یدالله سحابی، فرزند مشروطه

رضا مختاری اصفهانی در یادداشتی با عنوان «یدالله سحابی، فرزند مشروطه» در کانال تلگرامی نهضت آزادی نوشت:
مشروطه عرصه برآمدن نسلی بود که از دل سنت به تجدد روی آورد، اما در پی بومی کردن تجدد در ایران و پیوند میان دین و دانش بود. هرچند بعدها شاخصین این نسل متهم شدند تقلیل مفاهیم کرده و به تحقق تجدد آسیب رساندهاند. آنچه اما این نسل میاندیشید، هموار کردن مسیر تجدد در ایران بدون آسیب به سنتهای مثبت جامعه بود. آنان گویی در این باره به سخن کسانی چون حسین کاظمزاده ایرانشهر نظر داشتند که تجدد را موافق «قوانین تکامل» میدانست. طبق این نظر، تکامل عبارت بود از «طی کردن درجات کمال یعنی ترک عالم حیوانیت و صعود به عالم بشریت و از آنجا هم به عالم ملکوت.» تجدد با چنین نگاهی در مقابل سنتهای دینی قرار نداشت که در جهت تحکیم باورهای غیرخرافی بود.
دکتر یدالله سحابی یکی از شاخصین این نسل است که در آستانه انقلاب مشروطه چشم به جهان گشود. او در خانوادهای سنتی در محله سنگلج بالید؛ محلهای که هم فقیهی مشروعهخواه چون شیخ فضلالله نوری در آن سکونت داشت و هم فقیهی مشروطهخواه مانند سیدمحمد طباطبایی. توسعه مدارس جدید در دوره مشروطه برای نسل سحابی فرصت آموختن در این مدارس را فراهم آورد. همچنان که شکستن انحصار اعزام محصلین به فرنگ در دوره رضاشاه فرصتی برای این نسل شد تا تجربه زیسته زندگی در غرب را به دست آورد. سحابی به عنوان یکی از اعضای این «کاروان معرفت» علاوه بر دو سوغات «دانش جدید» و «وطنپرستی» که توصیه رضاشاه به آنان بود، دو رهاورد دیگر نیز از فرنگ با خود داشت. آن دو رهاورد پیوند دین و دانش و باور به تشکیلات بود. به باور سحابی، دانش جدید او را در دینداری استوارتر ساخت. حاصل این باور کتابهای «قرآن و تکامل موجودات زنده»، «خلقت انسان»، «تبیین جهان» و «خلقت انسان در بیان قرآن» است. اعتقاد به تشکیلات هم سحابی را در عرصه سیاست و اجتماع فعال ساخت؛ اعتقادی که با وطنپرستی و دینداری ممزوج بود.
از همین رو برخلاف بسیاری از همنسلانش به حزب توده وابسته به شوروی نپیوست. او فرزند مشروطه بود و مشروطیت را در محمد مصدق متبلور میدید. همچنان که بعدها همراهیاش با مهدی بازرگان در تاسیس نهضت آزادی، علاوه بر باورش به امتزاج دیانت و سیاست، از اعتقادش به مشروطه حکایت داشت. آنان در این حزب در پی احیای مشروطه بودند که با اقدامات محمدرضا شاه دیگر جان و رمقی برایش باقی نمانده بود. همچنانکه بازرگان، رفیق دیرین سحابی و دبیرکل نهضت آزادی، در دادگاه نظامی گفت، آنان آخرین نسل و گروهی بودند که با زبان قانون با سلطنت سخن میگفتند. نسل بعد از آنان نه با کلام که با اسلحه سخن میگفت. ورود به سیاست اما سحابی را از فرهنگ غافل نساخت. بخش مهمی از حیات و هویت سحابی با فعالیتهای فرهنگی گره خورده است. عضویت در شورای عالی فرهنگ در دوره مصدق و بعدها تاسیس دبیرستان کمال نمودی از باورهای سحابی به دانش جدید، دینداری و تشکیلات است. دبیرستان کمال برخلاف بیشتر مدارس دینی راه افراط نپیمود که سحابی نمادی از اعتدال بود. با اتصاف به اعتدال بود که دوست و دشمن در مقابلش به احترام میایستادند. چه او بیجلوهگری بر سر آرمانهایش ایستاد و این ایستادگی را در برهههای مختلف نشان داد.
در آن زمان که همگان بازرگان را به نیش و طعنه یا دشنام کینه مینواختند، در کنار رفیق دیرین ایستاد. حتی جدایی فرزندش، عزتالله، از نهضت آزادی، او را از حزب و بازرگان جدا نساخت. به قول عزتالله سحابی در سالها بعد، آنچه پدرش و بازرگان در خشت خام میدیدند، جوانان آن روز در آینه هم نمیدیدند. یدالله سحابی در همه ادوار به عنوان فرزند مشروطه به مهمترین هدف آن، یعنی پاسخگو کردن قدرت سیاسی باور داشت. تا آنجا که عمل به این باور به احضار او به دادگاه در روزهای پایانی عمرش انجامید. دکتر یدالله سحابی تصویری تمامنما از آرمانهای نسل مشروطه است که با همه مصایب و شداید همچنان چشم به تحقق این جنبش ملی ایرانیان داشت؛ جنبشی که شاید در برهههای مختلف نام و شکلش تغییر مییافت، اما آمال و اهدافش تغییرناپذیر هستند.
انتهای پیام