ادعایی بیدلیل علیه شیخ هادی نجم آبادی
روزنامهی اعتماد نوشت: سیدمقداد نبوی رضوی مهمان برنامه «چراغ مطالعه» مورخ بیست و سوم آبان ۹۸ بود تا به عنوان نگارنده کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» به سوالات مجری برنامه پاسخ دهد. اینکه چرا باید برنامهای در صدا و سیما در مورد این کتاب ساخته شود و نویسنده آن عقاید خود را مطرح کند، سوالی است که تهیهکنندگان آن برنامه باید به آن پاسخ دهند. در اظهارات منتشر شده در برنامه مذکور سیما، نکاتی وجود دارد که با خوانندگان صفحه «سیاستنامه» روزنامه «اعتماد» در میان میگذاریم. نکته دیگری که اینجا لازم به ذکر است اینکه صفحه «سیاستنامه» فرصتی برای بحثهای فکری، پژوهشی و مدرسی است که همواره از نظرات مخالف و موافق صاحبنظران در عرصههای گوناگون استقبال میکند. در این بحث نیز این صفحه آمادگی آن را دارد که نظرات صاحبنظران مخالف نقد ذیل را انعکاس دهد. نقد اظهارات نویسنده کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» در دو شماره تنظیم شده است که اکنون بخش اول آن پیش روی شما قرار دارد.
واقعیت آن است که در دو قرن گذشته به علت پیشرفت سریع دانش و صنعت، تمدن بشری تغییرات چشمگیری داشته است و همه جوامع ناگزیر دستخوش تغییرات بسیاری شدهاند. این تغییرات که از اروپا شروع شده بود بعد از متاثر کردن حکوت عثمانی به ایران نیز سرایت کرد. ظلم، ستم و تباهی حکومت قاجار و عقبماندگی و بیچارگی مردم ایران را در نظر بگیرید. اگر مطلع شوید جایی در جهان وجود دارد که مقدار زیادی از سختیهای زندگی کاسته شده است و علم و آموزش و صنعت و پزشکی و بهداشت بسیار بهتری از کشور شما دارند و تازه مسلمان هم نیستند و حکومت جمهوری دارند، چه خواهید کرد؟ طبیعی است که ایرانیان در برابر این تحولات بزرگراههای گوناگونی را برگزیدند. یک طبقهبندی ساده چنین است که بگوییم گروهی بهشدت مخالف هر گونه مظاهر تمدن غربی بودند و اسلام و مسلمانی را در خطر میدیدند. گروهی به شدت علاقهمند مظاهر تمدن جدید شدند و با هر گونه باور و سنت کهن خداحافظی کردند و گروهی نیز به دنبال راهحلی میانه بودند.
سرآغاز نواندیشی معاصر ایران
در واقع مسلمانانی که هم پایبند ارزشهای اسلامی بودند و هم یادگیری علم و دانش جدید را مغایر با اسلام نمیدیدند و بلکه واجب میدانستند از پیشروان این طرز فکر باشند که میتوان از سیدجمالالدین اسدآبادی و شیخ هادی نجمآبادی به عنوان بزرگترین و نامدارترین این چهرهها نام برد. بسیاری این نقطه را سرآغاز نواندیشی معاصر در ایران میدانند (۱) و ریشههای «اندیشه اصلاح دین» در ایران را نیز در همان زمان جستوجو میکنند. هنوز هم بحثهای بسیاری درباره تاریخچه این اندیشهها مطرح است. موافقان و مخالفان اندیشه اصلاح چه کسانی بودهاند و چه دستاوردهایی داشتهاند؟ این موضوعات هنوز جای تحقیق بسیار دارد زیرا درک اینکه ما در کجا ایستادهایم و به چه سمتی در حرکت هستیم نیازمند فهم درستی از گذشته است. آیا صاحبان دغدغه اصلاح، بنایی مفید بر پا داشتهاند یا تنها تخریب و وقت و انرژی جامعه را مستهلک کردهاند؟ چه بخشهایی از این اندیشهها شامل «اندیشه اصلاح دین» شده است و در شکلگیری آنها چه انگیزهها و ارتباطات و وابستگیهایی وجود داشته داشت؟
پاسخ مقداد نبوی به یک پرسش مهم
سیدمقداد نبوی رضوی پژوهشی مفصل در این باره داشته است و عنوان کتابش «اندیشه اصلاح دین در ایران» این نوید را میدهد که پاسخهایی برای سوالات فوق دارد. وی پیش از این کتاب دیگری به نام «تاریخ مکتوم» نگاشته که هدفی نزدیک به همین کتاب اخیر را دارد. علاوه بر این مقالات متعددی نیز بر محوریت همین موضوع منتشر کرده است. اما آثار او واقعا به دنبال چه هدفی است؟ صدها صفحه از نوشتههای ایشان بر مدار این نظریه است که پیشگامان مشروطه یا شخصیتهای بسیار زیادی از بین آنها که در پایان دوره قاجار میزیستهاند و حتی اکثر تاریخ نگاران جنبش مشروطه همگی بابی، ازلی و نهان زیست بودهاند! (۲) این نظریه ادعای جدیدی نیست و پیش از نویسنده کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» نیز مطرح بوده است. البته این نظریه به آن شدت که جناب نبوی همه را بابی جلوه میدهد از سوی اکثر اهل تحقیق و عموم مورخان مورد تایید قرار نگرفته است. پس ارزش کار او کجا است؟
نقطه قوت کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران»
ارزش این پروژه جناب نبوی در مطالعات گسترده و جستوجوهای فراوان ایشان در مدارک و مستندات تاریخی است. مثلا بعید است کتابخانهای در داخل یا خارج کشور باشد که نسخهای خطی از آثار تاریخی پایان دوره قاجار و به ویژه کتب اصلی بابی و بهایی داشته باشد و در اختیار ایشان قرار نگرفته باشد. علاوه بر این، مصاحبتها و درج تحقیقات شفاهی ایشان از صاحبنظران و افراد مطلع بر غنای مستندات آثار ایشان افزوده است. حسن دیگر او پیگیری جدی و جامع در یافتن مدارک اصیل است. به عنوان مثال در چاپهای مختلف کتاب تحریرالعقلاء (۱۳۱۲، ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸) پاسخ شیخ هادی را به دعوتگران بابی و بهایی میبینیم اما از اصل نامهای که شیخ هادی به آن جواب داده، خبری نیست. این تحقیق جناب نبوی است که مشخص میسازد دعوتگری بهایی به نام آقا جمالالدین بروجردی برای شیخ هادی نامه نوشته است و متن آن را نیز به دست میدهد و به احتمال زیاد شیخ هادی اگر دلایل دیگری هم برای نوشتن ردیه داشته، پاسخ به مطالب این نامه را نیز در نظر داشته است. دیگر حسن آثار جناب نبوی ارجاعات فراوان و معرفی آثار مربوط به موضوع پروژه است که خواننده علاقهمند را با بسیاری از منابع اصلی آشنا میکند و راهی با ارزش را برای یافتن مدارک دست اول در پیش روی خوانندگان قرار میدهد. پس ایراد کار این نگارنده در کجا است؟
ایراد کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران»
مهمترین ایراد کار آن است که آثار منتشر شده از سوی سیدمقداد نبوی در حوزه اندیشه اصلاح تا آنجا که بنده دست یافتهام بر پایه یک نظریه عجیب است که باید همه مدارک آن را اثبات کند! در واقع مشکل آثار ایشان، به قول نویسنده تحریرالعقلاء، مقدم داشتن مدلول بر دلیل است. به جای اینکه برای اثبات کردن موضوعی توجه بیطرفانه به دلایل داشته باشد، توجه به موضوع از پیش مانع بررسی دلایل شده و علاقه ایشان به موضوع موجب دلیل تراشی میشود. مثالهای فراوانی را در ادامه نشان میدهیم که ایشان با تفسیر به رای و تاویلهای عجیب و غریب نتایج دلخواه خود را به دست میآورد. در حالی که عقل سلیم نتایج ادعا شده را به کلی نامربوط به مدارک ارایه شده میبیند اما ایشان با مغالطه ادعای فراوانی شواهد و قراین میخواهد یک دیدگاه نادرست را به خواننده بقبولاند. در حالی که وقتی که قراین مورد ادعا به صورت تک تک بررسی میشود هیچ کدام وافی به مقصود نیستند و حتی در پارهای از موارد در تضاد با ادعاهای نگارنده هستند! همچنین از آنجا که نگارنده در تمام مراحل تحقیق خود یک فرضیه را دنبال میکرده است احتمالات دیگر را نادیده میگیرد و بر دلایل مخالفان فرضیهاش چشمهایش را میبندد یا دست به تاویل و توجیه میزند.
ناتوانی نویسنده از ارایه تحلیلی دقیق از روند اندیشه اصلاح دین در ایران
از سوی دیگر نویسنده کتاب، تبیین درستی از اندیشه اصلاح دین به دست نمیدهد. در بسیاری از بخشها و به ویژه در تمام جلد اول کتاب خود به دنبال بابیهای ازلی است و آنها را بنیانگذاران اندیشه اصلاح میداند. آیا واقعا ایشان آیین باب را یک جنبش اصلاحی میداند یا منظور ایشان از اصلاح همان تخریب است؟! خواننده بیطرف اگر اندکی با منطق آشنا باشد و به دنبال دلایل محکم باشد، با مطالعه کتاب متحیر میماند که تفسیرهای ارایه شده از سوی نگارنده بر مدارک تاریخی را موهوم بنامد یا مغرضانه؟ بعید هم نیست در توان فهم خود شک کند یا به این سوال برسد که این چه معجونی است که قادر به هضم آن نیستم.
نویسنده کتاب فوقالذکر با حضور در برنامه تلویزیونی «چراغ مطالعه»، ادعایی را مطرح میکند که تقریبا بیش از ۱۰ سال است در خط به خط نوشتههای خود به دنبال اثبات آن است. او ادعا میکند که تمام متفکران اصلی جریان اصلاح اندیشه دینی همه با یک یا چند واسطه به شیخ هادی نجمآبادی میرسند و شیخ هادی پدر معنوی همه اصلاحگران میشود و از سوی دیگر ادعا میکند که شیخ هادی هم که بابی – ازلی بوده است و در نتیجه بنیانگذار اندیشه اصلاح دین در ایران در واقع سیدعلیمحمد باب است! آیا واقعا مدرک محکمی ارایه میکند؟ خیر! حال نتیجه چنین ادعایی چیست؟
این ادعای شگفت که از نظر اهل تحقیق ارزشی ندارد و افرادی چون استاد اکبر ثبوت قبلا به اختصار به آن پاسخ دادهاند (۳) اما آنچه جای سوال دارد انگیزه گروهی است که به دنبال ترویج این باور غلط هستند و کتابها و مقالات در این زمینه را منتشر میکنند و در صفحات بسیاری از فضای مجازی به انعکاس یکسویه این ادعای نادرست میپردازند و کار به جایی میرسد که در بسیاری از صفحات ویکیپدیا افراد زیادی از شاگردان و معاصران شیخ هادی و خود او متهم به بابی بودن میشوند و به عنوان مدرک به آثار سید مقداد نبوی ارجاع داده میشود! این همه زحمت و تلاش برای چیست؟
اینگونه به نظر میآید که با یک کتاب مواجه نیستیم و در واقع پروژهای جدی و سنگین در جریان است. امیدوارم پاسخهای منتقدان نیز به همین قدرت و سرعت منتشر شود تا شاهد این گونه تحریف تاریخ و تخریب مفاخر فرهنگی کشور نباشیم.
شاید بتوان گفت دو گروه برای راهاندازی چنین پروژهای انگیزه دارند:
۱) مخالفان اندیشه اصلاح
۲) علاقهمندان به سیدعلی محمدباب!
به هر حال بنده به دنبال نیتخوانی ناشران و فعالان فضای مجازی و برنامهسازان تلویزیونی نیستم و امیدوارم در پاسخی متقابل به تدریج و به قدر وسع خود به ادعاهای سیدمقداد نبوی پاسخ دهم.
اینکه بسیاری از اندیشمندان معاصر و چهرههای تاثیرگذار اندیشه اصلاح دین با یک یا دو واسطه به شیخ هادی نجمآبادی میرسند، ادعای درستی است؛ از حق نباید گذشت. نویسنده در کتاب خود، این ارتباطات و آشناییها را به خوبی تصویر میکند. گرچه آنچنان به تفاوتها نمیپردازد. مثلا در نگاه خواننده ممکن است یک کاسه کردن نامهایی چون احمد کسروی، علیاکبر حکمیزاده، محمد حنیفنژاد، علی شریعتی، محمود طالقانی و مهدی بازرگان، بدون میزان و ملاک به نظر آید و نویسنده کتاب نیز تلاشی در رفع این ابهام و ایراد نکرده است. (۴) اما از حیث یافتن جنبههای مشترک صاحبنظران تاثیرگذار در دوره معاصر و ارایه مدارک فراوان در یافتن برخی روابط و نسبتها کار جناب نبوی ارزشمند است. مشکل از آنجایی آغاز میشود که عالم بزرگی چون شیخ هادی نجمآبادی متهم به بابی بودن و نهان زیستی میشود و این اتهام بدون ضابطه و ملاک به تمام شاگردان و نزدیکان و وابستگان قابل تسری میشود. بدیهی است بر این طریق تمام دستاوردهای دوران مشروطه به نام جنبش بابیت مصادره خواهد شد!
ترور ناصرالدینشاه یا داستانی پلیسی؟
واقعیت این است که در تمام صدها صفحه نوشته جناب نبوی درباره شیخ هادی حتی یک مدرک یقینآور بر اثبات باور بابی شیخ هادی دیده نمیشود. تصویر ارایه شده از ترور ناصرالدینشاه و نقش شیخ هادی در کتاب «تاریخ مکتوم» بیشتر به یک داستان پلیسی – جنایی شبیه است که تنها با استفاده از مدارک مستند با واقعیتهای تاریخی همزمان سازی شده است (۵) بر همین اساس نویسنده کتاب ادعا دارد تاریخی مکتوم را افشا کرده است. (۶) در کتاب اندیشه اصلاح دین نیز نویسنده همان ادعاها را به روشهای دیگر تکرار میکند و در پاسخ جستوجوگران دلیل، اثبات بابی بودن شیخ را به نوشته مفصل دیگر خود ارجاع میدهد. (۷) او مدعی است در آنجا قراین بابی بودن شیخ هادی را آورده است و خواننده جستوجوگر وقتی آن مقاله را میخواند در آنجا هم جز ملغمهای از تفسیر به رای و قیاس معالفارق نمیبیند که در جای خود آن مقاله بررسی خواهد شد و به ۱۲ قرینه ادعا شده و تفسیرهای عجیب جناب نبوی نیز نگاهی خواهیم داشت.
نکته جالب آنکه نویسنده در پاسخ مجری برنامه که به دنبال مدرکی قطعی مبنی بر بابی بودن شیخ هادی است، میگوید هر کس کتاب شیخ هادی را بخواند باید بپذیرد که شیخ هادی هر چه بود، دین اسلام را دین خاتم نمیداند! این خود یک اعتراف ضمنی است که نگارنده هیچ مدرک محکمی در اختیار ندارد اما توقع دارد خوانندگانش حرفش را بپذیرند. نکته دیگری که مجری به درستی بر آن دست گذاشت شدت و ضعف نسبتها بود که نگارنده به آسانی از کنار آن گذشته است. آقای علیانی میگوید: «اینکه من کتاب کسی را خوانده باشم دلیل نمیشود او پدر معنوی من باشد و در واقع به این نکته اشاره داشت که جای خالی اثبات وابستگی و نسبت شاگردی و تاثیرپذیری در کتاب احساس میشود که این مطلب نیز از سوی نویسنده کتاب بیپاسخ ماند و البته شاید محدود بودن مدت زمان برنامه باعث شد بسیاری از مطالب بیجواب بماند. گر چه در تمام آثار جناب نبوی این معضل وجود دارد. به صرف ملاقات و حضور مشترک در قاب چند عکس که آدمها همفکر نمیشوند!»
گر چه نویسنده مدعی است هر کس کتاب تحریرالعقلاء شیخ هادی را بخواند باید بپذیرد که شیخ هادی هر چه بود، دین اسلام را دین خاتم نمیداند! اما بسیاری از علما و محققان معاصر این کتاب را خواندهاند و اتفاقا آن را دلیل مسلمان بودن شیخ هادی دانستهاند! پس به صرف ادعا چیزی اثبات نمیشود و باید یک به یک مدارک بررسی شود. وقتی در جای جای کتاب تحریر العقلاء از عبارت حضرت خاتم استفاده شده، طبیعی است که آن را دلیل مسلمان بودن شیخ هادی گرفت و توجیهات جناب نبوی که همچون بابیان سعی در تاویل این عبارت دارد وافی به مقصود نخواهد بود. زیرا اگر شیخ هادی پیامبر اسلام را آخرین پیامبر نمیدانست لزومی نداشت اینقدر عبارت حضرت خاتم را تکرار کند. میتوانست از عبارتهای معادل دیگر چون رسول اکرم و پیامبر اسلام و … استفاده کند و کسی هم بر او خرده نمیگرفت. اینکه باب و بهاء در یکی دو جا سعی بر تاویل کلمه خاتم داشتهاند تا ظهور خود را توجیه کنند، دلیل نمیشود که معنای خاتم نزد مسلمانان تغییر کند و دیگر آن را از کسی نپذیرند! انتقادات شیخ هادی بر باب و بهاء نیز به همین روش تبدیل به قرائن بابی بودن شیخ میشود!
گویا نگارنده کتاب اندیشه اصلاح تصمیم دارد بر مدارک قطعی و روشن دال بر مسلمان بودن شیخ هادی چشمهایش را ببندد یا آنها را تاویل و تفسیر کند مثلا عبارت «یا ایها الذین سمیتم انفسکم اهل البیان» (۸) را نیز که در آغاز یک فراز از انتقادات شیخ آمده را خطاب به بابیان نمیپذیرد! اما از کوچکترین عبارت دارای ایهام نمیگذرد و به هر زحمت که باشد سعی میکند نتیجه بابی بودن را استخراج کند! جالب اینجا است که نگارنده در حالی ادعای بدون پیشفرض خواندن را مطرح میکند که تمام آثارش در ۱۰ سال گذشته به دنبال یک هدف مشخص بوده است و در پایان هر فصل کتاب آن را به ضرب و زور تفسیر و تاویل از مدارک ارایه شده، نتیجه میگیرد.
دلیل نویسنده برای بابی بودن شیخ هادی
مهمترین استدلال نگارنده در برنامه تلویزیونی آن بود که شیخ هادی پس از یک بحث طولانی درباره ظهور پیامبران و اوج توحید و حضیض شرک بعد از صحبت درباره پیامبر اسلام نوشته است:
عاد الاسلام غریباً کما بدأ؛ وقت آن است که خداوند عالم عود دهد، خلق را چون بدو ایشان و سپس شیخ هادی به تاریخ شیخیه و بابیه پرداخته پس به آیین باب معتقد بوده است!
این ادعا در حالی است که نویسنده محترم خود آگاه است که کتاب تحریرالعقلاء از ابتدا و طبق یک نظم مشخص نوشته نشده است و مجموعه یادداشتهای شیخ هادی است که سالها پس از درگذشت وی توسط نزدیکانش به چاپ رسیده است. حتی اگر در زمان خود شیخ هم نسخهای جمع آوری شده باشد باز هم نظم و فهرستی در کار نیست که ایشان بخواهد کتاب را در یک جمله نتیجهگیری کند. این ترتیب مورد ادعای جناب نبوی از اساس در ذهن شیخ هادی مطرح نبوده است. ذکر داستان ظهور پیامبران و ماجرای تکذیب اقوام هم جهت نشان دادن آسیب غلو در حق بزرگان و تحریف ادیان مطرح شده است نه اینکه وعده به دیانت جدید! درست بعد از بحث تاریخی مورد ادعای آقای نبوی، شیخ هادی به اهمیت قرآن میپردازد و معجزه اصلی آن را هدایتگر بودنش میداند. اگر وی به دین دیگری باور داشت باید دوره قرآن را نسخ شده میدانست نه اینکه این همه بر قرآنگرایی و هدایتکننده بودن قرآن تاکید کند! (۹)
تفسیر عبارت شیخ هادی از حدیث منسوب به حضرت خاتم هر چه باشد دلیل بر حقانیت شیخیه و دیگران نیست. زیرا تمام مطالب بعد از آن بخش کتاب در انتقاد از فرقههای جدید است و شیخ تلاش دارد هویپرستی، اوهام و دیگر دلایل راه خطا رفتن فرقهها را توضیح دهد نه اینکه شیخیه و نتایج بعد از آن را تایید کند! آیا واقعا استنباط نگارنده از بحث شیخ درباره «رکن رابع»، «علم لدنی»، «اوهام»، «هوی»، «تعصب»، «حب نشو» و «مهر و کین» دفاع از آیین باب است؟ اصلا شیخ هادی باید چگونه مینوشت که از طرف جناب نبوی متهم به طرفداری از باب نشود؟! البته لحن شیخ در نقد محترمانه و به دور از کلمات توهینآمیز و اتهامات ناروا است که با توجه به زمانه حیات وی نکتهای جالب توجه است اما هر تفسیر معقولی از «عود» داشته باشیم اعتقاد به سیدعلیمحمد باب از آن در نمیآید. حدیث مورد اشاره شیخ (عاد الاسلام غریباً کما بدأ) حدیث مشهوری است و چرا نگارنده سخن شیخ را به امید ظهور حضرت مهدی تعبیر نمیکند؟ از طرفی وقتی شیخ میگوید «وقت آن است که خداوند عالم عود دهد، خلق را چون بدو ایشان.»
اگر منظور از «خلق» دیانت اسلام باشد طبق جمله فوق قرار است همان دیانت اسلام در آخر زمان بازگردد نه یک دین جدید! و این تازه شاهکلید بحثهای ایشان است!
سیاستنامه: بخش دوم این نقد به زودی در همین صفحه سیاستنامه در یکی از شمارههای آتی روزنامه منتشر خواهد شد.
منابع:
(۱) نک.، مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر ص۳۱۰ به بعد
(۲) نک.، سید مقداد نبوی رضوی، نقش وقایعنگاران بابی در گزارشگری جنبش مشروطیت ایران
(۳) اکبر ثبوت، «بهاییگری علیه مشروطه خواهی»، مجله مهرنامه، ش ۳۹، بهمن ۱۳۹۳، صص ۱۹۴ تا ۱۹۷.
(۴) سید مقداد نبوی، اندیشه اصلاح دین در ایران ص۶۸۳
(۵) استنادها به کتاب داستانی است به نام دربار شاهی نوشته علیاکبر ارداقی
(۶) نک.، سید مقداد نبوی، تاریخ مکتوم صفحه ۱۴۱ به بعد
(۷) سید مقداد نبوی رضوی، رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ بهاییان
(۸) شیخ هادی نجمآبادی، تحریر العقلاء چ ۱۳۷۸ ص ۲۱۰
(۹) شیخ هادی نجمآبادی، تحریر العقلاء چ ۱۳۷۸ صص ۷۲ تا ۸۷
انتهای پیام

باید باید جدی گرفت….جریان حجتیه بعداز ۴۰ سال چون از نفوذ خودبه نتایج قابل قبولی برای خودش(هرچندما این نتایج را یک به یک مشاهده میکنیم)به بازسازی خود ازطریق پیچیده ترین ابزارها دست یازیده است…..
نمی دانم شما چه گرایش مذهبی و سیاسی ای دارید، نویسنده کتاب مد نظر شما را هم نمی شناسم، ولی با کمی تحقیق و تفحص، فهمیدم که امثال حسن تقی زاده از مادحین این جناب بوده اند، الی ماشاءالله هم که شاگرد بابی و ملحد و.. داشته اند،، یعنی این استاد، که خیلی هم مورد قبول و تمجید شاگردانش (اعم از میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل و محمد قزوینی و ملک المتقلبین و سید جمال واعظ و..) بوده،، نتوانسته سر سوزنی روی این افراد اثر بگذارد و آنها را از خسران ابدی نجات دهد، که اگر کمترین گناه شان، اعدام شیخ شهید، باشد، برای ضلالت ابدی شان کافی است