چرا موفقیت دیگران حالمان را خراب میکند؟
مقایسۀ اجتماعی ما را به یأس میکشاند، اما لازم نیست چنین باشد

وویْچِخ کافتانسکی، استادیار فلسفه مرکز بینرشتهای اخلاق، مطلبی با عنوان «Social comparison is driving us to despair. It doesn’t have to» در سایت سایکی نوشته است که متن آن با ترجمهی محمد ابراهیم باسط در سایت ترجمان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.
«چه کسی موفقتر است؟ چه کسی زیباتر است؟ چه کسی زندگیاش بیشتر دیده میشود؟ مقایسهکردن خود با دیگران به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شده، آنقدر عادی که اغلب حتی متوجهش نیستیم. اما در عصر شبکههای اجتماعی، این مقایسهها دیگر به همکلاسی و همکار و آشنای نزدیک محدود نمیمانند.
حالا خودمان را با تمام جهان میسنجیم، آن هم بر اساس نسخههای صیقلخورده و آرمانی از زندگی دیگران. این سنجش بیپایان، ذهن ما را در معرض فرسایشی دائمی قرار میدهد. شاید هنوز بتوان راهی برای رهایی از این وسواس پیدا کرد.
وویْچِخ کافتانسکی، سایکی— آیا مرتباً در حال ورق زدن تصاویر بینهایت بینقص از زندگی دیگران در گوشی خود هستید؟ آیا پیگیرید که چه کسی در محل کار ترفیع گرفته، چه کسی در محله ماشینش را بهتر کرده، یا فرزند چه کسی در بهترین دانشگاههای کشور قبول شده است؟ شاید بتوانید بهراحتی متوجه شوید که از همکارانتان شیکتر میپوشید، از همکلاسیهایتان باهوشترید، یا بیش از خواهر بزرگترتان به سفر میروید.
دیدن یک دوست در اینستاگرام که مثل ثروتمندان روی ساحلی با شنهای سفید کوکتل مینوشد ممکن است احساسی خوب یا بد ایجاد کند. احساساتی که موقع دیدن موفقیت دیگران تجربه میکنیم -اعم از تحسین، تعجب، خرسندی یا بر عکس، حسادت، خشم و کینه- نتیجۀ عملکرد مقایسهای مغز ماست. ما اشیاء مادی را بر اساس اندازه، ساختار و کیفیت مقایسه میکنیم. همچنین چیزهایی را که مادی نیستند اما بر زندگی روزانۀ ما تأثیر دارند نیز مقایسه میکنیم، چیزهایی مثل قیمتها هنگام خرید یا افکار هنگام انتخابات.
ارزشهای اجتماعساختهای مثل جایگاه، منزلت و محبوبیت را هم مقایسه میکنیم، که ذاتاً به داشتن کالاهایی مثل ماشینهای لوکس، کمدهای پرزرقوبرق یا تحصیلات در دانشگاههای تراز اول گره خوردهاند. «بهتر» بر «بدتر» پیروز میشود. به همین دلیل، مقایسۀ خود با افرادی که وضعیت بدتری دارند اغلب حس خوشایندی ایجاد میکند. بهطور طبیعی از این واقعیت لذت میبریم که از دیگران موفقتریم یا تیم ورزشی محبوبمان رقیبانش را شکست داده است. شاید با تیم بازنده همدردی کنیم، شاید از این بترسیم که همقطارانمان از نظر مالی دچار مشکل شدهاند، یا نسبت به کسانی که بدبیاری آوردهاند احساس ترحم کنیم.
دانشوران برای «مقایسۀ اجتماعی»، اصطلاحی که جامعهشناسان برای این رفتار به کار میبرند، سه جهت اصلی را شناسایی کردهاند. نخست، مقایسۀ صعودی، یعنی مقایسۀ خودمان با افرادی که در جایگاهی بالاتر قرار دارند. دوم، مقایسۀ نزولی، یعنی مقایسۀ خودمان با افرادی که در برخی جنبهها پایینتر تصور میشوند. سوم، مقایسۀ افقی با کسانی که آنها را در برخی حوزهها تقریباً همتراز خودمان میدانیم. مقایسۀ صعودی به ما نشان میدهد در مسیر چیزی قرار داریم که برایمان ارزشمند است، و مقایسۀ نزولی واکنشی است به چیزی که ناقص یا ناخوشایند میپنداریم.
مهارت یک دوست در نواختن کلارینت ممکن است سبب تحسین یا حسادت بشود، اگر دوست داشته باشیم آن توانایی را داشته باشیم؛ اما ممکن است سبب احساس ترحم یا تحقیر هم بشود، اگر فکر کنیم او وقت و پولش را برای یادگیری مهارتی بیفایده هدر داده است. البته ممکن هم هست که کاملاً بیتفاوت باشیم.
مقایسۀ افقی نقشهای مهمی در جامعه ایفا میکند. معیارهایی را برای رفتارهای مناسب و موردانتظار فراهم میکند، و اینها اغلب به صورت جغرافیایی و فرهنگی تعیین میشوند. جویدن آدامس در وسایل نقلیۀ عمومی سنگاپور غیرقابل قبول است، درحالیکه در بسیاری نقاط دیگر جهان اصلاً اهمیتی ندارد. انتظار میرود در اماکن مذهبی لباس پوشیده بر تن کنید، اما در ساحل نه. مقایسۀ افقی به ما کمک میکند ابعاد مختلف زندگیمان را تنظیم کنیم، مثلاً سطح کارآمدیمان در تحصیل، ورزش یا محیط کار. نباید از یک کودک انتظار داشت که مانند بزرگسالان اعداد را بشمارد؛ یا از یک تازهکار توقع داشت یک بازیکن باتجربه را از دور خارج کند.
اگرچه مقایسۀ اجتماعی جنبههای مثبت متعددی دارد، پژوهشهای اخیر دربارۀ مقایسۀ اجتماعی در بین جوانان، از پیامدهای منفی این پدیده بر سلامت روان خبر میدهند. ظهور رسانههای اجتماعی بهشدت بر فراوانی مقایسههای ما با دیگران افزوده است. درحالیکه پیش از اینستاگرام، تیکتاک و فیسبوک، ما خودمان را با اعضای خانواده، همکلاسیها، همکاران یا افراد جامعهمان مقایسه میکردیم، اکنون زندگیمان را با تمام جهان مقایسه میکنیم.
رفتارهای مرتبط با مقایسۀ صعودی با بروز سندرمهای افسردگی در جوانان همبستگی دارد. کثرت مواجهۀ ما با نسخههای آرمانی از زندگی دیگران، بهجای آنکه شوق پیشرفت را در ما برانگیزد، ما را نسبت به انجام کارها دلسرد میکند. با انبوهی از افرادی روبهرو میشویم که در تمام جنبههای زندگی از ما بهترند. غالباً احساسات ناشی از مقایسههای مکرر صعودیْ حسادت و خشم است، اما شامل خودبیزاری، نومیدی و ملال نیز میشود.
وقتی در نتیجۀ مقایسه خود با افراد برتر احساس بدی پیدا میکنیم، معمولاً برای یافتن آرامش به مقایسۀ نزولی پناه میبریم. اینترنت را زیرورو میکنیم تا ویدیوهای پرمخاطب افرادی را ببینیم که از جهتی دچار کمبودند: کسانی که دست انداخته شدهاند، کسانی که اشتباهاتی ناشیانه مرتکب میشوند یا در موقعیتهای ناخوشایند قرار میگیرند، یا افراد محروم و آسیبپذیر.
با مشاهده این افراد، عزتنفس خود را با چشیدن طعم تحقیر، تمسخر یا غرورِ کاذب تقویت میکنیم. مثل هر لذت ناسالم دیگری، بهتدریج به این تکانههای زودگذرِ خوشایند وابسته میشویم. برای حفظ عادت مقایسهگرانۀ خود به مقایسههای نزولی بیشتری نیاز خواهیم داشت، و ازآنجاکه همۀ مقایسههای اجتماعی آگاهانه و عمدی نیستند، کنترل این فرایند به کاری دشوار تبدیل میشود.
مقایسۀ اجتماعی در عصر شبکههای اجتماعی بروز خودشیفتگی، چشمچرانی، خودنمایی احساسی و توجهطلبی را تشدید کرده است. بیشک، ما به تأییدشدنِ شایستگیهایمان نیاز داریم. نیاز داریم خودِ درونیمان را با دیگران در میان بگذاریم. اما نیازهای طبیعی وقتی از حد خارج شوند، مخرب خواهند بود. غرق خود شدن و خود را برحق پنداشتن با وابستگی فزایندۀ حس رضایت به تحسین انبوه افراد ناشناس گره خورده است.
استیو رز، مشاور اعتیاد، مینویسد «لایکها در رسانههای اجتماعی اعتیادآورند، چون مثل مصرف مواد شیمیایی بر مغز اثر میگذارند. لایکها نماد افزایش اعتبارند و باعث میشوند مدام خود را با همقطارانتان مقایسه کنید». این عنصر اعتیادآور در پلتفرمهای اجتماعی موجب میشود مقایسهکردنِ خودمان با دیگران نه رفتاری گاه و بیگاه بلکه عادتی همیشگی بشود.
درحالیکه درمیانگذاشتن تجربههای زندگیمان با نزدیکان و دمخورشدن با آنها بهصورت طبیعی بیشترین آورده را برای ما دارد، خودنمایی احساسیْ صمیمیتِ موجود در زندگیِ درونیِ ما را از بین میبرد و مرز میان همراهان واقعی و غریبههای مطلق را محو میکند. با وسواسیشدن نسبت به محبوبیت محتواهایی که منتشر میکنیم در مقایسه با محتواهای دیگران، توانایی تمرکز و شکلدادن به روابط عمیق و پایدار را از دست میدهیم.
مقایسۀ اجتماعی معایب جدی دارد، اما تماماً بد نیست. نباید هر وقت خودمان را در حال مقایسه با دیگران دیدیم دچار هراس شویم. با مقایسۀ صعودی، میتوانیم از تجربیات افرادی که در موقعیتهای دشوار به موفقیت رسیدهاند آگاهی کسب کنیم. تجربههای ایشان ممکن است بینشی مفید دربارۀ جهان و شیوههای خوب زندگی کردن در آن فراهم آورد.
همچنین میتوانیم از کارهای آنان الهام بگیریم و تلنگری برای انجامدادن کارِ درست بخوریم. ما به افرادی با رفتارهای مثالزدنی مانند مارتین لوتر کینگ جونیور، ملاله یوسفزی، سرنا ویلیامز و دیگر رهبران و سرمشقها نیاز داریم. آنان میتوانند به ما نشان دهند که میتوان با انجامدادن کار درست در شرایط چالشی به فردی تأثیرگذار در جهان تبدیل شد.
نگاه دقیقتر به نمونه کارهای دوستان و اعضای خانواده میتواند الهامبخش ما در حوزههای مختلف زندگی باشد، مثلاً روابط، تحصیل و موفقیت شغلی، و البته در زمان گذاشتن روی آیندۀ خودمان یا عزیزانمان. نویسندگان، مکانیکها، فروشگاهداران، وکلا و کارگزاران با پذیرش این که فردی در حرفهشان بهتر از آنها عمل میکند میتوانند در حرفۀ خودشان بهتر شوند. نباید از تشخیص کمبودهایمان و اینکه از دیگران بپرسیم «راز موفقیت شما در کارتان چیست؟» ترس داشته باشیم.
دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی، نقش مثبت مقایسه اجتماعی را در جستوجوی ما برای یافتن هویت فردی خودمان تصدیق میکند. ما بهطور طبیعی در پی یافتن شباهتها و تفاوتهای خودمان با دیگران هستیم. این کار به ما کمک میکند خودمان را از دیگران متمایز کنیم، اما به رابطه برقرارکردن با کسانی که به نحوی شبیه ما هستند نیز کمک میکند. این نزدیکی با افراد مشابه، پیوندی ویژه ایجاد میکند که هیوم آن را «همدلی» مینامد. مقایسۀ اجتماعی سازوکاری است که مبنای ارزیابی ما از خودمان و از دیگران است.
مقایسهکردن بر اینکه چه کسی را برای معاشرت انتخاب میکنیم و دغدغۀ چه کسانی را داریم اثر میگذارد. هیوم همچنین نشان میدهد که مقایسۀ اجتماعی چگونه بر احساسات ما اثر میگذارد. از نگاه او، احساس خوشبختی ما وابسته به نشانههای عینی (تحصیلات، سقف بالای سر، ثبات مالی) نیست، بلکه وابسته به ارزش مقایسهای آنهاست (مثلاً تحصیل در دانشگاهی تراز اول یا سفر به مکانهای لوکس).
این به ما امکان میدهد ارزش اصول اخلاقی اجتماعساخته مانند خوشرویی، نیکخواهی و انصاف را درک کنیم. مقایسۀ اجتماعی به ما کمک میکند کمبودهای خودمان را بشناسیم و برای رفع آنها تلاش کنیم. بدون مقایسۀ اجتماعی، انگیزهای برای بهبود تحصیلات، استانداردهای زندگی و روابط اجتماعی خود نخواهیم داشت.
در مقابل، سورن کیرکگور، فیلسوف دانمارکی، نقدی تند بر گرایش مقایسهگرایانه ما وارد میکند و ماهیت اعتیادآور آن را برجسته میسازد. از نظر کیرکگور، این گرایش در نهایت «انسان را غرق میکند» و زندگی او را مطیع سلیقهها و ارزشهای میانمایۀ یکنواخت میکند. این واقعیت که ما همیشه نمیدانیم سازوکار مقایسۀ اجتماعی چه زمانی در موقعیتهای مختلف زندگی فعال میشود بدین معناست که ممکن است در کنترل آن به مشکل بربخوریم. به جای تمرکز بر بهزیستی خود، ممکن است با اضطراب و وسواس درگیر اندازهکردن خودمان بر قوارۀ دیگران شویم.
