آن از جنبه‌هایی به سینمای سیاسی و ویژگی‌های آن اشاره شد. موتمن معتقد بود که در ایران اصلا فیلم سیاسی نداریم و در دنیا هم اندک فیلم‌هایی را می‌توانیم نام ببریم که ویژگی‌های سینمای سیاسی را داشته باشند. او گفت در کشور ما از بس ممیزان نسبت به هر چیزی شاخک‌های‌شان تیز می‌شود، از هر نکته یا هر حرفی در فیلم‌ها تعبیر سیاسی می‌کنند. مثلا در فیلم‌هایی تضاد عقیدتی وجود دارد، یا در خانواده‌ای فقر بیداد می‌کند یا اختلاف طبقاتی وجود دارد و اینها را دلیلی بر سیاسی بودن فیلم می‌دانند. در ادامه این گفت‌وگوها، این‌بار سراغ شادمهر راستین، فیلمنامه‌نویس نام‌آشنای سینمای ایران رفتیم و با او درباره ابعادی از سینمای سیاسی گفت‌وگو  کردیم.

   وقتی صحبت از سینمای سیاسی می‌شود، خوانش‌های مختلفی از این ‌گونه سینمایی وجود دارد. بعضی کارشناسان معتقدند فیلم سیاسی فیلمی است که تماشاگر بعد از تماشای آن به فکر واداشته می‌شود؛ به عبارتی در مورد خودش و زندگی‌اش و جامعه پیرامونش فکر می‌کند و به تدریج و به شکل نامحسوس دچار تغییراتی در زندگی می‌شود. تعریفی که شما از سینمای سیاسی دارید، شامل چه جزییاتی می‌شود؟
در تعریف سینمای سیاسی باید گفت به فیلم‌هایی سیاسی گفته می‌شود که یک تفکر را به صورت بیانیه سیاسی مورد تایید یا مورد نقد قرار دهد؛ اما شما می‌دانید که در ایران ما تفکر یا حزب سیاسی متداومی که فعالیت علنی داشته باشد، نداریم که بشود آنها را مورد نقد و تحلیل قرار داد. در فیلم‌های سیاسی مهم می‌بینیم مثلا دموکرات‌ها علیه جمهوری‌خواهان سخن می‌گویند یا نوع دیگر لیبرال‌ها علیه سوسیالیست‌ها، یا محافظه‌کارها علیه حزب کارگر فیلم می‌سازند؛ اما در ایران چون حزب‌ها قابل شناخت نیستند و مرزبندی‌های آنها معلوم و مشخص نیست، نمی‌دانیم از چه ویژگی سیاسی‌ای اسم ببریم که باعث تمایز دیدگاه سازنده فیلم شود. بنابراین بیشتر بحث سیاسی را با بحث حکومتی قاطی می‌کنیم و آنها را در هم گره می‌زنیم.
  درباره اینکه بحث سیاسی با بحث حکومتی گره می‌خورد بیشتر توضیح  می‌دهید؟ 
نزدیک‌ترین مثالی که می‌توانم در این باره داشته باشم فعالیت‌های شهری یا مدنی مردم بنا به اقتضائات هر حکومت است که در تایید سیاست‌ها یا نقد فعالیت‌های نظام حاکم است. در حال حاضر می‌بینیم که جریان‌های فعالیت‌های مدنی در همه جای دنیا زیاد شده است. مثلا کنگره امریکا کمک مالی به سرمایه‌داران می‌کند تا ورشکستگی وال‌‌استریت از بین برود و از طرفی دیگر می‌بینیم که فیلم‌هایی در هالیوود ساخته می‌شود که این سیاست حمایتی جمهوری‌خواهان به وال استریت را نقد می‌کنند و می‌گویند اقتصاد امریکا فلج شده است و طبقه متوسط امریکا رو به زوال است و حذف این طبقه بحران‌های مدنی در پی خواهد داشت. به عبارت دیگر با یک واقعه سیاسی فیلم شروع شده و به یک آگاهی‌بخشی در برطرف کردن عارضه اجتماعی می‌پردازد.
  چرا در سینمای ایران ما فیلم سیاسی که مرجع و قابل استناد باشد، نداریم و با تردید از بعضی فیلم‌ها به عنوان نمونه فیلم‌های سیاسی یاد می‌کنیم؟
اینکه چرا در ایران فیلم سیاسی نداریم دلیلش این است که فیلم سیاسی بیانیه و ضوابط مشخص و تفکر سیاسی می‌خواهد و نه ایدئولوژی. یعنی فیلم در چارچوب بیانیه سیاسی ساخته شود و مسائلی را به چالش می‌کشد که در اجرای آن منشور سیاسی در جامعه پدید آورده است. در ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مرامنامه‌ای راجع به جناح سیاسی نداریم که مانا و پویا و حداقل پنجاه سال باشد و نمی‌توانیم به مباحث سیاسی حزب‌ها ورود کنیم. البته در دوره مشروطیت مدل سیاسی در فعالیت روشنفکران مشهود بود که با عناوین آزادی‌خواه یا استبدادیون مشخص می‌شود و آن تفکر را می‌توانستیم روایت کنیم و هنوز هم می‌تواند به نوعی در طبقه‌بندی فیلم‌های معترض در این دسته‌بندی، یعنی آزادی‌خواهی یا استبدادخواهی، به روایت و شخصیت‌پردازی پرداخت.
  در ابتدای صحبت‌تان اشاره کردید که ما در ایران تفکر یا حزب سیاسی متداومی که فعالیت علنی داشته باشد، نداریم. بفرمایید از نظر شما مشخصا احزاب چه فعالیت‌هایی باید داشته باشند که به رسمیت شناخته شوند و قابل شناخت باشند؟
ببینید، از مهم‌ترین نکات در فعالیت‌های سیاسی و حزبی در چارچوب قانون این است که عضوگیری در آن آزاد و علنی باشد و بعد از میان اعضای حزب، نمایندگانی به مرتبه‌ای می‌رسند که آنها گروهی را به عنوان فراکسیون با برنامه اجرایی به مجلس بفرستند که پشتیبان تفکرات آنها باشد و بعد ریاست قوه مجریه یا همان شخص رییس‌جمهور یا رییس دولت این برنامه را اجرا و عملیاتی کند. در ایران چنین مسیری که سینما بتواند آن را نشان دهد و متاثر از آن قصه بگوید، نداریم.
