برجام داخلی؛ آرزو نه، ضرورت | عباس عبدی

عباس عبدی، در یادداشتی در هفته نامه ی صدا نوشت: همکاران صدا اعلام کردند که پرونده این هفته نشریه، موضوع؛ «برجام داخلی؛ آرزو یا واقعیت» است. از این رو از بنده هم خواسته شده بود که یادداشت خود را درباره این موضوع بنویسم. واقعیت این است که از ابتدای سال جاری تاکنون، ۳۹ یادداشت برای صدا نوشته‌ام. شاید در حدود یک سوم آنها، به صورت ضمنی یا صریح به این موضوع اشاره کرده‌ام، بنابراین نوشتن یادداشتی جدید در این زمینه چیزی بر مطالب گذشته نخواهد افزود ولی می‌کوشم که خلاصه آن مطالب را در چارچوبی روشن‌تر تقدیم کنم.

برجام محصول چه وضعیتی بود؟ و علی‌رغم بی‌اعتمادی شدید میان دو طرف، چگونه رخ داد؟ برجام محصول وضعیتی بود که دو طرف به تعبیری در سیاست‌های خود زمین‌گیر شدند، نه راه پیش داشتند و نه راه پس. ادامه وضعیت نیز موجب هزینه برای هر دو طرف بود. در چنین شرایطی کافی است که یک طرف پیشنهاد سازنده‌ای را روی میز بگذارد. پیشنهادی که طرف مقابل نتواند آن را رد کند. چنان جذاب باشد که ریسک پذیرش آن را بتوان به جان خرید. این پیشنهاد در چنین مواردی از سوی طرفی ارایه می‌شود که اعتماد به نفس بیشتری دارد. پیشنهاد به نحوی است که عدم پذیرش آن از سوی طرف مقابل به نسبت سخت و پرهزینه است. این فرآیند با غلبه بر برخی از افکار قالبی آغاز می‌شود. این فکر قالبی که طرف مقابل سازش‌ناپذیر است و یا به چیزی جز عقب‌نشینی کامل ما راضی نیست، از بدترین افکار قالبی است. برجام محصول وضعیت منطقه و ناکارآمدی درگیری احتمالی نظامی و مستقیم میان دو طرف و هزینه‌های سنگین تحریم و فشار افکار عمومی بود. پیشنهاد اولیه نیز از سوی ایالات متحده صورت گرفت. رکن اساسی آن نیز پذیرش حق غنی‌سازی برای ایران بود. اتفاقی که یک تغییر راهبردی در سیاست ایالات متحده نسبت به ایران محسوب می‌شد. اتفاقی که در بطن خود سیاست حذف را کنار گذاشت و به موجودیت طرف مقابل در چارچوب وضع فعلی منطقه صحه گذاشت. این گام پیش از روی کار آمدن دولت روحانی برداشته شد. ولی به علت انتخابات مدتی مسکوت ماند. تا اینکه پس از انتخابات ۹۲ مخاطب جدی‌تر خود را در ایران یافت و علی‌رغم بدبینی عمیق طرف ایرانی، این طرح پیش رفت و پس از ۳۰ ماه فعالیت فشرده به نتیجه رسید. این فرآیند مبتنی بر موازنه قدرت و و روش حل سیاسی بود، و هیچ ربطی به حقوق و قانون نداشت. مسأله‌ای که سیاسی باشد در چارچوب سازوکارهای سیاسی قابل حل است.

وضع داخلی میان منتقدین اصلاح‌طلب و حکومت نیز در عمل به همین صورت در آمد. در پی آن نیستم که بگویم مقصر این وضع چه کسی بود یا سهم هر یک از دو طرف چقدر است. مسأله اصلی وجود این واقعیت است. واقعیتی که پس از خرداد ۱۳۸۸ که نوعی تقابل جدی میان دو طرف رخ داد، و تا اکنون که ۶ سال و اندی از آن تاریخ می‌گذرد بر فضای سیاسی ایران سایه افکنده است. نه حکومت به وضعی افتاده که در ذهن و خیال مخالفان بود و نه منتقدان تارومار شده‌اند. هر دو کماکان در جای خود قرار دارند، هرچند تغییراتی بوجود آمده است، ولی اصل آرایش نیروها تغییر چندانی نکرده است. هرچند برخی از نیروها در دو طرف ماجرا تجزیه شده‌اند. جناح احمدی‌نژاد به نحوی با اکثریت آن جناح رودررو شده‌اند. بخش مهمی از اعتدالیون اصول‌گرا از آنان جدا شده‌اند. در این طرف هم سازماندهی و تشکیلات و حتی رهبری آنان دچار محدودیت‌های جدی شده است. البته در این میان، زمین بازی که کشور و جامعه باشد، بیش از هر وقت دیگری دچار مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی شده است، و همین شکاف عظیم سیاسی موجب شد که کارهای کشور و مردم چنانچه مطلوب است پیش نرود. در این میان رویداد خرداد ۱۳۹۲ نیز محصول برنامه‌ریزی‌های پیشینی هیچ‌یک از دو طرف نبود، بلکه به دلیل چنین شکافی عملاً مقدمات آن رویداد به صورت اقتضاییفراهم شد و در عمل هر دو طرف به نحو خودشان با آن اتفاق همگام شدند.

اکنون به انتخابات مجلس رسیده‌ایم. اصلاح‌طلبان در جریان انتخابات مجلس دچار یک خطای تحلیلی شده‌اند و به انتظار آنکه رد صلاحیت نشوند، یا کم رد صلاحیت شوند، پا به عرصه میدان گذاشتند، بدون اینکه ابتدا به حل مشکل پیش‌آمده میان خودشان و حکومت که در سال ۱۳۸۸ نمود جدی یافت اقدام کرده باشند. درک طرفین از اهمیت ۸۸ با یکدیگر خیلی فرق دارد. در حال حاضر نیز ممکن است با پادرمیانی برخی افراد بتوان این رد صلاحیت‌ها را کاهش داد، ولی به هیچ وجه مشکل سیاست در داخل کشور حل نمی‌شود. زیرا بنیان اختلاف همچنان پابرجاست. بنابراین اصلاح‌طلبان پیش از آغاز به فعالیت انتخاباتی باید روشن می‌کردند که آیا می‌توانند و یا آیا ممکن است که این شکاف حل شود یا خیر؟ و اگر نه، پس چه راهبردی را باید داشت؟ و اگر بلی، چه کسی و چگونه باید اقدام کند و آن اقدام چیست؟

به نظر می‌رسد که آنان هیچ ابتکار عملی روشنی برای حل این مشکل نداشتند، فارغ از اینکه آن را طرف مقابل بپذیرد یا خیر؟ ابتکار عمل باید نشانگر هزینه‌ها و منافع آن برای خود و طرف مقابل باشد. آنان گمان می‌کردند که مرور زمان مسأله را حل خواهد کرد. ولی روشن بود که این کار انجام شدنی نیست، یا حداقل با این حد از گذشتِ زمان نمی‌توان به حل این مشکل امید داشت. بنده معتقدم که گام اصلی را برای برجام داخلی کسی برخواهد داشت که اعتماد به نفس بیشتری دارد. ضمن اینکه تحلیلی دقیق از وضعیت کشور و چشم‌انداز آن ارایه می‌کند. اگر دوستان اصلاح‌طلب به چنین چشم‌اندازی برسند و اعتماد به نفس کافی پیدا کنند، به احتمال قوی قادر خواهند بود که طرحی را برای برجام داخلی ارایه کنند و یا مقدمات آن را به اجرا درآورند.

نیاز جامعه ما به چنین تفاهمی، مهم‌ترین مسأله پیش روی گروه‌های سیاسی است. برجام داخلی آرزو نیست بلکه یک ضرورت است. هیچ کس نمی‌تواند منتظر بماند تا دیگری چنین گامی را بردارد، زیرا چنین انتظاری موجب تعلیق به محال شدن برداشتن این گام می‌شود. به نظر من صلاحیت اخلاقی و سیاسی اصلاح‌طلبان برای برداشتن چنین گامی بیش از سایرین است. مشکل اینجاست که اصلاح‌طلبان اسیر برخی از گزاره‌های قالبی در سیاست شده‌اند. اینکه برداشتن گام موجب از میان رفتن اعتبارمان می‌شود. یا اینکه طرف مقابل به هیچ چیز جز نابودی ما قانع نیست، از گزاره‌های نادرست و قالبی است که ذهنیت آنان را تسخیر کرده است. در پس این افکار قالبی دو چیز را می‌توان دید، یکی فقدان اعتماد به نفس، و دیگری درک نادرست از فعال ما یشاء بودن طرف مقابل. از اولین مطلبی که در این باره نوشتم چهار سال و نیم می‌گذرد. ابتدای تابستان سال ۱۳۹۰ بود که درباره اراده و ایده اصلاح‌طلبانه جهت حل این مشکل و ضرورت رفع این شکاف عمیق سیاسی مطلبی را نوشتم. هرچند در سطح نظری موافقت با آن زیاد است ولی در مقام عمل، نوعی محافظه‌کاری سیاسی مانع از برداشتن گام موثری جهت اجرای آن می‌شود. امیدوارم که یکی از آخرین فرصت‌های پیش رو یعنی انتخابات اسفندماه، زمینه را برای شکل‌گیری چنین برنامه‌ای فراهم کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا