نقش حکومت و اپوزیسیون در دموکراتیک شدن برزیل و آرژانتین
هومان دوراندیش در عصر ایران نوشت: سابقۀ تاریخی و سازماندهی اپوزیسیون در برزیل، در دهۀ ۱۹۸۰ تهدید بزرگی برای رژیم نظامیان سرکوبگر حاکم بر این کشور ایجاد کرد. فعالیت عمدۀ اپوزیسیون از سال ۱۹۴۵ در دو حزب “سوسیال دموکرات” و “اتحاد ملی دموکراتیک” آغاز شده بود.
در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی، “جنبش دموکراتیک ملی” (MDB) به عنوان حزب اصلی مخالفان حکومت پدیدار شد و در انتخابات سال ۱۹۷۴ با سازماندهی موثر و تکیه بر سابقۀ حزبی توانست ۳۷ درصد آرا را بدست آورد.
این پیروزی موجب واکنش شدید دولت نظامی و کوشش برای سرکوب مخالفان و ایجاد یک حزب رسمی در برابر حزب مخالف شد. با این حال در سال ۱۹۸۲ ائتلاف میان “جنبش دموکراتیک ملی” با حزب “مردم” سبب کسب ۴۸ درصد آرا در انتخابات ریاست جمهوری شد.
پیش از آن در سال ۱۹۷۷ فشارهای فزایندۀ اپوزیسیونِ سازماندهیشده در احزاب، به اعلان عفو عمومی و آزادسازی فعالیتهای سیاسی انجامیده بود. سپس فشارهای اپوزیسیون بر تغییر قانون اساسی متمرکز شد و سرانجام به تدوین قانون اساسی جدید انجامید.
با این حال دودستگی میان نظامیان حاکم بر برزیل نیز به گونهای بود که دو رئیسجمهور نظامی این کشور، ژنرال گایزل (۱۹۷۴) و ژنرال فیردو (۱۹۷۹) تلاشهایی برای اصلاحات از بالا انجام دادند و در روند گذار به دموکراسی بیتاثیر نبودند.
ارنستو گایزل: رئیسجمهور برزیل از مارس ۱۹۷۴ تا مارس ۱۹۷۹

بنابراین باید گفت گذار برزیل از دیکتاتوری به دموکراسی از یکسو ناشی از تلاشهای وسیع اپوزیسیونِ سازمانیافته و از سوی دیگر ناشی از عملکرد سران رژیم نظامی در راستای نیل به دموکراسی بود.
اما در آرژانتین، دیکتاتوری نظامیان که طی دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی به ناپدید شدن ۳۰هزار شهروند این کشور در کشتارهای سیاسی منتهی شده بود، سرانجام طی سالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳ با اعتراضات و اعتصابات گسترده به رهبری حزب اصلی مخالف، یعنی “حزب رادیکال” فروپاشید.
رائول آلفونسیون رهبر حزب رادیکال به دنبال شکست آرژانتین در جنگ با انگلستان بر سر جزایر فالکلند، موقعیت را برای فشار گسترده بر نظامیان مناسب دید و با شعار “آزادی انتخابات، آزادی مدنی و محاکمۀ عاملان قتلهای سیاسی دهۀ ۱۹۷۰ و ناقضان حقوق بشر” تظاهراتهای گستردهای را سازماندهی کرد.
رائول آلفونسیون: رهبر مقتدر اپوزیسیون آرژانتین و سپس رئیس جمهور این کشور از دسامبر ۱۹۸۳ تا جولای ۱۹۸۹