با تکیه بر نقد کیرکگور، میتوان چهار راه برای اجتناب از دامهای خطرناک مقایسۀ اجتماعی پیشنهاد کرد. نخست، درک چگونگی عملکرد مقایسۀ اجتماعی و پیامدهای آن بر بهزیستی کلی ما حیاتی است. نگاهکردن به دیگران و تقلید از خواستهها و ارزشهای آنان برای ساختن جایگاه اجتماعی، شهرت و اعتبار، راهبردی پرهزینه برای نیازهای روانی خودمان است. این کار ما را در وضعیتی قرار میدهد که کیرکگور به آن «یأس» میگوید. به زبان ساده، یأس یعنی نوسان بین کنجکاوی مضطربانه برای دانستن نظر دیگران دربارۀ خودمان و ترس ازدستدادن چیزی که دیگران را خوشحال میکند.
دوم، کیرکگور به عنوان پدر روانشناسی اگزیستانسیال، از ما میخواهد خودمشاهدهگری کنیم. برای مقابله با مقایسۀ اجتماعی، سعی کنید افرادی را که بیشترین مقایسه را با آنها انجام میدهید و انواع احساساتی را که در این فرایند تجربه میکنید شناسایی کنید. تحلیل رفتار مقایسهگرایانهتان به شما کمک میکند الگوها را تشخیص دهید و احساسات عمیقتر را آشکار کنید. این احساسات ممکن است مشکلاتی باشند که با آنها روبهرویید، مانند عزتنفس پایین، نومیدی نسبت به آینده، ملال و حتی بیزاری از خود.
کیرکگور در مورد تأثیر تربیت بر زندگی ما واقعبین است. اگر والدینتان مدام نمرات و دستاوردهای شما را با دیگر دانشآموزان یا خواهر و برادرهایتان مقایسه میکردند، ممکن است وضعیتی سختتر از کسانی داشته باشید که این تجربه را نداشتهاند. برخی از این الگوهای مقایسهای ممکن است در وجودتان ریشه دوانده باشد و برای تشخیص آنها به کمی تلاش نیاز باشد.
سوم، برای مبارزه با تمایلمان به مقایسۀ اجتماعی، باید بپذیریم که ما در نهایت افرادی منحصربهفرد هستیم. یکی از راههای تحقق این امر، تصویرسازی ذهنی از خودمان در آینده و شناسایی گامهای مشخص برای رسیدن به وضعیت مطلوب است. این تصاویر شامل امیدها و ارزشهای ماست، و کیرکگور از بین آنها «خودبودن» را مهمترین دغدغۀ انسانی میداند.
چهارم، کیرکگور پیشنهاد میکند دیگران را در حالت غیرمقایسهای ببینیم. جان لیپیت، استاد فلسفه، استدلال میکند که از نظر کیرکگور، به جای تمرکز بر خود و اندیشیدن به نظر دیگران دربارهمان، باید کمتر دروننگر و بیشتر بروننگر باشیم. این یعنی کمتر به خود و بیشتر به دیگران توجه کنیم. در این معنا، نباید تلاش کنیم مانند دیگران باشیم، بلکه باید آنها را بدون یک نگرش رقابتی بپذیریم.
آخرین پیشنهاد من دلسوزی نسبت به خود است. با خودتان مهربان باشید، محدودیتهایتان را درک کنید و وقتی میفهمید «ای وای، باز هم همان کار را کردم»، خودتان را ببخشید.
این مطلب را وویْچِخ کافتانسکی نوشته و در تاریخ ۶ فوریۀ ۲۰۲۵ با عنوان « Social comparison is driving us to despair. It doesn’t have to» در وبسایت سایکی منتشر شده است و برای نخستینبار با عنوان «مقایسۀ اجتماعی ما را به یأس میکشاند، اما لازم نیست چنین باشد» در سیوپنجمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محمدابراهیم باسط منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴با همان عنوان منتشر کرده است.
وویْچِخ کافتانسکی (Wojciech Kaftański) استادیار فلسفۀ مرکز بینرشتهای اخلاق در دانشگاه یاگیلونیای لهستان و پژوهشگر برنامۀ «شکوفایی انسانی» در دانشگاه هاروارد است. او در حال حاضر روی پژوهشی با عنوان «روانشناسی اخلاقی مقایسۀ اجتماعی: ماهیت و هنجارمندی» کار میکند.»
انتهای پیام