به عنوان مثال سریالی داریم با نام «آقازاده» که از آن به عنوان سریالی با موضوع سیاسی نام می‌برند! درحالی که این سریال اصلا موضوع سیاسی ندارد و بیشتر اکشن و ملودرام است. بنابراین من فکر می‌کنم چیزی به عنوان فیلم سیاسی در سینمای ایران نداریم. از سینمای جهان اگر بخواهم مثالی بزنم، فیلم‌های کن لوچ نمونه فیلم‌های سیاسی خوب است. یا به تازگی فیلم «گزارش» ساخته اسکات بورنز در سال ۲۰۱۹ که بحث شکنجه و سیاست‌های بعد از ۱۱ سپتامبر و تاثیر آن در امریکا را مطرح می‌کند که ابعاد افشاگری دارد. این فیلم را می‌توانیم نمونه مسجلی از فیلم سیاسی بدانیم. یا فیلم «همه مردان رییس‌جمهور» ساخته آلن جی پاکولا در سال ۱۹۷۶. این فیلم‌هایی که به نام سینمای سیاسی در ایران عنوان می‌شود بیشتر ملودرام با ته‌مایه‌های حادثه‌سازی است.
  در بعضی تحلیل‌ها به بعضی فیلم‌های مسعود کیمیایی اشاره می‌شود که حاوی نکات سیاسی است؛ مثلا فیلم «گوزن‌ها».
مثال خوبی است. فیلم‌های آقای کیمیایی در دسته فیلم‌های اعتراضی قرار می‌گیرند. نظام تفکری جاری در جامعه می‌گوید اگر مشکلی هست باید به پلیس گفته شود اما وقتی شخصی مثل قیصر مشکلی را به پلیس نمی‌گوید، فرد در برابر جامعه قرار می‌گیرد که این خودش نوعی ژانر فرعی است یا به عنوان anti_goverment که از تفکر قالب به اعتراض استفاده می‌کند و فرد در برابر جامعه حاکم قرار می‌گیرد. از آنارشیست و رادیکالیسم شروع می‌شود و به منجی‌گری و قهرمان‌سازی تبدیل می‌شود. در ایران آثاری نظیر «خط قرمز» یا حتی «متولد ماه مهر» فیلم‌هایی هستند که سویه‌های ملودرام در آنها قوی‌تر از سیاست است و در بستر اعتراض به سیستم حاکم، قصه شخصیت‌ها روایت می‌شود.
  ممکن است از فیلم‌های رخشان  بنی‌اعتماد خوانش  سیاسی  داشت؟
خانم بنی‌اعتماد فیلم‌هایش موضوعات اجتماعی و شهری با ژانر ملودرام دارد اما وقتی در فیلم‌هایش فرد در برابر سیستم قرار می‌گیرد یا سیستم آن را له می‌کند یا آن فرد اعتراض خودش را بر دیگران علنی اعلام می‌کند، نشانه‌های یک فعالیت سیاسی در رفتار و منش شخصیت اصلی را در خود دارد. مانند «زیر پوست شهر» یا «قصه‌ها». از طرفی فیلم «من عصبانی نیستم» که فرد علیه سیستم می‌شود یا سیستم حریف فرد نمی‌شود یا به فرد ظلم می‌شود و فرد برای آرمان‌خواهی خود دست به اعتراض می‌زند و روش کنش‌مندی را انتخاب می‌کند، فیلم‌هایی با عصیان فرد در جامعه محسوب می‌شود که گرایش سیاسی دارند مانند فیلم «تنگسیر» ساخته امیر نادری.
  بد  نیست در این قسمت به نمونه فیلم‌های انقلابی در سینمای ایران اشاره کنیم که به موضوعاتی در دل تاریخ انقلاب می‌پردازند.
فکر کنم منظور شما فیلم‌هایی است که نظام حاکم برای بررسی اتفاقات بعد از انقلاب ۵۷ می‌سازد. تمام این فیلم‌ها قالبی ملودرام دارند و راوی قصه‌های عاشقانه در بستر یک رویداد اجتماعی با گرایش سیاسی هستند اما ژانر سیاسی نیستند. با این توضیح که اگر خود سیستم حاکم، ردیف بودجه مخصوص داشته باشد از خودش در برابر افکار منتقد دفاع می‌کند. بنابراین این دسته فیلم‌های معترض و سیاسی نیستند. مثل نمونه فیلم‌های هالیوودی که فیلم‌های تبلیغاتی برای نظام امریکا هستند که برای تبلیغات خود از ظرفیت هنر استفاده می‌کنند؛ مثل فیلم «مونیخ» اسپیلبرگ. اینجا به صحبت‌های وزیر ارشاد اشاره می‌کنم که ایشان چند وقت پیش در صحبت‌هایی که کاملا مشخص است از ظرفیت بی‌پایان هنر غافل است به این نکته اشاره می‌کند که «رسانه دیگر ابزار قدرت نیست بلکه خود قدرت است». کاملا معلوم است که نمی‌داند هنر چیست و چه ظرفیت‌های بسیار مهمی دارد. وقتی توجه به نتیجه‌بخشی رسانه در محدوده زمانی- مکانی در برابر اثرگذاری پایا و مانای هنر در هر مکان و زمانی، مشخصا قدرت‌طلبی گوینده جمله معلوم می‌شود تا اهمیت دادن به یک فعالیت فرهنگی‌. چرا روسیه از رسانه برای بیشتر دیده شدن سیاست‌های خود استفاده می‌کند؟ برای اینکه تصمیمات و سیاست‌هایش را به دنیا مخابره کند. بنابراین در بعضی فیلم‌ها از ظرفیت رسانه برای استفاده تبلیغاتی یا پروپاگاندا سیاست‌های قالب یا در تبیین سیاست‌های حاکم به کار گرفته می‌شود و فیلمسازان در محصولات‌شان به این سمت گرایش پیدا می‌کنند. این فیلم‌ها نمونه فیلم‌های سیاسی نیست.
  با تمام این صحبت‌ها اما اجازه بدهید این پرسش را بپرسم که به نظر شما قبل از انقلاب آیا از فیلمی می‌توانیم نام ببریم که نمونه‌ها و نشانه‌های سیاسی درآن به کار رفته باشد؟
جواب شما را با این پرسش می‌دهم که آیا فیلمی داریم که جریان ملی شدن صنعت نفت و فعالیت‌های دکتر مصدق را به نمایش بگذارد؟ اینکه مصدق دهه ۳۰ به امریکا می‌رود و با حمایت امریکا مواجه می‌شود و دادگاه ملی شدن صنعت نفت تشکیل می‌دهد و چند ماه بعد پیروز می‌شود و در یک بازی سیاسی شاه با امریکا وارد معامله می‌شود و مصدق شکست می‌خورد را می‌توانیم تمام و کمال در فیلم‌های‌مان نشان دهیم؟ این طرح را به هر تهیه‌‌کننده‌ای ارایه دهیم اول می‌گوید پس‌مایه‌های ملودرام و عشقش کو؟ یا می‌گوید تماشاگر حوصله فیلم دادگاهی صرف ندارد. همه جریان دادگاه دکتر مصدق را می‌دانند؛ بخش ملودرام هم به فیلم اضافه کن. خب، نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که ظرفیت‌های هنری سیاسی کشورمان شناخته نمی‌شود. از نظر من مهم‌ترین نکته این است که بعضی هنوز نمی‌دانند هنر چیست. توانایی و خلاقیت فردوسی را ببینید که به جای آنکه کورکورانه از ظرفیت‌های سیاسی مقابله با خلفای عباسی بگوید، فرآیند هنری را وارد شعر می‌کند و به پویایی فرهنگ نوروز و زبان پارسی کمک می‌کند تا ارزش کلان هنری را پی‌ریزی کند. این درحالی است که وقتی کسی می‌گوید رسانه قدرت است، نمی‌داند هنر چه ظرفیت‌های ظریفی در دل خود دارد. همه فکر می‌کنند مخاطب رابطه‌های عاشقانه، خانوادگی با پیرنگ‌های حسادت و انتقام و اغراق را دوست دارد. شاید درست باشد اما آیا مخاطب ایرانی، فیلم‌های سیاسی دیده است که قدرت انتخاب داشته باشد. چند فیلم درباره تاثیر مخرب التزام عمومی به حزب رستاخیز در سال ۱۳۵۵ ساخته شده که مردم آن را پس زده باشند؟ اما مثالی که می‌توانم از یک نمونه سیاسی یاد کنم سریال «هزاردستان» علی حاتمی است. نگاه کنید ببنید او چقدر هنرمندانه جریان سیاسی را وارد قصه‌اش می‌کند بدون آنکه از ژانر ملودرام استفاده  کند.
  از اتفاقاتی که این روزها در سطح کشور شاهد هستیم هم کمی صحبت کنیم. به عنوان کسی که سال‌ها فیلمنامه می‌نویسید، به نظرتان از دل حوادث و رخدادهای امروز می‌توان قصه‌هایی با قابلیت‌های جذاب بیرون آورد؟
حوادث مربوط به سال ۴۳ یا سال ۵۷ یا اتفاقات مربوط به ۸۸ را همان زمان وقتی نگاه می‌کردیم با خود می‌گفتیم که از این اتفاقات مهم‌تر وجود ندارد و باید این روزها را به عنوان سند در فیلم‌های‌مان زنده نگه داریم؛ اما در گذران زمان بیشتر آگاه می‌شویم و درک‌مان از این واقعه بیشتر می‌شود. در نتیجه همین می‌شود که آیندگان علاقه‌ای به روایت‌های دوران گذشته ندارند و دستاوردهای کشورمان مغفول باقی می‌ماند. همه می‌گویند ایران محصول تمدن و فرهنگ سه هزار ساله است اما خیلی از جوان‌های امروزی با اشاره به اینکه قطعا ایران از تاریخ سرافرازی برخوردار است، می‌پرسند خب، که چه؟ امروز از این فرهنگ چه داریم؟ اگر شرایط امروز ما نتیجه تمدن سه هزار ساله ماست که حتما جایی مسیر را اشتباه رفته‌ایم! پس گذشته همیشه نمی‌تواند چراغ راه آینده باشد. بنابراین آشتی جوانان با فرهنگ و هنر ایران‌زمین با معیارهای کمی قابل مقایسه نیست. روشی که برای ارشاد و مدیران ارشاد در این پنجاه ساله اتفاق افتاده است. دستاورد فرهنگی ایران معیاری کیفی می‌خواهد که فقط در هنر و خلق اثر هنری قابل سنجش است. از این‌رو آثار کیارستمی و شهید ثالث در دستاورد کمی ارشاد قرار نمی‌گیرد.
  همین می‌شود که در فیلم‌های ما از نسل جوان معترض  امروز  نشانی نمی‌بینیم؟
چیزی که به ‌شدت نسل جوان ما به آن ترغیب می‌شود این است که در هر دورانی که هست می‌خواهد آن را تغییر بدهد. نسل جوان نه به حال توجه دارد و نه به گذشته. او آمده و می‌خواهد آینده را بسازد. به جای اینکه بشناسد و بداند فقط به آینده فکر می‌کند. بنابراین ما هر ده سال با نسل جوانی ساکن در ایران مواجه می‌شویم که به خود ایران مهاجرت کرده و اندک اندک حین تغییر می‌خواهد از ایران چیزهایی بداند و تا جوانان از فرهنگ ایران چیزی می‌دانند، ممنوع‌الکار می‌شوند و نمی‌توانند دوباره این دانستن‌ها را به نسل بعدی منتقل کنند.
  و پرسش آخر اینکه در صحبت‌های‌تان اشاره کردید که در سینمای ایران فیلم سیاسی با پرداخت و معنای واقعی سیاسی نداریم؛ چقدر از این فقدان به سانسور برمی‌گردد؟
به نظر من سانسور و ممیزی وقتی اعمال می‌شود که سانسورچی فکر می‌کند خالق اثر هنری هر آنچه می‌گوید او نمی‌داند. مثلا به این فکر می‌کند اگر در بیتی از شعری کلمه سرخ با استعاره کمونیست به کار رود یا کلمه آهن با نهاد اسلحه نوشته شود، این واژه‌ها باید ممیزی شود! یک‌سری کلمات در دوران شاه بود که کلید واژه سانسور تلقی می‌شد و وقتی در ترانه‌ها به کار برده می‌شد، این تفکر القا می‌شد که انگار شاعر پیامی را می‌خواهد ارایه دهد. این یعنی دو آدم اهل رسانه می‌خواهند همدیگر را سانسور کنند و بخشی از وجود خالق را از اثر هنری از بین ببرد. خب در این شرایط سانسور یعنی حذف فرهنگ ایرانی و حاکمیت با این کار فرهنگ قالب را حذف می‌کند.
از نظر من با توجه به ساده‌اندیشی، ایدئولوژیک بودن و سانسور مدیران ارشاد، سینمای رئالیستی و واقع‌گرا در ایران کار سیاسی می‌کند؛ این نوع سینما سیاسی‌ترین فیلم‌ها هستند و سینمای مستند ایران مملو از فیلم‌های سیاسی است؛ به عبارتی شاید مثل مدل تارکوفسکی که فیلم شاعرانه می‌سازد و تعبیر می‌شود که فیلم سیاسی در شوروی ساخته، در ایران هم وقتی فیلم واقع‌گرا ساخته می‌شود به نظر می‌آید کار سیاسی انجام می‌دهد. این در حالی است که دستگاه حاکم از واقعیت می‌هراسد و مهم‌ترین نکته در فیلم‌های رئال که نمونه خوب آنها مستندها است تصاویر واقعی است که ثبت می‌شود. دوربین‌هایی که در سطح شهر اعتراض‌ها و تجمعات را ثبت می‌کنند، واقعی‌ترین فیلم‌های سیاسی هستند. وقتی هم این فیلم‌ها روی پرده نشان داده می‌شوند این نمونه اعتراض بزرگ  است.


   از نظر من با توجه به ساده‌اندیشی، ایدئولوژیک بودن و سانسور مدیران ارشاد، سینمای رئالیستی و واقع‌گرا در ایران کار سیاسی می‌کند. این نوع سینما سیاسی‌ترین فیلم‌ها هستند و سینمای مستند ایران مملو از فیلم‌های سیاسی است. به عبارتی شاید مثل مدل تارکوفسکی که فیلم شاعرانه می‌سازد و تعبیر می‌شود که فیلم سیاسی در شوروی ساخته، در ایران هم وقتی فیلم واقع‌گرا ساخته می‌شود به نظر می‌آید کار سیاسی انجام می‌دهد.
  اینکه چرا در ایران فیلم سیاسی نداریم دلیلش این است که فیلم سیاسی بیانیه و ضوابط مشخص و تفکر سیاسی می‌خواهد و نه ایدئولوژی. یعنی فیلم در چارچوب بیانیه سیاسی ساخته شود و مسائلی را به چالش می‌کشد که در اجرای آن منشور سیاسی در جامعه پدید آورده است. در ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مرامنامه‌ای راجع به جناح سیاسی نداریم که مانا و پویا و حداقل پنجاه سال باشد و نمی‌توانیم به مباحث سیاسی حزب‌ها ورود کنیم
  «زیر پوست شهر» یا «قصه‌ها» از طرفی فیلم «من عصبانی نیستم» که فرد علیه سیستم قالب می‌شود یا سیستم حریف فرد نمی‌شود یا به فرد ظلم می‌شود و فرد برای آرمان‌خواهی خود دست به اعتراض می‌زند و روش کنش‌مندی را انتخاب می‌کند فیلم‌هایی با عصیان فرد در جامعه محسوب می‌شود که گرایش سیاسی دارند مانند فیلم «تنگسیر» ساخته امیر نادری

انتشار عکس حسین رونقی در بیمارستان پس از ۴۸ساعت پر ماجرا

روزنامه اعتماد سه شنبه ۲۴ آبان نوشت: ماجرای حضور حسین رونقی در بیمارستان‌های تهران که طی روزهای اخیر حاشیه‌های زیادی را ایجاد کرده بود، سرانجام با اعلام دستگاه قضایی در خصوص دیدار حسین رونقی با خانواده خود فروکش کرد. خبرگزاری میزان در این زمینه نوشت: «رونقی که با تشخیص پزشک زندان و با هدف کنترل کامل و دقیق وضعیت جسمانی‌اش از دیروز به بیمارستان منتقل شده است، امروز (بعدازظهر دوشنبه) با خانواده‌اش ملاقات کرد.» عکسی هم از حضور مادر رونقی بر سر بالین او توسط خبرگزاری میزان منتشر شد تا این پیام به افکار عمومی ارسال شود که رونقی محدودیتی برای دیدار با خانواده خود ندارد. خبرنگار اعتماد دیروز تلاش کرد تماسی را با احمد رونقی پدر حسین برقرار کند تا درباره پرونده پسرش با او گفت‌وگو کند. احمد رونقی اما اعلام کرد به دلیل اینکه ممکن است اظهاراتش به ضرر پرونده پسرش باشد و برای مردم نیز مشکل ایجاد کند، قصد گفت‌وگو با رسانه‌ها را ندارد.
براساس اخباری که رسانه‌های مرتبط با دستگاه قضایی منتشر کرده‌اند، حسین رونقی طی هفته‌های گذشته نیز هیچ محدودیتی برای ملاقات با خانواده نداشته اما شخصا به این موضوع تمایلی نشان نداده و درحالی‌که پدرش برای ملاقات با او به زندان اوین مراجعه کرده بود، از این ملاقات سر باز می‌زند. در پایان این گزارش میزان اعلام شده بود، «وضعیت جسمی رونقی خوب و پایدار گزارش شده و او به زودی از بیمارستان مرخص خواهد شد.» اما در شرایطی که خبرگزاری میزان اعلام کرده بود حسین رونقی از بیمارستان مرخص می‌شود، برخی رسانه‌ها این خبر را به معنای آزادی او تفسیر کردند. اما باید دید ماجرای رونقی از کجا آغاز شد و چه سرانجامی پیدا کرد؟
فراز و فرود یک ماجرا
طی روزهای ابتدایی هفته و در شرایطی که همچنان تب و تاب پیگیری مطالبات مردم در فضای عمومی کشور گرم بود، خبر حضور حسین رونقی (یکی از فعالان سیاسی و مدنی) در بیمارستان، طی روزهای یکشنبه و دوشنبه به مهم‌ترین خبر شبکه‌های اجتماعی ایرانیان بدل شد؛ اما زمانی هشتگ حسین رونقی در توییتر فارسی ترند شد که خبر رسید، رونقی به دلیل مشکلات جسمی که در اثر اعتصاب غذای ‌تر برایش پیش آمده با مشکلات جسمی دامنه‌داری مواجه شده است. خبری که ابتدا از سوی فخرالسادات محتشمی‌پور به نقل از سید مصطفی تاجزاده رسانه‌ای شد و متعاقب آن از سوی چهره‌هایی چون محمدرضا جلایی‌پور، (فعال سیاسی) جعفر پناهی و محمد رسول‌اف (سینماگران زندانی) رسانه‌ای شد. محتشمی‌پور، در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «همین الان همسرجان از اوین تماس گرفت و گفت: رونقی را ۱۲روز پیش پس از ۳۸ روز اعتصاب غذای‌ تر به اندرزگاه ۴ آوردند. از ابتدای اعتصاب غذا با او صحبت کرده وعده داده بودند که با قرار وثیقه، با توجه به داشتن مدرک عدم تحمل کیفری از پزشک قانونی، آزاد خواهد شد و چندین بار با او برای شکستن اعتصاب غذا مذاکره کرده‌اند اما به دلیل خلف وعده مذاکره‌کنندگان او تصمیم دارد از ساعت ۱۲ شب اعتصاب غذای خشک را آغاز کند و متاسفانه در این تصمیم مصمم است. من ضمن شهادت به ضعف جسمانی شدید او پس از ۵۰ روز اعتصاب غذای ‌تر با این مشکل جدی کلیوی هشدار می‌دهم این وضعیت بسیار خطرناک است و هم عقل و هم قانون حکم می‌کند قبل از اقدام به این تصمیم خطرناک او را آزاد کنند.» در واکنش به این پیگیری‌های مدنی یکشنبه ۲۲آبان‌ماه اعلام شد که رونقی برای درمان راهی بیمارستان دی تهران می‌شود، خبری که باعث شد جمعیت بسیاری برای اطلاع از احوال رونقی مقابل بیمارستان دی حضور یابند. اما در شرایطی که خانواده رونقی تصور می‌کردند حسین قرار است راهی بیمارستان دی شود، ناگهان تصمیم مسوولان تغییر کرد و حسین راهی بیمارستان دیگری شد. در مرحله بعد اعلام شد که حسین را به بیمارستان سینا در خیابان امام خمینی برده‌اند. این خبر هم به سرعت تکذیب شد؛ در مرحله سوم برخی منابع خبر دادند که حسین به بیمارستان نجمیه در خیابان جمهوری نقل مکان کرده است. اما هیچ‌کدام از این خبرها از سوی منابع رسمی تایید نشدند. 
خبرگزاری میزان اما در واکنش به اخبار ضد و نقیضی که در خصوص حسین رونقی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شد، نوشت: «در پی اعزام رونقی به بیمارستان خارج از زندان بود که برخی اخبار کاملا دروغ مانند اینکه قلب وی موقع رسیدن به بیمارستان از کار افتاده و او در بیمارستان احیا شده است در فضای مجازی و رسانه‌های معاند منتشر شد تا مخاطبین این اخبار احساس کنند وضعیت جسمی حسین رونقی وخیم است.» خبرگزاری رسمی قوه قضاییه در پایان اینگونه نتیجه‌گیری می‌کند: «پیگیری‌های خبرگزاری میزان نشان می‌دهد چنین اخباری به هیچ‌وجه صحت نداشته و وی با شرایط حاد جسمانی به بیمارستان منتقل نشده بوده و تصمیم اعزام به بیمارستان برای جلوگیری از وقوع هرگونه شرایط بالینی نامناسب صورت پذیرفته است.» در میان این اخبار ضد و نقیض و پر ماجرا اما بسیاری از تحلیلگران معتقدند روند رسیدگی به پرونده معترضان حوادث اخیر باید مبتنی بر قانون جرم سیاسی و با بهره‌مندی از هیات منصفه عملیاتی شود تا ابهامی در افکار عمومی در خصوص ابعاد گوناگون این پرونده‌ها باقی نماند.

