چند نکته درباره اصلاح طلبی | عباس عبدی

عباس عبدی تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی در هفته نامه صدا با عنوان «چند نکته درباره اصلاح طلبی» نوشت:
۱🔴🔴-حضور در قدرت یا در جامعه؟
ابتدا گمان میکردم که در اسفندماه ۴ شماره از نشریه صدا منتشر خواهد شد و میتوانم نظراتم را درباره برخی از مسایل سیاسی مرتبط با اصلاحات در این ۴ شماره بنویسم ولی دوستان اطلاع دادهاند که فقط یک شماره دیگر تا پایان سال منتشر میشود و شماره بعدی نیز ویژهنامه نوروزی است. در هر حال مجبورم که در ادامه دو یادداشت قبلی، چند مساله مورد نظر و مهم را آن هم به صورت خلاصه ذکر کنم.
۱ـ برخی دوستان معتقدند که اصلاحطلبی مترادف با الزام حضور در قدرت سیاسی و ساختار رسمی نیست. این جمله به ظاهر جذاب است. بویژه برای جامعهای که قدرت و صاحبان آن را در شعار مذموم میداند. ولی چنین ایدهای از اساس نادرست است. اصلاحات اگر نتواند در ساختار رسمی مشارکت کند به سرعت یا حذف میشود یا چارهای ندارد جز آنکه مسیر براندازی را انتخاب کند. چرا؟ به این دلیل که عدم حضور در ساختارِ رسمیِ قدرت یک انتخاب آزاد نیست بلکه به دلیل اعتراض به آن است که این انتخاب را انجام میدهند. بنابر این چنین رفتاری به یک معنا مشروعیتزدایی یا اصلاحناپذیر بودن از سیستم را القا خواهد کرد و این ایده به ناچار و به مرور کنشگر را به سوی نفی کلی و براندازی سیستم سوق میدهد. درباره براندازی قضاوت ارزشی نمیکنم، بلکه قصدم فقط بیان امر واقع است. کنشگران وقتی در این شرایط قرار میگیرند، به طور عادی نگاهشان به حکومت سوگیرانه خواهد شد به این معنا که خوبیهای آن را نمیبینند، بدیهایش را بزرگتر از آنچه که هست معرفی میکنند. نگاه به چنین نظامهایی بسیار سوگیرانه است. همان نگاهی که به رژیم شاه بود، ولی امروز از آن سوگیری فاصله گرفته شده است، و با انصاف بیشتری ارزیابی و برخی از آن ارزیابیها نقد و رد میشود. ولی آن نگاه سوگیرانه اثرات خود را در گذشته برجای گذاشت. این نگاه سوگیرانه به صورت ساختار تشدیدکننده فرد را به سمت رفتارها و مواضع براندازانه بیش از پیش سوق میدهد.
مهمتر از اتفاق فوق، انزوای این نیروها از عرصه عمومی در شرایط عادی است. آنان وقتی که از ساختار فاصله میگیرند، به ناچار باید سازوکارهای انتخاباتی و حضور در قدرت را کماهمیت جلوه دهند. در شرایط عادی همین امر موجب رویگردانی مردم از آنان خواهد شد. زیرا مردم مشکلات ملموس و عاجلی دارند که برای حل آنها باید بر حکومت تأثیر بگذارند، و گروهی که خود را به هر دلیلی از حضور در قدرت کنار بکشند، مورد توجه مردم قرار نخواهد گرفت. نه به دلیل خوب یا بد بودنشان، بلکه به دلیل بیاثر بودنشان. در نتیجه این گروهها به مرور به حاشیه رفته و به ناچار رادیکالتر میشوند تا از این طریق طرفداران و گوشهای شنوای بیشتری پیدا کنند. در نهایت هر نیروی سیاسی در برابر این سه راه قرار دارد؛ یا انفعال و به حاشیه رفتن و زوال سیاسی، یا رادیکال شدن برای توجیه وضع خود و کسب حمایت مردمی و بالاخره یا کوشش برای حضور در ساخت قدرت و تأثیرگذاری از این طریق بر وضعیت جامعه. تجربه گذشته ما نشان میدهد گریزی از یکی از سه راه نیست. برخی منفعل شدند و کنار کشیدند. برخی رادیکال شدند و در یک فرآیند تشدیدکننده بر کوره این رادیکالیزم، خواسته یا ناخواسته دمیدند. برخی دیگر نیز حضور در ساخت قدرت را ترجیح دادند. امروز هم هر کسی خواست میتواند یکی از این سه راه را برگزیند. راه چهارمی وجود ندارد. هرکدام نیز منافع و هزینههای خاص خود را دارد. اصلاحطلبی تا آنجا که میتواند میکوشد که راه سوم را باز کند و در آن گام بردارد.