تظاهراتها از بهار ۱۹۸۲ آغاز شد. در نوامبر همین سال ارتش با صدور اعلامیهای تلاش کرد ضمن کنترل اوضاع، نقش خود را در آیندۀ سیاسی کشور و همچنین عدم پیگیری پروندۀ قتلهای سیاسی دهۀ ۱۹۷۰ را تضمین کند.
این اعلامیه موجب تظاهرات وسیع مخالفان به رهبری حزب رادیکال شد و عملا ارتش را از ادارۀ امور کشور عاجز کرد و به تن دادن اجباریِ سران رژیم نظامی به برگزاری انتخابات آزاد و در پی آن، فروپاشی عملی رژیم دیکتاتوری نظامی انجامید.
در این مرحله ارتش تلاش کرد از طریق توافق با یک گروه سیاسی (پرونیستها)، زمینۀ عدم پیروزی حزب اصلی مخالفان، یعنی حزب رادیکال را فراهم آورد اما پایگاه و اعتبار سیاسی و اجتماعی حزب رادیکال مانع از تحقق طرحهای نظامیان برای جلوگیری از تاسیس دموکراسی در آرژنتین شد.
به عبارت دیگر، آرژانتین از یک دیکتاتوری نظامی به یک دیکتاتوری غیرنظامی حرکت نکرد بلکه توانست به یک نظام سیاسی دموکراتیک برسد. آلفونسیون، پس از پیروزی در انتخابات آزاد، محاکمۀ سران ارتش را آغاز کرد.
بحران در رژیم نظامی آرژانتین در دهۀ ۱۹۸۰ در حدی بود که این کشور از دسامبر ۱۹۸۱ تا دسامبر ۱۹۸۳ پنج رئیسجمهور نظامی به خود دید که آخرین آنها رینالدو بیگنون بود. حکومتهای کوتاهمدت و بیثبات این پنج نظامی، به خوبی از عمر رو به پایان رژیم نظامیان در آرژانتین خبر میداد.
رینالدو بیگنون: آخرین رئیسجمهور نظامی آرژانتین، از زوئیه ۱۹۸۲ تا دسامبر ۱۹۸۳

وجه اشتراک فرایند گذار به دموکراسی در برزیل و آرژانتین این بود که دموکراتیزاسیون در این دو کشور موجب عبور از رژیم نظامیان شد؛ اما تفاوت کار در این بود که نظامیان برزیلی قدرت و حتی اقتدار بیشتری نسبت به نظامیان آرژانتینی داشتند. در نتیجه، اپوزیسیون در برزیل نمیتوانست بدون توافق با حاکمان نظامی، به سمت تاسیس دموکراسی برود.
این نکته را به این صورت هم میتوان بیان کرد که اپوزیسیون در آرژانتین قویتر از برزیل بود و به همین دلیل بدون توافق با نظامیان، آرژانتین را از رژیم نظامی خلاص کرد و به ساحل دموکراسی رساند.
یکی از علل فقدان اقتدار حاکمان نظامی آرژانتین در قیاس با همتایانشان در برزیل، جنایات گستردۀ نظامیان آرژانتینی در دوران زمامداری سیاسیشان بود. عملکرد سیاسی آنها نفرتی در جامعۀ آرژانتین برانگیخته بود که از اقتدار رژیم نظامی میکاست و حمایت نیرومندی را از جانب مردم متوجه اپوزیسیون رژیم نظامی کرده بود.
پیشتر در توضیح آرای هانتینگتون گفتیم که او گذار به دموکراسی را – با صرفنظر از مورد “مداخلۀ خارجی” – محصول سه فرایند میداند: ۱- تصمیم و اقدام حاکمان ۲- مذاکره و همکاری حکومت و اپوزیسیون ۳- تصمیم و اقدام اپوزیسیون و مردم حامی اپوزیسیون.
هانتینگتون راه اول را “تغییر شکل” (یا استحاله)، راه دوم را “جابجایی” و راه سوم را “فروپاشی” مینامید. در واقع از نظر او، فروپاشی تقریبا همان “انقلاب آرام” است.
وی دموکراتیک شدن آرژانتین را که ناشی از اعتراضات خیابانی گستردۀ مردم و تفوق اپوزیسیون بر رژیم نظامیان بود، مصداق فروپاشی میداند و همین نحوۀ گذار به دموکراسی را عامل بسط ید دموکراسیخواهان در محاکمۀ سران رژیم غیردموکراتیک محسوب میکند.
ژوزه سارنی: رئیسجمهور دوران گذار در برزیل؛ از ماه مه ۱۹۸۵ تا مه ۱۹۹۰

اما هانتینگتون در اینکه دموکراتیزاسیون در برزیل مصداق فرایند “تغییر شکل” بود یا “جابجایی”، تردید داشت. اگرچه او نهایتا سهم بیشتری به “حکومت” میدهد و دموکراتیک شدن برزیل را محصول تغییر شکل و استحالهای برآمده از تصمیم حاکمان میداند، اما این نکته را هم از قلم نمیاندازد که دموکراتیزاسیون در برزیل را، به علت حضور پررنگ اپوزیسیون در تحولات سیاسی این کشور، میتوان مصداق فرایند “جابجایی” دانست.
در این صورت، دموکراتیک شدن نظام سیاسی در برزیل نه اقدامی از بالا (مثل اسپانیا) بلکه محصول تعامل حکومت و اپوزیسیون به حساب میآید. احتمالا برای تعیین جایگاه دقیق روند دموکراتیزاسیون در برزیل در کل گذارهای ۲۵ سال آخر قرن بیستم، باید آن را مابین آفریقای جنوبی و اسپانیا قرار داد.
یعنی نقش اپوزیسیون در برزیل به اندازۀ آفریقای جنوبی پررنگ نبود، نقش حکومت در این کشور نیز به اندازۀ اسپانیا پررنگ نبود. حکومت و اپوزیسیون هر دو نقش قابل توجهی در دموکراتیک شدن نظام سیاسی برزیل داشتند؛ اگرچه نقش حکومت مهمتر از اپوزیسیون بود و به همین دلیل هانتینگتون نهایتا ترجیح میدهد فرایند گذار به دموکراسی در برزیل را مصداق “تغییر شکل” بداند. یعنی روندی از بالا، با محوریت حاکمان نظامی.
دقیقا به دلیل ماهیت فرایند گذار در برزیل، اپوزیسیون پس از خاتمۀ دوران دیکتاتوری نظامیان، برخلاف آرژانتین، نتوانست نظامیان کناررفته از قدرت را محاکمه کند. این امر البته علت دیگری هم داشت و آن اینکه، عملکرد اقتصادی رژیم نظامی در برزیل قابل قبول بود و ضمنا کارنامۀ حقوق بشری نظامیان برزیلی به اندازۀ نظامیان آرژانتینی تیره و تار نبود. همچنین شکست خفتباری نظیر جنگ فالکلند نیز در کارنامۀ نظامیان برزیلی وجود نداشت.
به هر حال در برزیل تظاهرات گستردۀ سال ۱۹۸۴ نقش مهمی در تحولات دموکراتیک این کشور ایفا کرد. التهابات سیاسی نهایتا به تشکیل کنگرۀ قانون اساسی در سال ۱۹۸۷ منتهی شد. پس از نگارش قانون اساسی جدید، در سال ۱۹۸۹ اولین انتخابات آزاد ریاست جمهوری بدون دخالت نظامیان برگزار شد. بنابراین فرایند گذار به دموکراسی حدود پنج سال طول کشید.
فرناندو کولور دی ملو: اولین رئیسجمهور برزیل دموکراتیک

اما در آرژانتین اعتراضات گسترده در سپتامبر ۱۹۸۳ آغاز شد و انتخابات آزاد در اکتبر همان سال برگزار شد. قانون اساسی آرژانتین بعدها در دهۀ ۱۹۹۰ بازنگری و اصلاح شد. یعنی در برزیل ابتدا قانون اساسی دموکراتیک نوشته شد، سپس دولت دموکراتیک شکل گرفت، اما در آرژانتین ابتدا دولت دموکراتیک شد، سپس قانون اساسی.
سابقۀ تاریخی، مهمترین ویژگی اپوزیسیون در برزیل بود. در آرژانتین، رهبری قاطع رائول آلفونسیون مهمترین ویژگی اپوزیسیون بود.
عملکرد اقتصادی خوب رژیم نظامی در برزیل، در کنار روند چندسالۀ دموکراتیزاسیون در این کشور و نیز وجود نفرت کمتر در این کشور، که محصول جنایات کمتر بود، در مجموع عواملی بودند که دموکراسی برزیل را کارآمدتر از دموکراسی آرژانتین کردند و آثار این کارآمدی هنوز هم در وضعیت کلی دو کشور مشهود است.
انتهای پیام