بازتاب‌های خشونت علیه پسرنازی‌آبادی

روزنامه اعتماد نوشت: ایرانیان در شرایطی صبح روز چهارشنبه ۱۱ آبان ماه را آغاز کردند که پخش تصاویر عجیب برخورد با یکی از شهروندان که براساس اعلام سایت الف و همشهری آنلاین محل رخداد آن در نازی‌آباد تهران بوده، حسابی خبرساز شد. پسری که بلافاصله در شبکه‌های اجتماعی عنوان «پسر نازی‌آبادی» را پیدا کرد و بازار توییت‌ها و کامنت‌ها در خصوصش حسابی گرم شد. اما در ساعات ابتدایی پس از انتشار این تصاویر، انتقادها از خشونت عریان به اندازه‌ای وسعت یافت که مرکز اطلاع‌رسانی فراجا بلافاصله نسبت به موضوع واکنش نشان داد و در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «در پی انتشار کلیپی مبنی بر ضرب و شتم احدی از شهروندان بلافاصله دستور ویژه‌ای برای بررسی دقیق زمان و مکان وقوع و شناسایی متخلفین در صحنه صادر شده است.» در ادامه این اطلاعیه آمده است: «پلیس به هیچ عنوان رفتار خشن و غیرمتعارف را تایید نمی‌کند و مطمئنا با عوامل متخلف برابر ضوابط برخورد قانونی خواهد شد.» هر چند مسوولان انتظامی تلاش می‌کردند با انتشار اطلاعیه کمی از التهاب فزاینده در افکار عمومی بکاهند، اما واقعیت آن است که ابهامات فراوانی درخصوص چرایی شکل‌گیری این تصاویر خشن در فضای عمومی جامعه شکل گرفته است که نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود. اینکه چرا به نیروهای انتظامی ایران آموزش‌های لازم برای برخورد حرفه‌ای با تجمعات اعتراضی داده نشده و چرا نظارتی بر عملکرد این نیروها وجود ندارد؟ از جمله پرسش‌های مهمی بود که از دیروز در فضای عمومی جامعه شکل گرفته است. «اعتماد» با انعکاس نظرات علی شکوری‌راد (سخنگوی جبهه اصلاحات) و حسین کنعانی مقدم (دبیرکل اصولگرای حزب سبز) تلاش کرده تا تبعات خطرناک ارتکاب یک چنین رفتارهای خشنی در فضای عمومی جامعه را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد.

«اعتماد» از معضلات خانواده‌های زندانیان سیاسی از اوین گزارش می‌دهد

روزنامه اعتماد نوشت:

زندان اوین این روزها ایام پر سر و صدایی را پشت سر می‌گذارد، هر روز دامنه وسیعی از خانواده‌های ایرانی که فرزندان‌شان در اثر تجمعات اعتراضی اخیر دستگیر شده‌اند، راهی اوین می‌شوند تا خبری از فرزندان‌شان بگیرند و اندکی از نگرانی‌های‌شان کاسته شود. برخی از این خانواده‌ها  از تهران، مقابل اوین حضور پیدا کرده‌اند، برخی دیگر از کرج و استان‌های نزدیک و برخی دیگر از استان‌های دور و دراز آمده‌اند تا از فرزند دانشجوی خود خبر بگیرند. اما هر اندازه که تلاش خانواده‌ها برای آگاهی از سرنوشت فرزندان و عزیزان‌شان بیشتر می‌شود، اطلاعات کمتری به دست می‌آورند. خبرنگار اعتماد که برای آگاهی از کم و کیف موضوع خود را به محل زندان اوین رسانده است، ضمن بیان مشاهدات میدانی خود در جریان گفت‌وگو با برخی خانواده‌ها نیز تلاش می‌کند روایتی از مشکلات و معضلات پدرها و مادرها، خواهران و برادران و همسر و فرزندان زندانیان ارایه کند تا مقامات مسوول نسبت به برطرف کردن آنها اقدام کنند. 

سکانس اول سربالایی اوین مقابل درب آهنی
تا همین چند ماه پیش از زیر پل یادگار، سر بالایی جلوی اوین را بالا می‌رفتی و به محوطه‌ جلوی زندان اوین می‌رسیدی. ورودی دادسرا یکی، دو پله بالاتر از محوطه با یک در آهنی پوشانده شد بود، در می‌زدی و سرباز پشت در، پنجره‌ آهنی کوچکی را باز می‌کرد و سوالت را می‌پرسیدی. حالا اما زیر پل یا محوطه جلوی اوین روزانه مملو از خانواده‌های نگران و سرگردانی که عزیزان‌شان بنا به هر دلیلی در حوادث و رخدادهای اخیر دستگیر شده و به اوین منتقل شده‌اند اما نمی‌دانند چه باید بکنند. پدران و مادران، خواهران و برادران و همسران و فرزندانی که هر روز صبح با دمیدن نخستین شراره‌های خورشید سحرگاهی به امید شنیدن خبری از عزیزان خود در مقابل درب اوین صف می‌کشند، اما بدون پاسخ  دوباره  باز می‌گردند. 
جلوی دادسرا یک نرده آهنی کشیده شده و دسترسی به همان درآهنی هم ناممکن است. معمولا روزهای شلوغ، خانواده‌ها را همان پایین زیر پل نگه می‌دارند و بر اساس لیستی که خود خانواده‌ها می‌نویسند به بالا، یعنی جلوی همان نرده آهنی راه می‌دهند. باقی روزها هم خانواده‌ها سربالایی را طی می‌کنند و همه پشت نرده آهنی که تا سقف جلوی دادسرا رفته تجمع می‌کنند. حالا دیگر معلوم نیست آنها که داخلند خانواده‌ها را به شکل زندانی پشت نرده‌ها می‌بینند یا خانواده‌ها پشت در زندانند. مرحله اول فهمیدن این است که زندانی کجاست، کدام شعبه است؟

سکانس دوم: مادرانی که چشم به راهند
مژگان، م؛ مادر یکی از دستگیرشدگان حوادث اخیر است که بلافاصله پس از حضور در اوین باب گفت‌وگو با او باز می‌شود. عرفان (پسر مژگان) دانشجوی یکی از دانشگاه‌های تهران است که در بیرون از دانشگاه همراه به یک جمع ۲۰نفره دستگیر شده‌اند. او از یک هفته کابوس‌وار صحبت می‌کند که پشت سر گذاشته است. از بی‌خوابی و اشک و آه صحبت می‌کند و اینکه بی‌خبری آزارش می‌دهد. می‌گوید هنوز نمی‌داند پسرش در کدام زندان است، آیا اوین است، فشافویه است یا جای دیگری. مژگان تعریف می‌کند که قبلا پسر یکی از همکارانش را دستگیر کرده بودند. بعد از طی روال عادی، وقتی پدرش برای آزادی فرزندش سند می‌برد به او می‌گویند سند قبول نیست، باید ۵۰۰میلیون تومان وثیقه بگذارد. خانواده ۵۰۰ میلیون تومان را به زحمت جور می‌کند و فرزندش آزاد می‌شود. مژگان نگران است، اگر برای آزادی عرفان تا زمان دادگاه از او وثیقه ۵۰۰میلیون بخواهند، چه باید بکند؟ او از مشکلات اقتصادی خانواده صحبت می‌کند و اینکه شوهرش (پدر عرفان) که در یک شرکت مشغول کار بوده بعد از مشکلات اقتصادی اخیر کشور و تحریم‌ها، تعدیل شده و این روزها دنبال کار می‌گردد. مژگان وقتی از مشکلات اقتصادی خانواده‌اش صحبت می‌کند، اشک در چشمانش حلقه زده است. می‌گوید: «یکی از دلایل حضور عرفان در تجمعات اعتراضی، مشکلات اقتصادی خانواده است. وقتی می‌دید که خانواده با مشکل بیکاری و اجاره و… دست به گریبانند، عصبی می‌شد.» زمانی که سرگرم صحبت با مژگان هستم، همسرش از راه می‌رسد و به او خبر می‌دهد که نامش را همراه با کدملی در برگه‌ای ثبت کرده تا پس از مدتی بتواند به مقابل درب آهنی اوین برسد و بتواند از عرفان خبری بگیرد.

سکانس سوم: نام و نام خانوادگی، منتظر باشید
دیگر آرام‌آرام نزدیک ظهر شده است، خانواده‌ها اسامی عزیزان‌شان را روی‌کاغذ کوچکی به همراه کد ملی می‌نویسند و منتظرند تا در آهنی باز شود و کسی بیرون بیاید و کاغذ را بگیرد. این کار را معمولا سربازهای زندان انجام می‌دهند. هر بار که این سربازها پشت نرده‌ها ظاهر می‌شوند دست‌های آدم‌های زیادی التماس‌شان می‌کنند تا کاغذ را بگیرند و خبری بیاید. پاسخ‌ها معمولا ۴۵ دقیقه تا یک ساعت طول می‌کشد؛ روی کاغذتان شعبه بازپرسی می‌نویسند یا زبانی اعلام می‌کنند اسم فرد در لیست (هست یا) نیست. اینکه کجاست هنوز معلوم نیست و بستگی به این دارد زندانی خودش تماس بگیرد یا روزهای بعد اسمش پیدا شود. مرحله دوم فهمیدن وضعیت آزادی زندانی است. هیچ پاسخی وجود ندارد. هرچند بازجوهای زندان به برخی زندانی‌ها اعلام کرده‌اند بازجویی تمام است و پرونده در دادسراست اما دادسرا اعلام می‌کند پرونده هنوز از زندان نیامده. بنابراین خانواده‌ها هر صبح از حوالی ساعت ۶ صبح تا ۳-۲ بعدازظهر همانجا هستند به امید اینکه کارشناسی یا افسری از در آهنی دادسرا بیرون بیاید و از پشت نرده‌ها چند اسم بخواند. اگر آنجا نباشی معلوم نیست دوباره اسم زندانی‌ات را بخوانند. خانواده‌های زیادی می‌گویند «به دلیل شلوغ بودن دادسرا نباید منتظر تماس تلفنی دادسرا برای صدور وثیقه شد و جلوی در اوین زودتر به نتیجه می‌رسی.» کارشناس یا افسر که بیرون می‌آید گاهی تا ۵۰ نفر آدم آویزان به نرده‌ها همزمان سوال می‌پرسند. در روز حداقل ۶-۵ بار چند افسر و یک کارشناس بابت شلوغی و بی‌سامانی قهر می‌کنند و می‌روند تا نیم ساعت بعد. خانواده‌ها آرام می‌شوند تا دوباره بیایند. هنوز اما خبر درستی دست آنها را نمی‌گیرد. «پرونده در جریان است، معلوم نیست، هفته بعد سر بزن و …» جملاتی است که می‌شود از هیاهوی کلمات و فریادها فهمید. گاهی کسی بیرون می‌آید و اسم چند نفر را می‌خواند و می‌گوید بروید وثیقه بیاورید، خانواده‌ها خوشحالی‌شان را پنهان می‌کنند تا از جلوی جمع دور شوند. البته برخی اظهارنظرها حاکی از آن است که وثایق باید نقدی باشد. برخی ۳۰۰میلیون تومان، برخی ۴۰۰ و برخی دیگر نیز ۵۰۰میلیون تومان. البته روایتی هم وجود دارد که از افرادی از شهرستان‌ها وثایق ۹۰۰میلیون تومانی ملک پذیرفته شده است. برخی از خانواده‌ها خود داوطلب شده‌اند برای اینکه لیست کلی بر اساس شماره شعبه مشخص کنند. لیست‌ها آماده می‌شود و کارشناس یا افسرها با اکراه قبول می‌کنند اما پاسخی گرفته نمی‌شود. در واقع همه پذیرفته‌اند که در این وضعیت به هم ریخته هرکسی فقط نام زندانی خود را بلندتر فریاد بزند.

سکانس چهارم: صدور  وثیقه  و آزادی
هنگام عصر که می‌رسد، گاهی افسر یا کارشناسی بیرون می‌آید و خبر صدور وثیقه می‌دهد، نزدیک شدن خانواده برای شنیدن میزان وثیقه گذشتن از هفت‌خوان است، خیلی از خانواده‌ها نمی‌دانند این فرآیند چگونه است. خانواده‌های دیگر اطلاعات دست ‌و پاشکسته‌ای می‌دهند، گاهی اگر وکیلی در میان خانواده‌ها باشد کمک می‌کند. خانواده که وثیقه را آورد هنوز مشکل پابرجاست. افسر یا کارشناس یادش نیست چه اسمی خوانده یا دیروز چه خبر بوده. حتی ممکن است روز بعد یا چند ساعت بعد شعبه مورد نظر تعطیل باشد یا قاضی/ بازپرس و … نباشد. بازهم خانواده‌های سند به دست که همانجا می‌مانند. در این مرحله هم برخی خانواده‌ها می‌گویند از زمان اعلام مبلغ وثیقه تا قبول کردن وثیقه حدود یک هفته طول می‌کشد. کنار در بزرگ اوین یک اتاق هست با سه اپراتور که پشت شیشه نشسته‌اند. داخل اتاق تعدادی صندلی است. طی مدت اخیر، در بعضی روزها بدون اعلام قبلی یک نفر از بند ۲۰۹ بازداشتیان موقت می‌آید و خانواده‌ها درخواست‌شان را می‌گویند. پول قبول نمی‌کنند اما گاهی بعضی از افسرها نشانی جای دیگری می‌دهند که می‌شود به زندانی پول برای خرید دستمال و آب داد. زندانیان زیادی در تماس تلفنی از کمبود آب و دستمال به خانواده‌ها گفته‌اند. مامور بند۲۰۹ معمولا ۲۰ دقیقه‌ای می‌ماند و اگر کسی تاکیدی بر وضعیت بیماری زندانی‌اش داشت یادداشت بر‌می‌دارد و می‌رود. گاهی لباس زیر هم قبول می‌کنند.

سکانس پایانی: غروب دلتنگ پاییزی 
مقابل  اوین
حالا دیگر خورشید آرام‌آرام رخ پنهان می‌کند و غروب پاییز با همه دلتنگی‌هایش هویدا می‌شود. برای این خانواده‌ها که عزیزی را در بند دارند، غروب پاییز نه تنها زیبا نیست، بلکه دلتنگی‌هایش کشنده است. بیش از هرچیز نبود یک فرآیند درست و ناهماهنگی زندان و دادسرا پیداست. در وهله بعدی بی‌نظمی درون دادسرا. در واقع اگر کارشناس یا افسر دادسرا دلش بسوزد ممکن است اسم زندانی را تا پای میز قاضی ببرد. اما نتیجه بازهم نامعلوم. این وسط بازار دلالان و شیادان هم گرم است. خانواده‌هایی به آدم‌هایی که ناشناس هستند مقادیری پول پرداخت کرده‌اند که کار زندانی‌شان زودتر انجام شود. برخی هم گویا راضی بودند از ۵ میلیون تا ۳۰ میلیون. در اطراف اوین هیچ سرویس بهداشتی وجود ندارد. خانواده‌ها به خاطر همین مشکل عموما روزه‌دار می‌شوند و گرسنگی و تشنگی مزید بر این هیاهو و بی‌نظمی می‌شود. می‌شود به جای این هیاهو صبح به صبح لیستی از وضعیت زندانی‌ها مرتب کرد و بیرون داد. می‌شود برای هر شعبه یک مسوول گذاشت که پاسخگوی شعبه مدنظر باشد، می‌شود زمان تقریبی قابل اعتنایی مشخص کرد برای انجام هر فرآیند. در وضعیت فعلی عصبانیت و خشم و خستگی کارکنان دادسرا بیش از مردم نگران پشت نرده‌هاست و این وضعیت هرروزه به دعواهای لفظی میان مردم و کارکنان دامن می‌زند. خانم‌ها؛ آقایان؛ اینجا اوین است، منطقه‌ای که این روزها بسیار شلوغ شده است….

نقویان درباره قتل «کیان»: وقتی شما اصل قصه را نمی دانید چرا در ابتدا با اطمینان گفتید که دو نفر اغتشاشگر این کار را کردند / نیک بین: در حادثه هواپیمای اوکراینی نیز همین اتفاق افتاد

ویدیویی عجیب و پریشان شبانه از مادر کیان پیرفلک در صدا و سیما؟

۳ روایت متناقض از مرگ «آیلار»

http://www.ensafnews.com/381905/%db%b3-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d9%85%d8%aa%d9%86%d8%a7%d9%82%d8%b6-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d8%b1%da%af-%d8%a2%db%8c%d9%84%d8%a7%d8%b1/

چند آهنگی که داغ جانباختگان را تازه می‌کند

نماینده مجلس: جبهه پایداری نمی‌گذارد حوادث اخیر در مجلس بررسی شود |

– محمدحسن آصفری: تروریست‌ها هستند که اعتراض می‌کنند نه مردم
٭  خبرنگار اعتماد: مورد خانم شیرین ‌علیزاده چطور، که در خانه‌اش مورد اصابت گلوله قرار گرفته؟ 
-آصفری: امکان ندارد، فردی در درون خانه‌اش باشد و به او شلیک شده باشد!
٭  خبرنگار اعتماد: یعنی شما از ماجرای قتل شیرین علیزاده خبر نداشتید؟ 
– آصفری: تا به حال نشنیده بودم که فردی در خانه خودش مورد حمله قرار بگیرد!

دیدار وریا و دختر فرشته احمدی

فیلم | مصاحبه شاهین صمد پور با خانواده ابوالفضل آدینه زاده: ۲۷ ساچمه از بدنش خارج کرده اند

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. باشد عکسهایی که از دختر جسور این خانوم بر روی همان اسکلت فلزی پخش شد پس چیست؟
    آخرین پیام به مادرش
    فیلم ورود به ساختمان و مطابقت لباس با همان فیلمی که سی ان ان پخش کرد
    شما چی در دست دارید خوب رو کنید

    ۱
    ۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا