پاسخی به دو ابهام کتاب «در مسیر پیامبری»

حجتالاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، در پاسخ به دو ابهام مطرحشده در کتاب «در مسیر پیامبری»، نوشتهی صدیقه وسمقی نوشت:
وحی نفسی یا وحی آسمانی؟
وحی به واقع حقیقتی است که کنه و کیفیت آن برای ما ناشناخته است و اجمالا بدین معنا است که صاحب وحی برگزیده خدا بوده و خداوند او را واسطه بین خود و بندگانش ساخته و معارف و احکام لازم برای هدایت بشر را از طریق او به بندگانش میرساند. با توجه به ناشناخته بودن کنه و کیفیت وحی، در طول تاریخ بهخصوص در دهههای اخیر راجع به آن نظریات مختلفی ارائه شده از جمله جمعی من جمله خانم «وسمقی» معتقد شدهاند وحی انبیاء نه از مبدأیی آسمانی؛ بلکه جوشش درونی خود آنان است. این سخن در واقع همان نظریه «وحى نفسى» است.
«وحى نفسى» یعنی انسانهایى هستند که از جهل، گمراهی، ظلم و ستمى که در جوامع مىبینند، رنج مىبرند و همیشه در فکر هدایت و اصلاح اجتماع خود هستند و با خود درباره چگونگى هدایت و اصلاح جامعه تفکر دارند؛ چنین افرادى گاهى مورد خطاب شخصیت درونى خود واقع مىشوند و مطالبى را از عمق ضمیر خود مىشنوند و گویى فردى این مطالب را به آنها القا مىکند.
«رشید رضا» در تعریف وحى نفسى مىگوید: «وحى نفسى عبارت از یک نوع الهامى است که در اثر استعداد نفوس عالیه و برجسته سر مىزند و از آن گونه وجودها تراوش مىکند. افکار و آرزوهاى مدعی نبوت براى او الهامى آفریده که از عقل باطن یا نفس روحانىِ بلند پایهاش سرزده و بر مخیّله عالى او مستولى شده و اعتقادى که از آن برایش حاصل شده، بردیدهاش منعکس شده و در اثر آن، فرشته را در برابر خود مجسم دیده و صدای او به گوشش رسیده است».(وحى محمدى، ترجمه محمدعلى خلیلى / ۲۲و۶۷ ـ ۶۸).
بر خلاف این تصور و نظریه، وحى یک واقعیت قطعى خارجى است و وحى کننده، خداوند سبحان است که به طور مستقیم (وحیا؛ شوری/۵۱) یا غیر مستقیم (او من وراء حجاب؛ شوری/۵۱) مثل وحی از پس شجره در طور به موسی (قصص/۳۰) یا با ارسال ملک (او یرسل رسولا؛ شوری/۵۱) مثل نزول ملائکه بر ابراهیم (هود/۷۳-۷۲)؛ پیامبر را مخاطب قرار مىدهد. دلایل این مطلب فراوانند از جمله:
- اگر پیامبران به وحیانیت آنچه بر آنان نازل شده یقین نداشتند و حتی اگر احتمال ضعیفی هم میدادند آن ندای ضمیر و باطن خودشان است، استناد آن به خدا برایشان حکم افترا داشت و کسانى که در آن درجه متعالی از خدا ترسى هستند، هیچ گاه به خود اجازه نمىدهند سخنان نفس قدسى خود یا سخنانى که به وحیانیت آن قطع و یقین ندارند را ـ هر چند ارزشمند و مفید باشند ـ به خداوند نسبت دهند و ادعاى وحیانیت آنها را بنمایند زیرا مىدانند افترا، بزرگترین ظلم است و مرتکب آن در محضر خدا به اشدّ عذاب گرفتار خواهد شد و هیچ کس هم نمىتواند در قبال خداوند یاور او باشد. (انعام/۹۳ و احقاف/۸ و یونس/۱۵-۱۶ و حاقّه/۴۶ ـ۴۷).
- از دیگر دلایل قوى بر این که وحى، سخن باطن و ضمیر مدعى نبوت نیست، این که این ضمیر ناخود آگاه در دیگر انسانهای مصلح هم هست و بسیارى از آنان هم مانند پیامبران از مشاهده جور، ظلم و جهل حاکم بر جوامع انسانى در عذاب بودهاند و دغدغه اصلاح داشته و براى اصلاح اقدام کرده و حتی بر اساس جوشش درون خویش تعالیم و برنامههایى ارائه دادهاند، ولى با این که به درجه خداترسی انبیاء هم نبودهاند، هیچ گاه برنامههاى خود را مستند به منشأ غیبى نکرده و وحى نشمردهاند در حالی که میتوانستند آن را وحی بشمرند تا به زعم اینان مؤثرتر باشد!
- برنامههاى مصلحان بشری هم با برنامههاى پیامبران اصلاً قابل قیاس نیست و تفاوت آنها از زمین تا آسمان است. آنان گرچه از سر اخلاص، تعهد و دلسوزى حرف زدهاند، ولى حرفهایشان در افق انسانى است و با افق وحى اصلاً قابل مقایسه نیمیباشد.
- پیامبران برای اثبات وحیانیت سخنی که ارائه دادهاند، معجزه آوردهاند و معجزه کاری است که از توان جنس بشر بیرون است و تا خدا اجازه ندهد و امر نکند، معجزه تحقق نمییابد و خداوند هم قطعا اجازه نمیدهد معجزه به دست کسی که بر او افترا بسته، جاری شود. بنا بر این وقوع معجزات از طرف پیامبران، دلیل روشن بر این است که سخنشان خدایی است و جوشیده ضمیرشان نمیباشد.
«مردان و نبوت»
قرآن کتاب خدا برای هدایت بشر است و پیامبران هم افرادی از همین بشر بودهاند(اسراء/۹۴-۹۳) و بشر اعم از زن و مرد است. زن و مرد گر چه با هم تفاوتهایی دارند ولی هر دو در حقیقت بشر بودن، یکسانند از این رو انبیاء برای هدایت همه آنان مبعوث شده و کتب آسمانی برای هدایت همه آنان نازل شده و زن و مرد استعداد رسیدن به اوج انسانی را دارند و مخاطب کتب آسمانی هم بشر و انسان یعنی اعم از زن و مرد است.
در گذشته هم؛ هم مردان بسیاری به اوج انسانیت رسیدهاند و هم زنان بسیاری. الگوهای قرآن هم اعم از زن و مرد است و در کنار پیامبرانی چون آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد صلوات الله علیهم اجمعین که الگوهای خدایی هستند (انعام/۹۰ و احزاب/۲۱)، خداوند زنانی را هم به عنوان الگوی مطلق برای همه انسانها معرفی کرده و فرموده: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن … وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْران»(تحریم/۱۲-۱۱).
نبوت هم درجاتی دارد که یک درجه آن «نبوت انبائی» و خبرگرفتن از غیب و مورد «وحی إخباری» قرار گرفتن است که اختصاصی به مردان ندارد و نعمت و رحمتی است که نصیب بندگان برگزیده اعم از زن و مرد میشود.
این مریم(س) است که به بیان قرآن به مراتب بالای بندگی رسیده و خدا او را مانند آدم و ابراهیم و نوح و…، بر میگزیند و ملائکه بر او نازل میشوند و از غیب او را خبر میدهند که: «اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان، برترى داده است. اى مریم! براى پروردگار خود، خضوع کن و سجده بهجا آور! و با رکوعکنندگان، رکوع کن! … اى مریم! خداوند تو را بهکلمهاى از طرف خودش بشارت مىدهد که نامش «مسیح، عیسى پسر مریم» است در حالى که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیّت خواهد بود و از مقرّبان است و با مردم، در گاهواره و در میانسالی سخن خواهد گفت و از شایستگان است و … (آل عمران/۴۲-۴۹).
و این ساره، همسر ابراهیم است که ملائکه با او سخن گفته و او را بشارت می دهند: «بهتحقیق رسولان ما براى ابراهیم مژده آوردند. گفتند: سلام. گفت: سلام. لحظهاى بعد گوسالهاى بریان حاضر آورد و چون دید که بدان دست نمىیازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آنها بیمناک شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شدهایم. زنش که ایستاده بود، خندید. او را به اسحاق بشارت دادیم و پس از اسحاق به یعقوب. زن گفت: واى بر من، آیا در این پیرزالى مىزایم و حال آن که شوهر من نیز پیر است؟ این چیز عجیبى است. گفتند: آیا از فرمان خدا تعجب مىکنى؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل این خانه ارزانى باد.» (هود/۷۰-۷۳).
در روایتی هم از پیامبر رسیده که در بین زنان شما چهار نبی و خبردهنده از غیب است(راوندی، ج۳، ص۱۰۴۷) گر چه در این روایت نام انبیای زن نیامده است ولی ظاهرا این چهار نفر عبارتند از: حضرات مریم، ساره [که آیات بالا بر آن دلالت داشت]، مادر موسی و حضرت زهرا. دلیل بر نبوت انبائی مادر موسی(ع) هم ظاهرا آیه قرآن است. بنا بر آیهی هفت سورهی قصص: «به مادر موسی وحی (الهامی) کردیم هرگاه بر جان فرزندت ترسیدی، او را در صندوق قرار داده و به نیل بینداز و هیچ ترس و اندوه نداشته باش که او را به تو بازمیگردانیم و از فرستادگان خود بهسوی خلق قرار میدهیم».
و بهگواهی روایات فراوان، بعد از وفات رسول خدا جبرئیل بر حضرت زهرا فرود میآمد و حوادث آینده را به اطلاع میرساند و ایشان فرمودههای جبرئیل را املا میکرد و حضرت علی مینوشت که مجموعهی آن «مصحف فاطمه(س)» شد. (کافی ۱/ ۲۴۱ و بحار الانوار۲۶/ ۳۹-۴۱)
بنابراین رسیدن به مقام نبوت انبائی و خبر یافتن از آسمان و سخن گفتن با ملائکه، برای زنان همچون مردان ممکن است.
اما نبوت تشریعی و رسالت، تکلیف و شأنی اجرایی است که خداوند حکیم فقط مردان را برای ادای آن برگزیده است. (یوسف/۱۰۹؛ نحل/۴۳؛ انبیاء/۷).
شاید حکمت این اختصاص این باشد که اولا رسالت و نبوت تشریعی اختلاط و مواجهه با مردم را نیاز دارد که خداوند آن را برای زنان جز در موارد لازم نپسندیده و پوشیدگی و دوری از اختلاط با مردان را برای آنان و خانواده هایشان مفیدتر دیده است؛ ثانیا و ظاهرا مهمتر اینکه رسول باید دارای شرایطی باشد که کلام و امرش را نافذ گرداند. بشر، معمولاً نخوت دارد و بهخصوص بزرگان و تأثیرگذاران بشر که بیشتر مردان بودهاند، پذیرش نبوت و هدایت و رهبری و پیشوایی یک زن را برای خود کسر شأن میدانند. در قرآن هم میبینیم وقتی هدهد میخواهد مشاهدات عجیب خود از یمن و مملکت «سبأ» را به حضرت سلیمان خبر دهد، میگوید: «إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللهِ»(نمل/۲۴) زنی شاه و صاحب آنان است، همه امکاناتی دارند، عرش و تخت عظیمی دارد و به جای خدا خورشید پرستند! و زن بودن شاه آن کشور اصلا در قرآن یا از زبان حضرت سلیمان تقبیح نشده است!
بنابراین برای بشر و بهخصوص مردان پذیرفتن ریاست دینی و دنیایی زنان امری سخت و عجیب و ناپذیرفتنی است و خداوندی که در صدد انتخاب هدایتگر است، کسانی را برمیگزیند که خوی متکبرانه بشر در مقابل آنان، کمتر مقاومت کند. اگر پیامبران از جنس زن بودند، در رسالت و مأموریتِ هدایت و پیشوایی، کمتر قرین موفقیت میشدند. بدین جهت و به جهاتی دیگر که ما نمیدانیم، خداوند مصلحت دیده این شأن را به مردان واگذارد و ما را که به مصالح آگاه نیستیم، سزاوار نیست مشرکان قریش را همرنگ شده و در تقسیم رحمت و نعمت، به خدا رهنمود دهیم: «گفتند: چرا این قرآن بر مردى از بزرگمردان آن دو قریه نازل نشده است؟ آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مىکنند»(زخرف/۳۱) «در حالی که خدا خود داناتر است که رسالتش را به دوش چه کسی بگذارد»(انعام/۱۲۴).
انتهای پیام
جناب حیدری، تشکر از مطالبتان؛ ولی عمده سخنانتان استدلال به آیات بود یعنی استدلال درون متنی دارید و حال آنکه در برابر کسی که وحی را جوشش درون دانسته، بایستی استدلال عقلی داشته باشید. در مجموع، نوشتارتان قوی و قانع کننده نبود. حاج آقا سروش هم که خودش را از اول راحت کرد که چون خانم نویسنده، قرآن را قبول دارد، پس از آیات قران پاسخ می دهم و فقط استدلال درون متنی آوردند!! استدلال به متن آیات که کاری ندارد و ساده ترین راه ممکن است بلکه مصادره به مطلوب است؛ مهم استدلال عقلانی محکم است که بیشتر نوشتار شما و همه نوشتار حاج آقا سروش، خالی از آن است!
در جواب آقای امید باید بگم بحث از وحی از درون آیات اتفاقا خیلی منطقی به نظر میرسه
از سخنان پیامبران میتوان به نحوه وحی پی برد وقتی پیامبری به صورت صریح می گوید خدا می گوید و اعتقاد داریم پیامبر دروغ نمی گوید می توان پذیرفت که واقعا وحی نفسانی نیست
با سلام
پاسخ شبهات را قبول دارم ولی بعضی مواقع سعی میکنیم حکمت خدا را با عقل خود توجیه کنیم که اکثرا به تناقض میرسیم به عنوان مثال حکمت پیامبری برای مردان ذکر شده است چون جامعه متکبر پیامبر مرد را از پیامبر زن راحت تر قبول میکند در حالیکه حضرت مهدی در پنج سالگی به امامت رسیدند و اگر قرار بر تکبر باشد چرا امام پنج ساله برای مردم انتهاب میشود
حتما حکمتی داشته است که پیامبران همه مرد بوده اند ولی دلیلی که در این مقاله به آن اشاره شده است بعید به نظر میرسد به نظرم بهتر است در مورد حکمت مسایل با عقل خود نظر ندهیم و به احدیث رجوع کنیم اگر حدیثی یافت نشد بدون دلیل آن مساله را قبول کنیم در مورد مسایل در این حد ماورایی نظر دادن و تحلیل کردن با عقل انسانی تناقضات زیادی درپیش خواهد اورد
نوشتن کتاب در این حیطه فوق العاده دشوار می باشد. مخصوصا وقتی که هدف تبلیغ یک آیین خاص نباشد. و نویسنده بخواهد برخی نکات مهم
را واکاوی نماید. و نتیجه کار شبهه افکنی خواهد
بود.
.
یک طرف دیگر قضیه هم سیاسی است. یعنی
این نوع کتاب ها با حمایت و چراغ سبز دول
استعمار گر و توسط برخی اشخاص جویای
نام و شهرت نوشته می شوند. و بیشتر جنبه
تخریبی و سفسطه گری دارند.