🔴🔴بخش دوم: توابسازی!
۲ـ این روزها مسأله توابسازی مطرح شده و برخی از دوستان هرگونه بازنگری انتقادی را معادل نوعی توابسازی تلقی و از پیش محکوم و رد کردهاند. متأسفانه وقتی که گفتگوی دقیقی صورت نگیرد و ابعاد اصلاحات روشن نشود، با همین شلختگیهای گفتاری مواجه میشویم. هنگامی که نگاه ما بجای اصلاحطلبی، مبارزهجویی باشد و اعتبار هر اقدامی را ابتدا در آیینه حکومت میبینیم و تفسیر میکنیم و دوگانه این طرف و آن طرف را بر همه چیز غلبه دهیم، انتظار وضعی بهتر از این نخواهیم داشت. واقعیت ماجرا چیست؟ نه کسی درخواست توبه کرده و اگر هم کسی توبه کند به صفت توبه امتیازی برای او در نظر نخواهند گرفت. مسأله این است که یک اتفاقی در سال ۱۳۸۸ رخ داده؛ و این اتفاق ابعاد گوناگونی داشته است. اکنون به عنوان یک نیروی سیاسی باید نسبت به آن اتفاق بازنگری کنیم. البته بازنگری به معنای تغییر نگاه نیست، چه بسا رفتار و سیاست پیشین تأیید شود. از آنجا که آن اتفاق عوارض خاص خود را داشته است و امروز ما با این عوارض دست به گریبان هستیم، به ناچار باید آن اتفاقات را بازنگری کرد. اگر همچنان بر مدار دفاع از آن سیاستها هستند، به طور طبیعی باید با عوارض آن نیز کنار بیایند ولی اگر این عوارض را نمیپذیرند و خواهان اصلاح آنها هستند، باید نسبت به گذشته تغییر نگاه دهند. تغییر نگاه هم لزوماً به معنای توبهنامه نوشتن نیست، بلکه در عمل هم میتوان این تغییر نگاه را نشان داد، هرچند صداقت سیاسی اصلاحطلبانه نیز مانع از اقرار به اشتباه نیست. این اقرار نه برای حضور در قدرت یا خوشایند طرف مقابل است که اتفاقاً ممکن است موجب سوءاستفاده آنان شود، بلکه به دلیل اعتماد به نفس داشتن به خویش و صداقت سیاسی با مردم است. اعتقاد داشتن به اصلاحات و سیاست درست، فرد را در موقعیتی قرار میدهد که ترسی از اقرار به اشتباه ندارد و هیچگاه آن را با برچسب توابسازی رد نمیکند. این نوعی فرار به جلوست. به طور قطع در میان دو نگاهِ اذعان به خطا؛ و یا اصرار به گذشته به دلیل ترس از تواب خطاب شدن، نگاه دومی ترجیح دارد. همچنان که همه ما توابان سازمان مجاهدین خلق را به افراد سر موضع آنان ترجیح میدهیم. هرچند این قیاس دقیق نیست و قصد من هم مقایسه منطقی نبود، ولی خواستم توضیح دهم که اگر اعضای مجاهدین خلق را بر توابان آنان ترجیح میدهیم، میتوان از توبه سیاسی پرهیز کرد.
به طور خلاصه باید گفت که مسأله توابسازی در میان نیست. مسأله یک نگاه انتقادی به گذشته برای بیرون آمدن از تناقضات سیاسی واقعاً موجود است. هر کسی که از سیاستهای گذشته و مشخصاً آنچه که در سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ انجام داده دفاع میکند، انسان محترمی است، به شرطی که به تبعات آن نیز ملتزم باشد و اهداف و رفتارهای امروز او نیز با آن سیاستها تطابق داشته باشد، انتظاراتش با آن سیاست هماهنگ باشد. ولی اگر شرایط موجود را دوست ندارد و یا نمیخواهد، پس باید در آن سیاستها بازنگری انتقادی کند و اسم این کار را نیز توابسازی نگذارد، هرچند اگر هم گذاشت، عوارض تواب شدن از زندگی در این تناقض بیپایان بهتر است.
۳ـ یکی از مهمترین وجوه تمایز کنشگری اصلاحطلبانه و سیاستورزی مبتنی بر این نگاه با سیاست منفعلانه، بحث مطالبهگری است. کنشگری اصلاحطلبانه، مطالبهگر نیست، بلکه مطالبات را با مشارکت و کنشگری خود محقق میکند. میان این دو نگرش فرق بزرگی است. مطالبهگری وظیفه نهادهای مدنی غیرسیاسی است که در برابر احزاب و دولتها مطالباتی را طرح میکنند. ولی برای یک گروه سیاسی در پی کسب قدرت، بیمعناست که مطالبهگری نماید. در واقع هر گروه سیاسی در پی کسب اکثریت و به دست گرفتن قدرت و تحقق وعدههایش است. این نگاه بسیار فعال و کنشگرانه است. البته گروهها و احزاب سیاسی از نیروهای مطالبهگری که موافق آنها هستند حمایت میکنند ولی خود را به عنوان تنها نیروی مجری و توانا به اجرای مطالبات آنان معرفی میکنند. خودشان ذاتاً مطالبهای از قدرت ندارند، جز اینکه میکوشند در قدرت دست بالایی پیدا کنند و ایدههای خود را به اجرا درآورند. با این دیدگاه میتوان برخی از شعارهای مطالبهگرانه نیروهای اصلاحطلب را نقد و رد کرد.
۴ـ یکی از مسایلی که در نقد سیاستهای اصلاحطلبانه و به صورت نق زدن بیان میشود این است که طرف مقابل حضور آنان یا اهداف دیگر را نمیپذیرد و آن را رد میکند. اگر چنین گزارهای درست هم باشد، ضعف اصلاحطلبی است. در واقع طرف اصلاحات دلیلی ندارد که به خواستهای اصلاحطلبانه تن دهد. طبیعی است که آن را نپذیرد، مگر آنکه میان دو راهی پذیرش و عدم پذیرش، قرار گیرد و پذیرش را در مجموع کمهزینهتر و پرمنفعتتر بداند. موفقیت اصلاحطلبی از طریق تغییر افکار طرف مقابل نیست، بلکه از طریق تغییر کفه سود و زیانِ پذیرش و عدم پذیرش سیاستهای اصلاحات است. اگر قرار باشد که موفقیت اصلاحات منوط به پذیرش طرف مقابل شود، رسیدن به این پذیرش نیز وظیفهای اصلاحطلبانه است.
۵ـ برخی دوستان پرسیدهاند که یک پا در مردم و یک پا در حاکمیت داشتن یعنی چه؟ وجود یک پا در میان مردم روشن است. بدون حضور در عرصه عمومی و در همه فعالیتهای مدنی و جلب نظرات مردم و پاسخ مثبت دادن به خواستها و مطالبات آنان و از همه مهمتر جهت دادن به این خواستها و شکل دادن پایهای مردمی برای قدرت اصلاحطلبان، کنش اصلاحطلبانه عقیم خواهد بود. ولی یک پا در قدرت داشتن را در بند اول توضیح دادم، تمامی آنچه که در تعامل با مردم رخ میدهد باید توان ترجمه شدن به حضور در قدرت و ساختار سیاسی را داشته باشد، در غیر این صورت همین وضع پیش خواهد آمد که از قدرتهای اجارهای استفاده میکنند. ولی تا کی میتوان به این شیوه قدرت اجارهای داشت؟ راه رفتن روی این دو پا به اندازه تفاوت راه رفتن روی دو پای واقعی با یک پا برای هر انسان است.
۶ـ پرسش دیگری که مطرح میشود این است که اصلیترین شاخص سیاست اصلاحطلبی چیست که نباید از آن عدول کرد. واقعیت این است که برای بنده سخت است که یک شاخص را بگویم. چندین شاخص وجود دارد که در یادداشتهای چند سال پیش در همین نشریه صدا ذکر کردهام. ولی میتوانم به طریق دیگری به این پرسش پاسخ دهم. اصلاحطلبی باید به گونهای باشد که برخی نتایج رخ ندهد. در واقع چه رفتارهایی را انجام دهد که منجر به وضعیت منفی موردنظر نشود. وضعیتی که هزینه رفتار را بالا ببرد و مشارکت مردم را کم کند، فضا را امنیتی نماید، حضور و امید مردم را کمرنگ نماید، فضای غیردموکراتیک را در میان اصلاحطلبان دامن بزند، آنان را در موقعیت مرگ و زندگی قرار دهد، به نحوی که عقبنشینی از اشتباه پرهزینه شود، … پرهیز از خشونت و نیز بازتولید خشونت در طرف مقابل، پرهیز از فرآیندهای تشدیدکننده که اراده فرد و خیر عمومی را تابع ساختار مخرب خواهد کرد، اینها وضعیتی است که باید به طور قطع از آن پرهیز کرد. هر عملی که منجر به چنین وضعیتی شود، هرچه باشد در قالب سیاست اصلاحطلب نخواهد گنجید.
انتهای پیام



